به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، آئین رونمایی از کتاب خاطرات محسن رفیقدوست با حضور جمعی از مسئولین لشکری و کشوری به همت مرکز اسناد انقلاب اسلامی امروز یکشنبه ۶ بهمنماه، از ساعت ۱۴:۳۰ با سخنرانی سردار سرلشکر محسن رضایی، سردار سرلشکر سید یحیی رحیم صفوی، سردار سرتیپ محسن رفیقدوست و حجتالاسلام والمسلمین روحالله حسینیان در محل باغ کتاب تهران برگزار میشود.
همزمان با رونمایی این اثر برای نخستین بار بخشهایی از این کتاب منتشر میشود:
* تشکیل سپاه؛ آرم و لباس سپاه چطور انتخاب شد؟
... آقاى منصورى فرمانده سپاه شد، من مسئول تدارکات، شهید کلاهدوز مسئول آموزش، ابوشریف مسئول عملیات و یوسف فروتن مسئول روابط عمومى. مدتى بعد، شوراى انقلاب رسمآ احکام این شوراى فرماندهى را صادر کرد و دفتر سپاه پاسداران هم به سلطنتآبادـ که بعدآ به دلیل وجود سپاه به خیابان پاسداران تغییر نام دادـ انتقال یافت و از آن پس سپاه پاسداران تنها نیروى نظامى قانونى کشور بود که مشغول فعالیت شد.
ما پادگان جمشیدیه را نگه داشتیم و آن را به مرکز آموزش خواهران تبدیل کردیم و به مجاهدین انقلاب هم اعلام کردیم «هرکس مسلح است مىتواند وارد سپاه شود و افرادى که نمیخواهند وارد نظام شوند مختارند، بنابراین شهیدان بروجردى و برادرمان محسن رضایى از سازمان مجاهدین به سپاه آمدند، ولى شهید محمد منتظرى به سپاه نیامد و تشکیلات خودش را در گارد دانشگاه نگه داشت.
او عقاید خاصى داشت و کمکم از روند ماجراها، ناراحت شد. او معتقد بود که انقلاب دارد منحرف مىشود، به همین دلیل هم به جمع ما نمىآمد. یک روز با ابوشریف قرار گذاشتیم که به دفتر شهید منتظرى برویم و با ایشان صحبت کنیم. به آنجا رفتیم و با ایشان در این باره که این مکان را تعطیل کند، صحبت کردیم. موقع آمدن، ما را به دستور شهید منتظرى بازداشت کردند، با این استدلال که باید قبول کنیم و با ایشان (شهید منتظرى) همکارى کنیم. ما این امر را موکول به آینده کردیم و خلاصه بعد از یکى دو ساعت از آنجا بیرون آمدیم و بعد از مدتى آنجا را تحویل گرفتیم و دفتر ایشان هم تعطیل شد.
در شش ماه اول که سپاه پاسداران تشکیل شد، هیچ نهادى از ما پشتیبانى مالى نمیکرد و منابع مالى ما بیشتر از سوى نیروهاى انقلابى مردمى تأمین میشد؛ مثلاً فردى بود به نام حاج آقا جابر انصارى که در خیابان شریعتى لوسترفروشى داشت و هر وقت در تنگنا قرار مىگرفتیم، از او پول مىگرفتم؛ البته، چون کسانى که عضو سپاه بودند حقوقى دریافت نمیکردند تا حدودى خرجمان هم کمتر بود و اعضاى اولیه سپاه، شب و روز در محل سپاه مىخوابیدند و هیچ حقوق و مزایایى هم نداشتند؛ تا اینکه ۲۰ میلیون تومان به سپاه اختصاص یافت که آن را دولت موقت در وجه آقاى هاشمی ـ زمانى که نماینده امام و مأمور رسیدگى به سپاه بودندـ در حدود شهریور ۱۳۵۸ صادر کرد. این قضیه به مطبوعات کشیده شد و حتى روزنامههاى چپى نوشتند که تقسیم غنایم شروع شد و آقاى هاشمى بیست میلیون تومان گرفت، در حالىکه آن را براى سپاه پاسداران گرفته بود.
این مشکلات و کمبود اعتبار تا زمان نخست وزیر شهید محمدعلى رجایى ادامه داشت و تا آن زمان هر وقت ما پول نیاز داشتیم با هزار زحمت با سفارش و توصیههاى بخصوص مهندس بازرگان مىگرفتیم، ولى وقتى رجایى نخست وزیر شد تا حدودى مشکلات مالى از میان رفت.
در آن زمان دیگر سپاه در حال گسترش بود و افراد زیادى به عضویت آن در میآمدند و کم کم دیگر بچهها به ما مراجعه میکردند و از مخارج زندگیشان گله داشتند و میگفتند تکلیف ما چیست و از کجا تأمین شویم؟ ما هم مقرر کردیم به هر سپاهى دو هزار تومان ماهیانه حقوق بدهیم. این موضوع را که مطرح کردیم عدهای مخالفت کردند و گفتند «ما آمدهایم در راه خدا کار کنیم و شما مىخواهید این کار را دنیایى کنید»، ولى، چون درباره این موضوع در شوراى فرماندهى تصمیمگیرى شده بود اعلام کردیم که هر کس نمىخواهد بگیرد، نگیرد و یا برود. این حرفها باعث شد تا عدهای تظاهراتى علیه من به راه اندازند، ولى این موضوع به مرور زمان، بخصوص با نصب شدن یک صندوق که موافقان و مخالفان در آنجا نظرشان را مىنوشتند و در صندوق مىانداختند حل شد و نظام پرداخت حقوق سپاهیان رواج یافت.
این حقوقها از پولهایى که از این طرف و آن طرف جمع کرده بودیم پرداخت میشد، ولى غذایمان را از ارتش و یا از انبار مستشاران آمریکایى که پر از برنج و روغن بود و یا از کمپوتها و کنسروهایى که از جاهاى مختلف جمع کرده بودیم تأمین میکردیم.
مسئول تقسیم غذا، على محمد بشارتى بود که یک انبار کوچکى در همانجاـ مقر سپاه ـ درست کرده بود و ظهر که میشد پنجره کوچک آن انبار را باز میکرد و غذاى بچهها را مىداد.
وقتى سپاه تشکیل شد بحث انتخاب آرم سپاه در گرفت و تعداد زیادى آرم از سوى افراد مختلف پیشنهاد شد، ولى از میان همه آرمها، آرم فعلى سپاه را که شهید کلاهدوز پیشنهاد کرده بود پذیرفتیم و در شوراى فرماندهى سپاه به عنوان آرم رسمى سپاه تصویب شد.
رنگ لباس سپاه را هم همینطور، لباسهایى با رنگهاى گوناگون پیشنهاد میشد که ما رنگ سبز را به مناسبت اینکه یک رنگ اسلامى است برگزیدیم. بعد لباس سپاه را دوختیم و آماده کردیم.
اوایل، همه لباس مخصوص سپاه را نمىپوشیدند و شاید همان هفتههاى اول فقط چند نفر این لباس را مىپوشیدند. بعد که همه را ملزم کردیم که لباس سپاه را بپوشند، افراد میرفتند مثلاً یقهاش را بر مىداشتند و یا جاهاى دیگر را دستکارى میکردند، تا اینکه ما در شوراى فرماندهى تصویب کردیم دیگر کسى نباید لباس اونیفورم سپاه را دستکارى کند و از آن به بعد همه، لباس متشکل سپاه که لباس کنونى سپاه است مىپوشیدند؛ بنابراین، آرم، و لباس رسمى سپاه از همان ابتدا تعیین شد و سپاه به صورت یک نهاد رسمى در آمد.
وقتى هم قانون اساسى نوشته میشد یکى از مواد آن را به سپاه اختصاص دادند و از آن به بعد، سپاه به صورت یک نهاد نظامى رسمى و قانونى در آمد.
*غائله گنبد، کردستان و سپاه
یکى از اولین مشکلاتى که در آغاز انقلاب ایجاد شد، غائله گنبد بود. در گنبدـ ترکمن صحراـ چپىها و فئودالها که در اصل با هم مخالف بودند با همدیگر علیه جمهورى اسلامى متحد شدند. آنها، چون مسلح بودند و اغلب افراد آموزش دیده ـ چریک هم در میانشان بود، خطرشان بیشتر بود؛ بنابراین سپاه در اولین اقدام، نیرویى به فرماندهى محمود درویش از بچههای سپاه براى ختم آن غائله به آن سامان فرستاد. در آن زمان، مهمات ما کم بود، ولى با این حال دو وانت نیسان مهمات برایشان فرستادیم که یکى از آنها را در راه منفجر کردند، ولى نیسان دومى به دستشان رسید، اما اوضاع در آنجا بسیار بد بود و آقاى درویش پى در پى تماس مىگرفت و مىگفت که اوضاع خیلى وخیم است و درخواست نیرو و مهمات میکرد. اتفاقآ یکى از شبهایى که ایشان تماس گرفتند من افسر نگهبان پادگان ولیعصر بودم. به ایشان گفتم که شما سربازان امام زمان (عج) هستید و باید ماجرا را تمام کنید. بههر صورت این ماجرا با کمک مردم و نیروهاى اعزامى ما ختم شد و آرامش و امنیت در ترکمن صحرا برقرار گردید و سران آن دستگیر شدند.
از میان آنها مىتوان به توماج و مختوم، از فئودالهاى بزرگ منطقه اشاره کرد. این غائله یک هفته طول کشید و با توجه به اینکه این مأموریت، اولین مأموریت مهم نظامى سپاه بود، پیروزى بزرگى به شمار میرفت. سران غائله ترکمن صحرا از جمله توماج و مختوم از سوى دادستان وقت انقلاب، آیتالله خلخالى به اعدام محکوم شدند و حکم اعدام آنها در زندان اجرا شد.
از آغاز انقلاب اسلامى، کردستان نقطهاى بحرانزا، بود. افراد گوناگون از چپىها و ناسیونالیستها در آنجا رخنه کرده بودند و آن را به صورت منطقهاى براى مقابله با انقلاب در آورده بودند. آنها پادگان مهاباد را در ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ تسخیر کردند. سپس ژاندارمرى سنندج به تصرف ضد انقلاب در آمد و پاوه هم در اختیار ضد انقلاب بود، به همین دلیل امام فرمانى صادر کردند تا مردم بروند و پاوه را آزاد کنند. وقتى این فرمان امام صادر شد، ما پادگان ولیعصر را به صورت مرکز اسم نویسى و اعزام نیرو برگزیدیم و نیروها را از آن مکان به کردستان اعزام میکردیم.
سعى ما بیشتر بر این بود که از میان کسانى که به سربازى رفته و آموزش نظامى دیدهاند، نیرو گزینش کنیم و به نبرد بفرستیم، ولى ازدحام داوطلبان به حدى بود که گاهى به مشکل بر مىخوردیم. حتى یک بار در پادگان را شکستند و به داخل پادگان آمدند و ما هم گاهى مجبور میشدیم که به آنها وعده دهیم که شما را در نوبت دوم یا سوم اعزام مىکنیم تا اینگونه آنها را آرام کنیم. بالاخره با اعزام نیروهاى مردمى و سپاه به کردستان و نیز کمکهاى اهالى متدین منطقه، این غائله هم به پایان رسید. بیشترین نقش را در ختم بحران کردستان، شهید ناصر کاظمى و حاج احمد متوسلیان داشتند.
منبع: فارس
انتهای پیام/