به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «جوکر» فیلم سینمایی آمریکایی در ژانر روانشناختی است. داستان فیلم در سال ۱۹۸۱ در شهر گاتهام سیتی رخ میدهد و زندگی کمدین شکستخوردهای به نام آرتور فلک را دنبال میکند که بعد از تجربههای تلخ متعدد وارد دنیای جرم و جنایت شده و با لقب جوکر به شهر بازمیگردد. این فیلم تاکنون جایگاه هفتمین فیلم پر فروش سال ۲۰۱۹ و پر فروشترین فیلم رده (آر) در تاریخ سینمای جهان را از آن خود کرده است.
عددبالای تماشا و دانلود این فیلم حکایت از محبوبیتی دارد که توانسته بر خشونت و تلخی و نقدهای وارد بر این فیلم فاِئق آید. در کنار نقدهای بسیار، جوکر حاوی نکات مهمی است که کمتر به آنها پرداخته شده، نکاتی که دراین نوشتار و در قالب سه سکانس به آن اشاره میکنیم.
اما اگر بخواهیم فیلم را دریک عبارت کوتاه توصیف کنیم، این فیلم نمایشی از «ناامیدی» و یک جامعه «بیهویت و بدون پدر» است.
سکانس اول: جامعه نا امید
در این فیلم امیدی وجود ندارد و آرتور از تغییر خود، شرایط خانوادگی و جامعه ناامید است. او دائم اسیر افکار منفی است، افکاری که او را به دره سقوط کشاند. معنای زندگی برای او روشن نیست و این با تکرار سرود برنامه سرگرمی موری با عبارت «زندگی همین است» بارها در طول فیلم گوشزد شد.
درنهایت جوکر یا همان آرتور به این نتیجه رسید که زندگی یعنی کمدی… آرتور بعد از آشنایی با خانم همسایه و ارتباط با او کمی امیدوار شد، اما درنهایت امیدش را نسبت به او هم از دست داد و او را کشت. مدیران این جامعه، برای امیدبخشی به مردم، با حضور ناجیانی، چون توماس وین بهعنوان شهردار جدید به مردم وعده تغییر میدهند، تغییری که برای آنها باورپذیر نیست.
امید موتور حرکت انسان، جامعه و یکی از مهمترین مؤلفههای تمدن سازی است. اگر امید را از فرد و جامعه بگیریم آن را متوقف کردهایم و فرصت حرکت و رشد را از آن گرفتهایماما آنچه مهم است امید به چه چیزی یا چه کسی است؟ امید در جوکر، امید به انسانهاست، انسانهایی که از تغییر وضع موجود ناتواناند. اما انسان و جامعه موحد، امید به کسی دارد که میتوان با اتکا به او هم حرکت کرد و هم به اهداف متعالی رسید؛ امید به خدای حکیم و قادر.
به همین دلیل شخص رهبری به شدت بر امیدبخشی در جامعه ما و دیدن افقهای روشن تأکید دارند. حتی اگر انسان موحد هم به غیر خدا امید بست، خدا او را از غیر خودش ناامید میکند. ناامیدی بزرگترین گناه است، زیرا اگر کسی به ناامیدی رسید، دیگر نمیتوان انتظار نگهداشتن مرزهای انسانی و قانونی را از او داشت.
چنین فردی به دلیل افکار بستهاش، راهی برای خروج از وضع موجود نمیبیند و افق روشنی برای آیندهاش ترسیم نمیکند و بهجای حل مسئله، صورتمسئله را پاک میکند؛ و درنهایت با توجه به میزان قدرتش، خود و اطرافش را به مرگ میکشاند. برای همین جوکر در اوج ناامیدی تبدیل به یک آدمکش و جانی تمامعیار میشود.
سکانس دوم: جامعه بی مادر، بی پدر، جامعه بی هویت
جوکر بیهویت است، پدر ندارد و این بیهویتی، او را به ناامیدی رسانده است. آرتور بارها به دنبال هویت و فهم گذشته خود رفت و زمانی که آن را نیافت به اوج ناامیدی رسید و به جنایاتش دامن زد.
علاوه بر او، شخصیت زن همسایه نیز بدون همسر است و فرزندش بدون پدر. در سکانسهای پایانی فیلم، پسر تنهای توماس وین را میبینیم که پدر و مادرش را باهم از دست داد و او هم بیپدر شد. این پسر نماد نسل آینده تباهشدهای است که هیچچیزی برای ادامه حیات و زندگی ندارد.
معماری و فضای فیلم تاریک است و غمبار. در خیابان گیاه و درختی دیده نمیشود و اگر گیاهی باشد خشک و بدون برگ است؛ نمایی از یک جامعه افسرده و مرده بدون نشانی از رشد و سرسبزی…
علاوه بر این، زن نماد سرزمین و عقیده است و زنان اصلی این فیلم همه کشته میشوند. آرتور، مادر خود و خانم همسایه را میکشد و همسر توماس وین نیز کشته میشود. وقتی زنان این فیلم کشته شدند، یعنی سرزمین این مردمان نابودشده و باورها به محاق رفته است. آرتور قبل از حضور در برنامه سرگرمی موری قبل از برنامه در اتاق گریم وقتی به او میگویند لباس تو یک نماد سیاسی است، میگوید نه به آن باور ندارم، و در ادامه به فقدان باور خود اعتراف میکند و میگوید: «اصلاً به هیچچیز باور ندارم…
همچنین زن نماد رشد و باروری است و وقتی زنان یک جامعه فاسد و هلاک شوند، جامعه رو به فساد و نابودی میرود. در بخشهای مختلف فیلم شاهد تمسخر زنان و استفاده از آنها به عنوان دستمایه طنز و شوخیهای جنسی بودیم، شوخیهایی در قالب تمایل زنان به داشتن رابطه امن برخلاف مردان طنازی که به دنبال رابطه لحظهای و غیرثابت بودند. در جوکر زنان فاسد میشوند و با کشته شدن آنان، جامعه عقیم شده و از رشد و ادامه خود بازمیماند.
سکانس آخر: جامعهی غافل…
جامعهای که در جوکر تصویر شده است یک جامعه غافل مشغول به سرگرمی است و خنده مانند مخدری خلسهآور برای فراموش کردن دردها به آن تزریق میشود. با برنامههای تلویزیونی، حضور دلقکها در خیابان و بیمارستان برای کودکانی که با بیماری درگیرند و تئاترهای اشرافی… گویا نسخه درمان این جامعه ناامید، خنده است برای نشان دادن مردمی ظاهراً سرخوش و شاد!
شخصیت آرتور بااینکه از درون تهی است، اما به خنده مبتلاست، خندهای که هنگام تنشهای عصبی تشدید میشود و برای او دردسر درست مکند. او هرگز گریه نکرده است، اما همیشه خندیده است. گریه نشان نرمی قلب است و کسی که دچار قساوت قلب شود نمیتواند گریه کند. علاوه بر این خنده زیاد قلب را میمیراند و ایمان را از دل میبرد.
جامعه قسیالقلب و دلمرده محصول افراط در سرگرمیهای غفلتزاست. غفلتی که انسان را از حقیقت و فهم معنای زندگی و مبدأ و معاد دور میکند. به همین دلیل خنده و شادخواری کاذب، معیار صحیحی برای سنجش میزان نشاط یا افسردگی یک جامعه نیست….
صنعت اینترتینمنت یا سرگرمی، صنعت غفلت سازمانیافته است و جهان غرب سعی میکند با استفاده از این صنعت و غفلت عامه مردم، آنها را به وضع موجود راضی کند تا دست به تغییر و تحول و انقلاب نزنن، همچنین رسانه باطل، ابزار امیدبخشی کاذب به جامعه است. آنها محصولاتی مثل فیلم موزیکال «بازگشت مری پاپینز» برای دادن امید به نسل آینده را میسازند و یا با نشان دادن ابرقهرمانهای غیرواقعی، چون بتمن و سوپرمن و مرد عنکبوتی سعی میکنند خود را بهعنوان منجی برای نجات از وضع نامطلوب و ناامیدکننده جامعهشان معرفی کنند. رؤیایی که محقق نمیشود.
در یککلام فیلم جوکر اعلام مرگ رؤیای آمریکایی است و پایان تاریخ لیبرالیسم. ایدئولوژیای که با آزادی، مولود نامشروع به جامعه تحویل داد و با گرفتن باورهای الهی آن را تهی و بیهویت کرد. نتیجه چنین جامعهای میشود مرگ و نابودی…
منبع : با حجاب
انتهای پیام/