به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، یکی از روزهای زمستان ٩٥ بود که با آیدین سقایی آشنا شدم. او امدادگر دستمزدها و مُعوقات نبود. آیدین سقایی هیچ حادثهای را «هولناک» نمیدانست؛ آستینهایش را بالا میزد تا به جنگ بحران برود.
او از چهره افراد نجاتیافته آلبوم درست نمیکرد. عملیات که تمام میشد، به امدادگرانِ جوانی فکر میکرد که در گروهش حاضر شده بودند و باید صحنههای دردناک حادثه را هضم میکردند.
آیدین فرمانده عملیاتهای موفق است؛ عملیاتهای موفقی که بخشی از آنها برای او بعد از پایان، آغاز میشود و با حمایت روانی از امدادگران پیش میرود: «یادم میآید در عملیاتی نیروی تازهواردی همراهم بود. او وقتی فردی را دید که سر از تنش جدا شده، تا یک ماه در بیمارستان بستری شد.»
آیدین سال ٧٥ با هلالاحمر آشنا و سهسال بعد وارد جمعیت شد. او دورههای تخصصی مربیگری را طی کرد و سال ٩٠ وارد تیمهای واکنش سریع شد و به درجه ایثار رسید. آیدین سقایی بیش از ٢٠سال سابقه امدادگری دارد و یکی از مربیان محبوب امدادگران آذربایجان شرقی محسوب میشود.
گفتگو را چطور شروع کنیم؟
شما بچه دارید؟
نه.
ازدواج کردهاید؟
ازدواج هم نکردهام.
میخواهم موضوعی را مطرح کنم که علاقهام را به امداد نشان دهد. حدود یک ماه پیش که در میانه و سراب زلزله آمد، دست دخترم شکسته بود و تازه او را از بیمارستان آورده بودیم. شاید باور نکنید، اما بدون اینکه لحظهای مکث کنم، بلافاصه ماشین امدادی را برداشتم و مستقیم به سمت مناطق زلزلهزده رفتم.
واکنش همسرتان چه بود؟
گفت «واقعا میخواهی بروی؟» من هم پاسخ دادم که «زلزله آمده و باید بروم.» او هم گفت که «بچهمان را تازه مرخص کردهایم.» من رفتم و ١٠ روز بعد برگشتم و بچهام را دیدم. بارها شده که مرخصی گرفتهام و حادثهای پیش آمده و خودم داوطلبانه برگشتهام و سر صحنه حادثه حاضر شدهام. اگر علاقهای برای انجام کار نباشد، پیشرفتی حاصل نمیشود.
مسألهای اینجا مطرح میشود: شما تأکید بسیاری بر «علاقه در کار امداد و نجات» کردید. سوال من این است که اگر بخواهیم واقعبینانه صحبت کنیم، امدادگران در حال حاضر چقدر بر این عشق و علاقه تأکید میکنند و چقدر کار امداد را صرفا «شغل» و «منبع درآمد» میدانند؟ آیدین سقایی چه ارزیابیای از این ماجرا دارد؟
شبانهروز از نزدیک با امدادگران بسیاری در تماسم. متاسفانه با توجه به وضع اقتصادی کشور، باید بگویم وقتی اوضاع را با ٢٠سال پیش مقایسه میکنم، ماجرا مقداری فرق کرده است. درواقع شور و شوق امدادگران نسبت به دهههای گذشته کمتر شده است. فشار مالی موضوعی است که نیروهای جوان را درگیر کرده است.
فکر میکنم این را نمیشود الزاما به هلال ربط داد و تحلیل شما از این شرایط به اوضاع کلی اقتصادی کشور برمیگردد.
بله، پرداختها رشد نسبی داشته است. نسبت به ١٠ سال پیش شرایط بهتر شده است، اما وضع جامعه جوابگو نیست. البته نباید فداکاریها را فراموش کرد. افراد بسیاری هم هستند که با کمترین امکانات با هلالاحمر همکاری میکنند.
«امدادگر خوب» چه ویژگیهایی دارد؟
داشتن روحیه نوعدوستی و جمعگرایی یکی از این ویژگیهاست. امدادگر خوب باید بیمنت کار انجام دهد و خوشرو و خوشاخلاق باشد، باید چابک و انعطافپذیر و همچنین باحوصله باشد.
شما صرفا روی موارد اخلاقی و رفتاری امدادگر تأکید کردید. آیا این موارد به حرفهایگری و کار تخصصی میچربد؟
مطمئن باشید فردی که روحیه کار جمعی داشته باشد، حتما فراگیری لازم را دارد. فقط یکی از آیتمها اخلاق است و باید توانایی جسمانی، ابتکار و سرعت عمل هم داشته باشد.
کسی که به کار امداد و نجات علاقه دارد باید چه مسیری را برای امدادگرشدن طی کند؟
باید در آزمونهای ورودی شرکت کند و دورههای عمومی را بگذراند و در ادامه وارد دورههای تخصصیتر شود. چنین فردی در این مرحله عضو تیمهای عملیاتی میشود. در تمام مراکز استانها این دستورالعمل اجرا میشود و افراد میتوانند به مراکز هلالاحمر در شهر خود مراجعه کنند.
من با امدادگرانی همصحبت شدهام که در صحنه حادثه نتوانستهاند بر احساسات خود غلبه کنند و این مسأله به روند عملیات آسیب زده است. این اتفاق بین امدادگران تازهوارد بیشتر میافتد. شما این ماجرا را طبیعی میدانید یا به لحاظ حرفهای به آن نقد وارد میکنید؟
بعضی از نیروها در مرحله رهاسازی و امداد تحت تأثیر قرار میگیرند. بعضیها وقتی پای شکسته مصدوم را میبینند همه چیز از ذهنشان میرود؛ مثلا یادم میآید در عملیاتی نیروی تازهواردی همراهم بود. او وقتی فردی را دید که سر از تنش جدا شده، ناراحت شد و تا یک ماه در بیمارستان بستری بود.
وقتی امدادگر به محل حادثهای میرود که خودرویی همراه با سرنشینانش سوخته و جنسیت اجساد هم مشخص نیست، افراد جوانتر و کمتجربه آسیب میبینند. من در چنین مواقعی سعی میکنم حمایت روانی انجام دهم. این شرایط خاص است. در زلزله اخیر پایگاهی داشتیم که حدود ١٥دقیقه با روستای آسیبدیده فاصله داشت. وقتی به منطقه رسیدم، دو نفر زیر آوار مانده بودند و کسی حتی جلو هم نمیرفت.
در پایگاههای امداد و نجات روانشناس نیست. فکر میکنم حضور روانشناس حتی به شکل دورهای در کنار امدادگران راهگشاست. آیا در مباحث فدراسیون بینالمللی چنین چیزی مطرح و در هلالاحمر ضرورت این ماجرا درک شده است؟
سال ٧٩ با اولین حادثه مواجه شدم. از آن موقع تا حالا سعی کردهام همواره بعد از عملیاتها با امدادگران صحبت کنم تا فشار روانی آنها تخلیه شود. امسال در سالگرد زلزله ورزقان به پایگاههایی سر زدیم که در دقایق اولیه درگیر زلزله بودند. با فردی مواجه شدم که همان زمان بهعنوان نفر اول در زلزله حاضر شده بود. او هنوز برای تعریف صحنههای امدادرسانی تلاش میکرد. مشخص بود اصلا تخلیه نشده است. در این موارد کار زیادی صورت نگرفته است و باید حمایتهای روانی بیشتری از امدادگران شود.
الگوی آیدین سقایی در امداد و نجات؟
آقای ماهری که از استادان برجسته بود. احد جعفری که از سال ٧٨ مربی من بود. بیژن دفتری که هربار او را دیدم با مباحث نو در امداد و نجات مواجه شدم. دکتر مقدسی، پوراکرام و همچنین جناب سیدی که در زمینه امداد کوهستان تخصص بسیاری دارد.
ویژگی این افراد چیست که بهعنوان «الگو» از آنها یاد میکنید؟
مهمترین مورد برای من پشتکار است. این افراد پشتکار بسیاری داشتند. از طرفی آموزش را مبتنی بر نیاز ارایه میکردند و من هم سعی کردهام این مسیر را ادامه دهم.
تأثیرگذارترین روایت امدادی که در ذهن شما ثبت شده است؟
متاسفانه صحنههای بسیاری دیدهام؛ مثلا پدر و مادر از دنیا رفتهاند و فقط بچه آنها مانده است. یکبار به روستایی برای نجات زنی باردار رفتم. بعد از سختی بسیار با پزشک و پرستار به روستا رسیدیم. ساعت ٤ صبح بود که همه از خانههایشان بیرون آمدند و از حضور ما تعجب کرده بودند. در این مواقع احساس رضایت میکنم و به کارم میبالم.
اتفاقی هم در ماموریتها برای شما افتاده است؟ منظورم این است که آسیب جسمی هم دیدهاید؟
سال گذشته هنگام عملیات تصادف کردم و یک هفته به کما رفتم. ٦ ماه دوره درمان من طول کشید. هر کس خودرویی را که با آن تصادف کردم، میدید، میپرسید «چند نفر در این خودرو از دنیا رفتهاند؟» سه ماه در خانه بودم.
چهرهای که از حادثهها در ذهن شما مانده؟
بسیارند. من به روستای صعبالعبوری در ورزقان رفتم. فردی چندروز بود در ناحیه شکم درد داشت. میگفتند سال پیش چند نفر از این درد در روستا مردهاند. زمستان بود.
با مشکلات زیاد به روستا رسیدم و وقتی او را به آمبولانس رساندیم، احساس کرد خوب شده است. او مشکل آپاندیس داشت و بعدها چندبار او را دیدم. یکبار هم داشتم از خیابان رد میشدم که دیدم رانندهای زیر تریلری گیر کرده است. او بعد از مدتها به من زنگ زد و گفت «با سختی شمارهات را پیدا کردهام و میخواهم از تو تشکر کنم.» من هم به او گفتم وظیفهام را انجام دادهام؛ اول بهعنوان انسان و بعد هم بهعنوان امدادگر.
منبع: شهروند
انتهای پیام/