به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، جمعی از شاعران اشعاری را به مناسبت شهادت سردار قاسم سلیمانی در قالب رباعی سرودند که در اینجا به برخی از این اشعار اشاره می کنیم:
فاطمه هاوشکی :
سرخ است تنت چو دشتهای ریواس
هر پارهای از پیکر تو حقالناس
در اوج زمستان زمین آوردی
تابوت پر از شکوفههای گیلاس
پیمان سپهری:
هرچند که زخم خوردهی پاییزیم
از جام بهار تا ابد لبریزیم
همخون سیاوشیم و خونخواه حسین(ع)
یک تن چو بیفتد همه برمیخیزیم
مرضیه صادقی:
این لاله که روی پرچمت دوخته است
صد داغ درون سینه اندوخته است
گریان شدهای چو شمع، ایران عزیز!
پروانهی سرفراز تو سوخته است
پایان تو نیست غصه جانکاهت
تا صبح ظهور ادامه دارد راهت
فرمانده قلبهای عاشق هستی
سرتاسر عالم است اردوگاهت
این غصه هولناک، پایان تو نیست
این پیکر چاکچاک، پایان تو نیست
در خاطر ژرف آسمان می ماند
پرواز عقاب؛ خاک پایان تو نیست
درسوگ تو اشک دم به دم می جوشد
بی وقفه و بی شمار غم می جوشد
هر قافیه بر تن رباعی زخمی است
خون است که از دل قلم می جوشد
مرضیه شهیدی:
نیمی بغضیم و آه و نیمی افسوس
یک قافله لبخند صمیمی...افسوس
در سیل بلایا، پدری کرد مدام
او رفت و وطن رخت یتیمی...افسوس
آن سورهی لبخند نمیآید...آه!
از پیش خداوند نمیآید...آه!
سردار! چه کردهای شما با دل ما
دلتنگیمان بند نمیآید... آه
عزیز علی انصاری:
یک روز غم چراغ روی دستم
یک روز خزان باغ روی دستم
او رفت به دوردستها من ماندم
با یک دل نقره داغ روی دستم
سر حلقهی واصلان راه وصل است
مردی که عصارهی هزاران نسل است
با قطرهای از خم تو بدمستی کرد
احسن به تو ای عشق! شرابت اصل است
آواز تمام مام میهن غم بود
البرز به احترام نامت خم بود
انگار که مرده دل ندارد بی تو
کرمان که پیش از این دل عالم بود
فاطمه نصیری:
هم اُسوهی مردی و مسلمانی بود
هم مالک اَشتری که ایرانی بود
انگشتری عدل علی در دستش
او *حضرت قاسم سلیمانی* بود
مرتضی برخورداری:
این بار اگر مستِ عبورش میخواست
مُحْرِم شده در وادی طورش میخواست
هنگام حضور منجیاش بیتردید
فرماندهی لشکر ظهورش میخواست
باید که بدانند همه جانیها
در طالعشان نوشته ویرانیها
طوفانِ طبس بار دگر در راه است
این خاک پُر است از سلیمانیها
صدیقه محمدجانی:
با شور و امید زندگی کردی تا..
با روی سپید زندگی کردی تا...
فرماندهی کل لشکر خوبیها
یک عمر، شهید، زندگی کردی تا...
احمد شهریار از پاکستان:
ای کشتهی ابنای نصارا و یهود
افتادنِ تو نیز قیام است و قعود
مانندِ حسین ع رفتی، اما...اما...
انگشتریات هنوز در دستت بود
ای مرد، سلامی از زبانم برسان
دیدی که خودم نمیتوانم، برسان
پیشِ شهدای زینبیون رفتی
پیغامِ مرا به دوستانم برسان
دوری ز وطن غم است غم، تنها غم
من می فهمم که از دیارم دورم
راوی گفت از شهادتت در غربت
من یادِ حسین و کربلا افتادم
ابراهیم زمانی:
یک عمر سرت سلامت از مرگ ربود
آرامش بی نهایت از مرگ ربود
تعقیب و گریزتان به طول انجامید
تا اینکه ترا شهادت از مرگ ربود
انتهای پیام/
قاسم هاے بی شمار این حرم که زنده اند
مالک اشتر ؛ علمدار اگر چـــہ رفت
عباس هاے افغان و ایران این علم که زنده اند فرزند ارشد ولایت پدر محور مقاومت اگر چہ رفت
دختران این ولایت؛ زینب های عجم کہ زنده اند