به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «سارا» که چند سال پیش از شوهرش جدا شده و تنها دلیل طلاقشان، علاقه زیاد او به قمار و شرطبندی بوده است، این روزها به ته خط رسیده و تقریبا همه زندگیاش را از دست داده است. تا این جای ماجرا برای من عجیب نبود، چون بارها و به خصوص در صفحات حوادث روزنامهها، عاقبت قماربازها را خوانده بودم، اما وقتی شنیدم که بعد از این اتفاقات تلخ باز هم اقدام به شرطبندی میکند، برق از سرم پرید! قبل از تصمیم به صحبت با او کمی درباره قمار تحقیق کردم و متوجه شدم که قمار به خطر انداختن یک چیز با ارزش (معمولا پول) در فعالیت یا رویدادی است که عاقبت آن معلوم نیست و به نوعی با ریسک زیادی همراه است. در ضمن متوجه شدم که به شدت اعتیادآور است. در همین احوال، متوجه داستان زندگی پیرمردی شدم که قمار باعث اخراجاش از محل کار شده و به قول خودش، همه دارایی اش در آتش قمار سوخته است و این روزها، آرزوی مرگ میکند. در پرونده امروز زندگیسلام، صحبتهای دو قمارباز را خواهید خواند و یک روانشناس و جامعهشناس به بررسی آسیبها و دلایل اعتیاد به آن پرداخته اند.
دختری که از ۱۲ سالگی قمار باز شد
«سارا» که به تنها زن قمارباز محلهشان معروف است، از زندگی اش میگوید که به خاطر اعتیاد به قمار تباه شده است.
سارا زن مطلقه ۳۲ سالهای است که در یکی از محلههای حاشیه شهر زندگی میکند و تقریبا بیشتر افراد منطقه او را به خوبی میشناسند و مردها به گونه خاصی از او اسم میبرند و تعریف میکنند. به قول «امیر» که یکی از فروشندههای این محله است، سارا همه مردهای منطقه را حریف است! او تنها زنی است که در این منطقه منفصل شهری با مردها قمار بازی میکند و بیشتر اوقات، شرط را از آنها میبرد؛ همین باعث شده است او را با نگاه تحسین ببینند و به او لقب تنها زن قمارباز همیشه برنده محله را بدهند! هرچند به ظاهر این روزها اصلا اوضاعاش خوب نیست و میگفتند که راضی به صحبت نمیشود، اما بدون اطلاع قبلی، یک روز به محلی رفتم که او و چند نفر دیگر برای شرط بندی روی مسابقات فوتبال دورهم جمع میشوند تا به عنوان کسی که میخواهد شرط ببندد اعتمادش را برای صحبت جلب کنم.
شرطبندی روی شرطبندی!
میگوید که تیم «..»، تیم شانس او است که تا به حال سه بار روی او شرط را برده است. امروز، اما شرط او ۵۰ میلیون تومان است، تنها دارایی سارا که بخشی از آن را از بنگاهدار سر کوچه قرض گرفته و قول داده است دو برابرش را به او تا پایان شب بازگرداند. خیالش انگار راحت است و با آرامش خاصی بازی را نگاه میکند و چایاش را میخورد. مردی در چند صندلی آن طرفتر نشسته است که مدام به سارا و بعد به متسطیل سبز نگاه میکند. سمت او میروم و دلیل آن همه استرس را میپرسم که میگوید کاش تیم سارا بازی را ببرد! نگاه متعجب مرا میبیند که میگوید: «من روی برد سارا، ۷۰۰ هزار تومان شرط بستهام!»
منزلمان محل جمع شدن قماربازها بود
سارا شش سال است از همسر خود جدا شده و فرزندش از سه سالگی نزد پدرش است. او ۱۴ سالگی ازدواج کرده به همین دلیل نتوانسته است دیپلماش را بگیرد. از نحوه ورودش به جمع قماربازها میگوید: «اولین بار در منزل پدری با قمار آشنا شدم. پدرم و بعدها نیز برادرانم تقریبا هر هفته در جمع قماربازها حاضر بودند.
از همان کودکی با انواع قمار و بیشتر قماربازهای این شهر آشنایی داشتم، چون پدرم به دلیل کهولت سن دیگر نمیتوانست بازی کند، اما تلکهگیری میکرد. تلکهگیر کسی است که بازیها و افراد را نظارت میکند و معمولا شرطبندی در منزل او انجام میشود. او بیطرف است و از هرکسی که بازی را ببرد، درصد خودش را میگیرد. مادرم به دلیل همین کارهای پدرم و برادرهایم سالها قبل دست به خودکشی زد.
هنوز ۱۲ سالم نشده بود که فکر میکردم همه فوت و فنهای قمار را از جمع دوستان پدرم یاد گرفتهام به همین دلیل از پدرم خواستم به من هم اجازه بازی بدهد. اوایل به شدت مخالفت میکرد، نه این که نمیخواست قمارباز باشم، بلکه فکر میکرد او را جلوی دوستانش سرافکنده خواهم کرد! در کمال ناباوری، اولین و دومین بازی را بردم. همان شب سه میلیون سود بازیهایم را به پدرم دادم. از هفته بعد، من پای ثابت بازیهای پدرم بودم.»
طمع پدرمان در قمار، نابودمان کرد
او با آهی بلند که صدایش توجه یکی دو نفر را در صندلی بغلی جلب میکند، میگوید: «بیشتر اوقات بازی را میبردم، اما یک شب به دلیل طمع پدرم، همه چیزمان را از دست دادیم. به او اصرار میکردم شرط بزرگ نبندد. پدرم آن شب انگار دیوانه شده بود. پشت سر هم قاپ میانداختم، اما بز میآوردم و تقریبا همه داراییمان یک شبه بر باد رفت. اما پدرم دستبردار نبود، به گریهها و اصرار من بیتوجه بود. سر ۳ دانگ از مغازه ۶ متری مان که قبلا ۲ دانگش را از دست داده بودیم، شرط بست و در کمال نا امیدی باختیم! یک شبه روی زمین خالی افتادیم. مدتی بعد پدر حتی توان مهیا کردن یک زندگی بخور و نمیر را هم نداشت، به همین دلیل من را زمانی که هنوز ۱۴ سال را تمام نکرده بودم شوهر داد تا به قول خودش نان خور اضافه نداشته باشد!»
قمار، شوهر و پسرم را هم از من گرفت
به این جای صحبتهایش که میرسیم، شاکی میشوم و با قیافهای حق به جانب میگویم که دیدن این همه بدبختی باعث نشد قمار را ترک کنی؟ و با لبخندی تلخ میگوید: «مگر ترک قمار به همین سادگیهاست؟ بارها تصمیم گرفتم، اما نشد. هر روز وسوسه میشدم و بازی و شرایط جدید پیشنهاد میشد. بعد از ازدواج، همسرم اجازه نمیداد شرط ببندم، حتی به اصرار همسرم ارتباطم با پدر و برادرهایم قطع شده بود. اوایل سعی میکردم به وسوسهها توجهی نکنم، اما ضعیفتر از آن بودم که بتوانم مقاومت کنم. چند سال اول را بدون اینکه همسرم متوجه شود، زمانی که سر کار میرفت از خانه بیرون میرفتم و شرطبندی میکردم. گاهی حتی مجبور میشدم درباره خرجی خانه دروغ بگویم. چند بار سوالاتی پرسید و میدانستم مشکوک شده است. تا اینکه بعد از مدتی زمزمههای مردم به گوشش رسید و بعد از بگومگوهای بسیار، حاضر به ادامه زندگی مشترک با من نشد و حتی اجازه سرپرستی پسرم را به من نداد. من ماندهام و اعتیادی به درازای تمام زندگیام که میدانم یک روز قاپم در زندگی نیز بز میآورد و این بار برای همیشه زمینم خواهد زد. گاهی فکر میکنم آیا پسرم در آینده حاضر به دیدن من خواهد بود؟».
باز هم تیم سارا باخت!
بعد از این که تیم مورد علاقهاش، دومین گل را دریافت میکند و اختلاف دو تیم در ۱۰ دقیقه پایانی به ۲ گل میرسد، دیگر حاضر به صحبت نیست و چشم به زمین بازی میدوزد. با هر توپی که تیم مورد علاقهاش به سمت دروازه حریف میزند، با استرس از جا بلند میشود، چیزهایی میگوید و دوباره مینشیند. مسابقه تمام شد و هنوز تیم مورد علاقه او موفق به گلزنی نشده بود. او باخته بود! انگار امروز، روز شانس سارا نبود و به قول خودش بز آورد!
۳ بار سر پولهایی که باختم، سکته کردم
پیرمرد ۵۷ ساله که قمار زندگیاش را تباه کرده، میگوید: اولین بار که بازی را ببری، دیگر تمام است، چون طعم پول مفت زیر دندان میماند.
«صابر» ۵۷ ساله، متاهل، از کارمندان اخراجی شهرداری است. میگویدکه به دلیل بدهی اخراج شده است و الان دکه کوچکی در یکی از محلههای پایین شهر کرایه کرده است و سیگار میفروشد. همه او را عمو صدا میزنند و کمتر کسی هست که در این محله از گذشته او باخبر باشد. به تابلوی دستنویس جلوی بساطش اشاره میکنم: «انگار با اعتیاد بچهها زیاد موافق نیستی؟ پس چه شد که زندگیات را به پای اعتیاد به قمار گذاشتی؟!».
بعد از اینکه مطمئن میشود تنها هستم و یکی از دوستان قدیمیاش معرفیام کرده است، میگوید: «بدی این اعتیاد آن جا ست که فکر میکنی هنوز معتاد نشدهای و هر وقت که بخواهی میتوانی از آن دست بکشی. اولین بار که بازی را ببری، دیگر تمام است. طعم پول مفت زیر دندان میماند! همیشه از کودکی به خودرو و مسابقات رالی علاقه داشتم، به همین دلیل وقتی در ۳۰ سالگی پیشنهاد دیدن مسابقات آفرود به من داده شد، نتوانستم مقاومت کنم.
میدانستم این بازیها غیرقانونی است و فقط برای شرطبندی برگزار میشود. اولین برد کافی بود تا طعم تلخ پول حرام به دهنم مزه و مرا بیشتر وسوسه کند. آدم بیدین و مذهبی نبودم، اما اشتباه پشت اشتباه، نابودم کرد و با گذشت زمان، شرطبندیهایم بیشتر و بزرگتر میشد. روی حیوانات، مسابقات ورزشی، ماشین، شطرنج و ....»
مایه ننگ پسر، دختر و همسرم شدم
در حالی که محو سپیدی موهای این پیرمرد شدهام، با گفتن این جمله که حواست هست دخترم؟ تلنگری به من میزند و حرفهایش را ادامه میدهد: «من بارها خواستم این کار را ترک کنم، اما نتوانستم. همه جوانی و زندگی خود و خانوادهام را پای قمار باختم. به دلیل مراجعه هر روزه طلبکارها به محل کارم، کارم را از دست دادم. پسر بزرگترم بعد از اینکه به دانشگاه رفت، دیگر دلش نمیخواست من پدرش باشم و میگفت برایش ننگآور است که دیگران بدانند پدر آقای مهندس، قمارباز است. برای همین دیگر به این شهر بازنگشت، اما خبر داشتم گاهی با مادر و خواهرش تلفنی صحبت میکند.
سه بار سر پولهایی که باختم، سکته قلبی کردم. بزرگترین سکتهام زمانی بود که خانهام، تنها سرپناه خود و خانوادهام را در قمار باختم. شش ماه استراحت مطلق داشتم و بعد از آن، برای هزارمین بار تصمیم گرفتم قمار را کنار بگذارم. اما مگر میشد؟ هر روز وسوسه میشدم و پیشنهاد جدیدی میشنیدم.
من یک همسر و پدر منفور هستم. دخترم را بعد از ازدواجش دیگر ندیدم. همسرم میگفت؛ دامادمان اجازه نمیدهد به منزل ما بیاید. میدانی؟ دختر، تنها امید پدرش است. دخترم که رفت، امید و برکت از زندگی من هم رفت. همسرم مرا ترک کرد و هرچه داشتم از دست دادم. بیشتر از پنج سال است که ارتباطم را با دوستان قماربازم قطع و این دکه را از فرد خیری به مبلغ ناچیزی اجاره کردهام.»
منتظر مرگ هستم
اشک گوشه چشمانش را پاک کرد و به دور دست خیره شد. انگار در فکرش تمام روزهای رفته را میدید یا شاید دخترش را میدید که از دور برای رسیدن به آغوش پدر دستهایش را گشوده و قدمهایش را تندتر کرده است. بعد یکهو رو به من کرد و گفت که اگر میشود این حرف آخرش هم خطاب به قماربازها چاپ شود: «همه جوانیام فکر میکردم این من هستم که زندگی را به بازی گرفتهام، اما برعکس بود. این وسوسه و هوس بود که من و زندگیام را به بازی گرفته بود. الان که باید از دوران بازنشستگی لذت ببرم، اینجا پشت بساط سیگار فروشی نشستهام و منتظر مرگ هستم. همین ...».
پاداش رفتار، ترک قمار را خیلی سخت میکند
دلایل ارتکاب به قمار با وجود آگاهی از پیامدهای منفی آن از منظر روانشناختی قابل بررسی است
دکتر هادی نقدی | مشاور خانواده و رواندرمانگر
داستایوفسکی در اثر نسبتا مشهور خود به نام «قمارباز» به خوبی توصیف واضحی از پویههای درونروانی افرادی را که درگیر قماربازی هستند ارائه داده است. او در این اثر قهرمان داستان را در حالی به تصویر میکشد که در تمام طول داستان هیجانهای مثبت و منفی ناشی از برد و باخت را تجزیه و تحلیل میکند و این هیجانها را به نمایش میگذارد. شرطبندی و قماربازی یکی از سرگرمیهای انسانها در طول تاریخ بوده است و همانند مصرف مواد، پیامدهای آن پیشروی افراد قرار دارد. حالا پرسش این است که اساسا با وجود آگاهی به پیامدهای منفی یک رفتار، چرا انسان مرتکب آن فعل رفتاری میشود؟ از نظر روان شناختی، فرد قمارباز فاقد یک «من» یکپارچه و قدرتمند است، نهاد قدرتمندی دارد که تکانههای آن توسط «من» قابل کنترل نیست. وقتی که من، فاقد اقتدار باشد، فرد واقعبینی را از دست میدهد در نتیجه هنگام بروز تکانههای نهاد، من نمیتواند تعدیل و کنترل کننده باشد.
پیامدهای منفی که بازدارندگی ندارد!
از نگاه رفتارگرایان، پاداش رفتار قماربازی آن چنان قدرتمند است که پیامدهای منفی (از دست دادن مبلغ یا موضوع شرط) نمیتواند نقش بازدارندگی ایفا کند. چنین افرادی همانند افرادی که دچار سوءمصرف مواد هستند و در شرایط خاص نمیتوانند رفتار مصرف خود را کنترل کنند، آنها هم نمیتوانند از شرط بندی یا قمار صرفنظر کنند. واقعیت این است که چنین افرادی از نظر عصبشناختی هم هنگام قرار گرفتن در شرایط شرطبندی چنان برانگیخته میشوند که هورمونهای لذت همانند سروتونین و دوپامین به عنوان نوروتراسمیترهای شادیآور در آنها فعال میشود و آنها را برای بازی تحت فشار قرار میدهد.
نحوه درمان چنین افرادی
برای درمان چنین افرادی که گاهی تمام زندگی خویش را در یک قمار از دست میدهند همانند یک فرد معتاد نیازمند حمایت اجتماعی و همراهی یک راهنما هستیم که فرد را از چنین موقعیتهایی (شرطبندی یا همان قمار) دور کند. در کنار این مسئله، فرد، نیازمند یک زندگی هیجانی است که معمولا چنین افرادی تمام نیاز هیجانی خود را در بازیهای شرطبندی جستوجو میکنند. از این رو بهتر است آنها را درگیر بازیهای هیجانی دیگری کرد که بتوانند هیجانهای لذت و درد را با هم دریافت و از شرط بندی پرهیز کنند.
در پی دستیابی به گنجی بدون کشیدن رنج!
یادداشت شفاهی یک جامعهشناس از دلایل تمایل به شرطبندی و یک شبه پولدار شدن
خالد توکلی | جامعهشناس
قبل از هر چیز باید گفت در تمامی جوامع به گونههای مختلف، شرطبندی و به طور همزمان، ارزشهای مخالف آن وجود دارد. رواج شرطبندی که نوعی قمار به شمار میرود، علل گوناگون روانی و اجتماعی دارد. یکی از علل رواج شرطبندی در جامعه آن است که نگرش مردم به کار و راههای رسیدن به ثروت دچار دگرگونی شده است. اگرچه کار در فرهنگ سنتی ما جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده و همواره تأکید شده است که «نابرده رنج، گنج میسر نمیشود»، اما در یک سده اخیر، تحولات فرهنگی به گونهای رقم خورده است که بخش عمدهای از مردم به دنبال دستیابی به گنجی هستند که برای آن رنجی را متحمل نشوند.
تضاد طبقاتی و ظهور نوکیسهها نیز میتواند یکی دیگر از علل رواج شرطبندی باشد. نوکیسهها از نظر جامعهشناختی تمایل فراوانی به خودنمایی دارند و در جامعه به گونهای ظاهر میشوند و چنان در خیابان و بازار جولان میدهند که مورد توجه عامه مردم قرار گیرند. این امر موجب میشود تا به تدریج، ارزشها، رفتارها و خواستههای آنان رواج یابد و برای بخشی از جامعه – به ویژه جوانان- مهم تلقی کند و به گروه مرجع تبدیل شوند.
در این وضعیت، یکی از راههای رسیدن به ثروت و سرمایه مادی کلان که در مدت کوتاهی امکانپذیر باشد، شرکت در شرطبندی است که شاید فرد را در مدتی کوتاه به ثروتی کلان و هنگفت برساند. دستیابی به مزایای اجتماعی بالاخص سرمایه مادی تابع قوانین و قواعد خاص خود است و فرد به سادگی به آنها دسترسی نمییابد. ناپایداری و بی ثباتی در اقتصاد و بحرانهای مستمری که در بازار و نظام اقتصادی به وجود میآید، موجب شده است تا عدهای در سایه این بحرانها، بدون پیروی از قاعده خاص و آشفتهبازاری که شکل میگیرد، به امکانات و ثروتهای کلانی دست یابند.
این موضوع زمینه را برای «شانسیشدن» جامعه مهیا میکند و شانسیشدن هم موجب رونق و توجه به شرطبندی به عنوان راهی به سوی دسترسی به ثروت کلان میشود. شرطبندی که نوعی قمار به شمار میرود با استفاده از تبلیغات و توجه به ویژگی ذاتی قمار که همیشه هوس قمار دیگر را در فرد نهادینه میسازد، فرد را چنان درگیر میکند که بر اثر این هوس و در بسیاری از موارد برای جبران ناکامی و شکستهایش تا آخر به شرطبندی ادامه دهد و ریسک ورشکستگی را به جان بخرد. در واقع به همین دلیل است که بسیاری از قماربازان، در نهایت ورشکسته و نابود میشوند و هر آن چه را که دارند از دست میدهند.
منبع: خراسان
انتهای پیام/