به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، اواخر آبان امسال، زمانی که بعد از اعلام خبر گرانی بنزین، اعتراضات مردمی و اغتشاشات به خیابانها کشیده شد؛ صدای بوق ممتد ماشینها و شکسته شدن شیشه چند ساعتی بود که آرامش جاده بومهن و رودهن را برهم زده بود.
لاستیکهایی که به آتش کشیده و وسط جاده رها میشد، بیش از هر چیزی در ایجاد راهبندان نقش داشت و ماموران پلیس برای برقراری نظم و امنیت از همان ساعات اولیه بعد از شروع درگیری در محل حاضر بودند و تلاش خود را برای آرام کردن منطقه و باز شدن جاده آغاز کرده بودند.
استوار یکم جابر خداپرست، یکی از مامورانی بود که با دستور فرمانده از ساعت ۱۲ برای ایجاد امنیت منطقه به محل درگیریها در پردیس اعزام شد.
او درباره آن روز گفت: «گزارش درگیریهای مردمی حدود ساعت ۱۲ ظهر به ما رسید و به محل اعزام شدیم. زمانی که به محدوده پردیس رسیدیم، جادههای منتهی به تهران و شهرهای شمالی بسته شده بود. عدهای ماشینهایشان را خاموش کرده و در مسیر توقف کرده بودند. چند آمبولانس هم که بیماران را از بیمارستانهای شمال شهر به تهران منتقل میکردند، در ترافیک پیشآمده گرفتار شده بودند و نجات جان بیمارانی که در آن آمبولانسها بودند یکی از مهمترین دغدغههایی بود که در آن لحظات داشتیم و سعی میکردیم با آرام کردن جو، به باز شدن راه کمک کنیم.»
درگیری هر لحظه بیشتر میشد و نزدیک غروب بود که حمله عدهای نقابدار به منطقه اوضاع را بیش از پیش بحرانی کرد: «ناآرامیهای مردمی ادامه داشت و عدهای با شکستن شیشه و داد و فریاد و سر دادن شعار، سعی داشتند جو را متشنج کنند. اما نزدیک غروب بود که عدهای نقابدار که مشخص بود از قشر مردم عادی منطقه نیستند و بیشتر به نظر میرسید افراد شرور و اراذل و اوباشی باشند که با طرح و برنامه قبلی سعی در ایجاد ناامنی و سوءاستفاده از موقعیت را داشتند، وارد محل شدند. شیشه خودروی مردم را میشکستند و با فحاشی و توهین، رعب و وحشت زیادی در بین مردم ایجاد کرده بودند. عدهای از آنها چماق به دست داشتند و تعداد زیادی از آنها با پرتاب سنگ و شیشه نوشابه به سمت مردم، آنها را مجروح میکردند. بعد به سمت بانکها و فروشگاهها حمله و اقدام به تخریب این اماکن میکردند.»
در چنین شرایطی بود که عدهای از مردم فرار را بر قرار ترجیح داده و حتی خودروهای خود را در خیابان رها کردند و سعی میکردند خودشان را به کوچهها و خیابانهای فرعی برسانند تا جانشان را نجات دهند.
خداپرست در ادامه گفت: «مردم به هر سمتی میدویدند و کسی نمیتوانست در میان جاده رودهن به بومهن قرار گیرد. چون هر لحظه امکان اصابت سنگ یا شیشه به افراد وجود داشت. در همان وضعیت در حالی که ساعت نزدیک ۷ شب بود، عدهای از نقابداران به طرف مسجد صاحبالزمان (عج) که در نزدیکی سیاهسنگ رودهن واقع شده است، حمله کردند و من و تعدادی از همکاران برای متوقف کردن آنها و جلوگیری از آسیبهای احتمالی به مردم به سمت پلی رفتیم که روی رودخانهای در نزدیکی سیاهسنگ قرار دارد.»
در همان حال بود که ناگهان دست دختربچهای از دست مادرش رها شد و در میان جاده ماند: «افراد در پیادهروها میدویدند و مادر دخترک که از اهالی همان منطقه بود و داشت پیاده به سمت خانهشان میرفت، در میان آشوب غافلگیر شده بود و بعد از اینکه مسافتی را دوید متوجه شد که دست دخترش در دستش نیست. دختربچه چهار ساله وسط جاده دوید. سنگباران از سوی نقابداران به حدی زیاد بود که اگر کسی در میان جاده قرار میگرفت قطعا آسیب میدید. دخترک در میان راه رها شده و بهشدت ترسیده بود و گریه میکرد. مادرش اطراف را نگاه میکرد و او را نمیدید و پریشان بود. سپر تونفا را برداشتم و سریع به سمت دختربچه دویدم و او را در آغوش گرفتم و سرش را میان دستانم گرفتم. همان موقع بود که یک سنگ به مچ دستم اصابت کرد. اما سریع سرم را پایین انداختم و سمت مادر کودک دویدم و دختربچه چهارساله را به مادرش سپردم. دخترک با گریه به مادرش چسبید و مادرش او را در آغوش خود پنهان کرد و از محل درگیری دور شدند.»
آسیبی که به مچ دست استوار یکم خداپرست رسیده جدی بود، اما علاوهبر آن از ناحیه گردن هم دچار آسیب شده بود. برای همین همکارانش خیلی سریع او را به بیمارستان نیروهوایی ارتش رساندند.
پزشکان بیمارستان با تشخیص خردشدگی استخوان مچ دست، انجام عملی جراحی را ضروری دانستند: «دو روز بعد از حادثه، در یک جراحی چند ساعته پیوند استخوان از لگن به مچ دست انجام شد. ۷۲ ساعت در بیمارستان بودم و حالا بعد از گذشت بیش از یک ماه هنوز هم دستم در گچ است. همکارانم برای آرام کردن جو منطقه خیلی زحمت کشیده بودند. ما مسؤول برقراری نظم و امنیت هستیم و کار من تنها انجام وظیفهای ناچیز بود.»
منبع: روزنامه جام جم
انتها یپیام/