ابوعبدالله محمد بن عبدالله قُضاعی (۵۹۵-۶۵۸ق) معروف به ابن اَبّار، کاتب، مورخ، محدث و ادیب اندلسی است.

ابن ابّار؛ فقیه شاعربه گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، بار‌ها شنیده‌ایم که گذشته چراغ راه آینده است. این چراغ، روشنگر مسیری است که به ساختن بنای تمدن ایرانی اسلامی می‌انجامد. چراغی که انوار روشنگرش حاصل تلاش صد‌ها حکیم، هنرمند و فیلسوف مسلمان است که از قرن‌ها پیش خشت به خشت این بنای سترگ را روی هم گذاشته‌اند.

با شما مخاطب گرامی قراری گذاشته‌ایم تا هر روز به بهانه عددی که تقویم برای تاریخ آن روز به ما نشان می‌دهد، به زندگی یکی از مشاهیر و بزرگان تاریخ کهن ایران و اسلام مختصر اشاره‌ای کنیم تا بتوانیم پس از یک سال، با این انوار روشنگر چراغ تمدن و فرهنگ آشنا شویم. به این منظور هر روز صبح، بخشی از تاریخ کهن خود و افتخارات آن را مرور خواهیم کرد.

برای خوشه‌چینی از این خرمن دانش و فرهنگ، جلد اول کتاب «تقویم تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران» تألیف دکتر علی‌اکبر ولایتی که به سال ۱۳۹۲ در انتشارات امیرکبیر به زیور طبع آراسته شده، بهره برده‌ایم.

ابوعبدالله محمد بن عبدالله قُضاعی (۵۹۵-۶۵۸ق) معروف به ابن اَبّار، کاتب، مورخ، محدث و ادیب اندلسی است.

ابن ابار در محلی به نام اُنده، در همسایگی بَلَنسیه متولد شد. دوران کودکی و نوجوانی‌اش را در آنجا بسر برد و نزد پدرش، محمد ابوعبدالله محمد که مردی ادیب و عارف بود، مقدمات علوم متداول آن دوره، یعنی قرآن، حدیث، شعر و ادب را آموخت. پدرش برای آموزش ابن ابار بسیار کوشید و حتی اجازه نقل و روایت همه کتاب‌های خود را به او داد.

ابن ابار اساتید متعددی داشت و علوم و فنون گوناگون را نزد آنان فرا گرفت. معروف‌ترین آنان ابوالربیع بن سالم است که ابن ابار بیست و چند سال با وی مصاحبت و ملازمت داشت و به درخواست و تشویق همین استاد، وی به تدوین مهم‌ترین کتابش، التکلمة پرداخت. ابوالربیع وی را به فن کتابت و استفاده از خط و فنون بلاغت، برای امرار معاش و کسب مال و مکنت و مقام توصیه کرد.

ابن ابّار در مدتی که در محضر ابوالربیع بود، به شهر‌های اندلس سفر کرد و به جمع و نگارش حدیث مشغول شد و پس از آن به یَلَنسیه بازگشت و همان‌جا اقامت گزید. در ۶۳۴ق/۱۲۳۷م، ابوالربیع که با سپاه اسلام به مقابله مسیحیان رفته بود، در محلی به نام دژ اَنیشَه، نزدیک بلنسیه به شهادت رسید و ابن ابار میمیه‌ای که دارای بیش از ۱۰۰ بیت بود، در رثای او سرود. ابن ابار در آن زمان در حدود سی سال داشت و تصمیم داشت که جای استاد را بگیرد و مانند او نفوذ سیاسی و روحانی کسب کند. به همین روی، به خدمت امیران بَلَنسیه درآمد.

وی کار خود را در ابتدا با منصب دبیری ابوعبدالله محمد که از امیران سلسله موحدین بود، آغاز کرد و پس از مرگ او، در ۶۲۰ ق، به دبیری فرزندش، امیر ابوزید عبدالرحمن، منصوب شد و، چون ابوزید در ۶۲۶ ق به امید حفظ دولت به امیران مسیحی اندلس که روز به روز بر قدرت‌شان افزوده می‌شد، پناه برد، ابن ابار نیز به بلنسیه بازگشت. در این زمان جاقمه (ژاک اول) به شهر‌های اطراف بلنسیه حمله کرد و سرانجام سپاه مسیحیان توانستند بلنسیه را محاصره کنند.

در ۶۳۶ق، ابن ابار همراه هیئتی از جانب زیان بن مردنیش، برای کمک گرفتن نزد امیر ابوزکریا یحیی رفت که از امیران آل ابی حفص بود و بر شمال افریقا حکم می‌راند. ابن ابار تقاضای خود و رنج‌هایی را که بلنسیه در این مدت به آن دچار شده بود، در سینّیه‌ای که بیش از ۱۰۰ بیت داشت، عرضه کرد و آن‌چنان مؤثر واقع شد که امیر ابوزکریا بی‌درنگ چندین کشتی حامله اسلحه و خوراک و پوشاک به ارزش ۱۰۰ هزار دینار همراه هیئت راهی اندلس کرد؛ اما محاصره مسیحیان آن‌قدر محکم بود که آن محموله به بلنسیه نرسید؛ با این همه، ابن ابار توانست خود را به بلنسیه برساند و پس از پنج ماه محاصره و شیوع بیماری، زیان بن مردنیش ناچار شد تسلیم شود و در روز سه‌شنبه ۱۷ صفر ۶۳۶ق دو امیر با یکدیگر ملاقات کردند و قرار شد که مسلمانان شهر را ترک کنند و آن را به مسیحیان واگذارند.

سرانجام ابن ابار با خانواده خود به افریقا رفت و در شهر بُجّایَه اقامت کرد و با توجه به سابقه‌ای که در دربار تونس داشت «کتابت انشاء و علامت» را در دیوان رسائل امیر ابوزکریا به عهده گرفت.

ابن ابار «علامت سلطانی» (طغرا) را به خط مغربی می‌نگاشت و، چون سلطان ترجیح می‌داد که به خط مشرقی نگاشته شود، این وظیفه را به احمد بن ابراهیم غسّانی سپرد و از ابن ابار خواست که فقط به انشای رسائل و کتابت آن‌ها بپردازد؛ اما، چون ابن ابار از این فرمان سر باز زد، سلطان او را برکنار کرد.

محققان عوامل دیگری را نیز، چون حسادت و رقابت بزرگان تونسی با مسلمانانی که از اندلس به تونس آمده و به مناصب عالی رسیده بودند در برکناری ابن ابار دخیل می‌دانند. در این اوضاع ابن ابار به امیر ابوعبدالله محمد، پسر سلطان، که بعد‌ها با لقب «مستنصر» فرمانروای تونس شد، پناه برد و کتاب اعتاب الکتاب را نگاشت. موضوع آن سرگذشت منشیان و دبیران روزگاران گذشته است که خشم و بی‌مهری حاکمان شامل حالشان شده و سپس عفو شده‌اند و به مناصب خود بازگشته‌اند.

سلطان، در ۶۴۷ق، درگذشت و مستنصر به حکومت رسید و سمت انشای رسائل را به ابن ابار محول کرد؛ اما بر اثر حسادت‌های احمد غسّانی وزیر، مستنصر او را به بجایه تبعید کرد. ابن ابار از زندگی در آنجا راضی نبود، ولی بعد از مدتی، مقام علمی او بر همه آشکار شد و شاگردان بسیاری نزد وی آمدند.

عاقبت ابن ابار توانست رضایت سلطان را جلب کند و دوباره به دربار تونس بازگردد؛ ولی طولی نکشید که اطرافیان امیر، از سر حسادت و دشمنی و با توطئه‌های گوناگون، از جمله نسبت دادن اشعاری در هجو مستنصر و کتابی در دشنام به امیران تونس به وی، امیر را از او بیمناک کردند. تا آنجا که به فرمان او در روز سه‌شنبه ۲۰ محرم ۶۵۸ زیر شکنجه کشته شد و روز بعد همه نوشته‌ها و کتاب‌هایش را روی جسدش به آتش کشیدند. مستنصر پس از قتل او پشیمان شد. قتل مظلومانه او و سوزاندان آثار و کتاب‌هایش سبب شد تا دانشمندان و مورخان از او با عناوین شهید و مظلوم یاد کنند.

ابن ابار مقام علمی والایی داشت. در شعر نیز طبعی سرشار و لطیف داشت. مراکشی نمونه‌هایی از نثر ابن ابار را فراهم آورده و او را تحسین کرده است، ولی نثرش را فروتر از نظمش می‌دانست؛ اما ذهبی انشای بدیع او را ستوده است. مقری تِلمِسانی نیز نثر او را بدیع و بی‌نظیر توصیف کرده است. ابن ابار در روایت حدیث نیز دست داشت. غبرینی که خود با یک واسطه از راویان ابن ابار است، می‌گوید: کمتر کتابی در اسلام تدوین شده است که در آن روایتی از ابن ابار نیامده باشد.

برخی حتی عناوین فقیه، حجّت و علامه را برای او به کار برده‌اند. البته در بعضی از منابع نیز از بدخویی و بدزبانی او سخن گفته شده است و علت اصلی خشم امیر ابوزکریا و خصومت درباریان مستنصر را نیز تندخویی و بدزبانی او دانسته‌اند و همچنین بعضی بر این باورند که به سبب همین ویژگی‌های اخلاقی به او لقب «الفأر» (موش) و نیز «ابار» را داده‌اند و «ابار» را مشتق از «اَبر»، به معنی نیش زدن، دانسته‌اند.

گفتنی است که ذهبی و صفدی و مقری او را شیعه می‌دانستند و مقری فصولی از کتاب دُرَرُ السِمط فی خبر السِبط او را نقل کرده و آن‌ها را دلیل بر شیعه بودن او دانسته است.

برخی از آثار مشهورابن ابار عبارت‌اند از:

۱. اِعتاب الکتّاب، این کتاب شامل زندگی‌نامه مختصر ۷۵ تن از منشیان، دبیران و زمامداران سرزمین‌های اسلامی است.

۲. تحفة القادم فی شعراء الاندلس، شرح حال ۱۰۴ تن از شاعران اندلس در قرون چهارم و پنجم هجری قمری و گزیده‌هایی از اشعار آنهاست. البته نسخه‌ای از این کتاب در دست نیست و فقط مختصری از آن با نام المقتضب من التحفة، تدوین بلفیقی، باقی مانده است.

۳. دُرَرُ السِمط فی خبر البسط، بررسی تاریخیِ مختصری به سبکی ادیبانه همراه با نظم و نثر است که با بیان بعضی حوادث زمان پیامبر اکرم (ص) آغاز شده و با ذکر مفصلی از تاریخ عاشورا و وقایع کربلا پایان یافته است.

۴. التکملة لکتاب الصلة، دنباله و تکمله‌هایی است بر کتاب الصلة ابن بشکوال. در این کتاب شرح حال ۲۱۵۲ تن از بزرگان، دانشمندان و شعرای اندلس آمده است و ذهبی درباره آن می‌گوید: «کتابی است در سه جلد و من از آن نفایس بسیاری برگزیدم».

۶. الحلة السِیَراء‌فی اشعار الأُمراء، در این کتاب تاریخ مغرب و اندلس به گونه‌ای تحسین‌برانگیز آورده شده است.

۶. الغصونُ العانعة‌فی محاسن شعراء المائة السابعة، بعضی این کتاب را منسوب به ابن ابار می‌دانند.

۷. مظاهَرَة المَسعی الجمیل و مُحاذرة المَرعَی الوبیل.

۸. المُعجَم فی الصحاب القاضی الصَدَفی، کتابی شامل شرح حال ۳۱۵ تن از بزرگان و دانشمندان اندلس است که از ابن سکره صدفی، معروف به ابن دراج (متوفی ۵۱۴ق)، روایت کرده‌اند.

 

منبع: آنا

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.