فیلم سینمایی «درخت گردو» آخرین ساخته محمدحسین مهدویان روایتی از اتفاقی دردناک و انسانی است.

به گزارش خبرنگار حوزه سینما  گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، فیلم «درخت گردو» با توصیف دقیق و ترحم‌برانگیزی که از یک فاجعه دلخراش دارد، می‌توانست تبدیل به یک مستند فوق‌العاده شود. مهدویان می‌توانست همان تصاویر تکان‌دهنده از لحظات بمباران شیمیایی و آشفتگی روستاییان و رفتن‌شان به بیمارستان را نگه دارد، به جای نریشن خانم معلم از راوی دانای کل استفاده کند و در کنارش به سراغ شاهدان ماجرا رود. مثلا آن بیمارستان و آن حمام عمومی را پیدا کند و با دست‌اندرکاران شان حرف بزند. پای صحبت‌های قاضی دادگاه لاهه بنشیند و کمی دنبال «ژینا» دختر گمشده «قادر» بگردد و ...

اصلاً دوربین مهدویان می‌توانست هیچ کدام از این کار‌ها را نکند. با همین تصاویر و چند تغییر فیلمنامه‌ای مستندنمایی کند و ابعاد فاجعه بمباران شیمیایی را در قالب یک محصول مستند پیش روی مخاطب قرار دهد. چیزی شبیه به رویکردش در فیلم «آخرین روز‌های زمستان» که با استقبال خوب مخاطبان و منتقدان همراه شد. آنجا مهدویان برای بازسازی واقعیت از بازیگران جلوی دوربین بازی گرفته و به تعبیری مستندنمایی کرده بود.

نسخه فعلی «درخت گردو» برای بدل شدن به یک فیلم بلند داستانی فاقد عناصر لازم و کافی است. با این قصه لاغر و کم‌حجم نمی‌توان فاجعه‌ای ملی و بین‌المللی را آنگونه که باید و شاید روایت کرد. فیلمی که می‌خواهد توجه جهانیان را به سمت خودش جلب کند، باید قهرمانی کنش‌مند، تاثیرگذار و جذاب داشته باشد که رفتار‌های قهرمانانه‌اش در خاطره‌ها بماند. «قادر» که قرار است به عنوان شخصیت اصلی یک تراژدی معرفی شود، در طول فیلم کنش دراماتیکی ندارد. او در بیشتر لحظات، نه مسیر قصه را عوض می‌کند و نه تأثیری بر اطرافیانش می‌گذارد. پدر خانواده مظلوم سردشتی فقط شاهد و ناظر حجم مصیبتی است که بر سرش آوار می‌شود.

بهترین و تأثیرگذارترین سکانس «درخت گردو» جایی است که «قادر» سه فرزند بیمارش را در آغوش می‌گیرد و آن‌ها را زیر دوش آب نگه می‌دارد. صدای فریاد بچه‌ها زیر آب، با ضجه‌های پدر ترکیب می‌شود و اشک مخاطبان فیلم را جاری می‌کند. جریان پرفشار آب هم تن زخم‌خورده بچه‌های معصوم را می‌سوزاند و هم سیل اشک‌های «قادر» را شستشو می‌دهد. چرا سکانس این قدر تکان‌دهنده از آب درآمده؟ چون این بار «قادر» صرفاً شاهد و ناظر ماجرا نیست و کنشی دارد که بار درام را افزایش می‌دهد. رفتار «قادر» یادآور این مصراع از حضرت «حافظ» است که: «این همه زخم نهان هست و مجال آه نیست»

«درخت گردو» از این گونه سکانس‌های داراماتیک و قصه‌گو کم دارد و بیشتر واقعیت عریان تاریخ را روایت می‌کند. در حادثه تلخ بمباران شیمیایی سردشت تعدادی شهید شده‌اند. اما از آن طرف هزاران نفر هم با زخم‌هایشان دست و پنجه نرم کرده و سال‌های سال طعم زندگی را چشیده‌اند. فیلمسازان شاخص جهان هنگامی که می‌خواهند یک فاجعه بزرگ را به تصویر بکشند، در کنار معرفی قربانیان، به سراغ آن‌هایی می‌روند که برای زنده ماندن جنگیده‌اند. قادر فیلم «درخت گردو» بیشترین واکنشش به ضایعه سردشت گریه و زاری و اشک و آه است. او نه دانشی درباره عوارض شیمیایی‌شدن دارد و نه سرمایه و قدرتی که بتواند با این بحران مقابله کند. این اثر را مقایسه کنید با فیلم «زندگی زیباست» ساخته «روبرتو بنینی» و به یاد آورید که پدر چگونه در یک اردوگاه اجباری برای زنده نگه داشتن فرزندش تلاش می‌کند و در نهایت موفق هم می‌شود.

در کارنامه سینمای ایران چند فیلم درباره «شیمیایی شدن» ثبت شده که در همه‌شان تلاش قهرمان‌های فیلم برای زندگی را شاهد هستیم. «از کرخه تا راین» از ابراهیم حاتمی کیا، «میم مثل مادر» ساخته رسول ملاقلی‌پور و «گیلانه» ساخته رخشان بنی‌اعتماد سه فیلمی هستند که از زندگی سخت و دشوار قربانیان این حادثه و تکاپویشان برای زنده‌ماندن می‌گویند.

فیلم یک «پیمان معادی» قبراق و آماده دارد که هنگام تماشای بازی‌اش شک می‌کنیم او شاید واقعا اصالت کُردی داشته باشد. او لهجه کُردی را با تسلط بالا ادا می‌کند و در لحظاتی که قرار است سوز سینه‌اش را بیرون بریزد، بی‌نظیر ظاهر می‌شود. از آن طرف «مهران مدیری» انگار به واسطه آشنایی و رفاقت با تهیه‌کننده به فیلم تحمیل شده است. لکنت زبان شخصیتی که او بازی می‌کند هیچ کارکردی ندارد. مخاطب با پیشینه ذهنی که از مدیری دارد، در هنگام تماشای اجرایش به یاد نقش‌های کمدی این بازیگر می‌افتد. آن هم وسط فیلم تلخ و دردناکی که هیچ بهانه‌ای برای لبخند و نشاط دست مخاطب نمی‌دهد.

به لحاظ بصری فیلم اثر انگشت آثار قبلی «مهدویان» را دارد. میزانسن‌ها مستندگونه هستند و تصویری واقعی و محسوس از حادثه بمباران شیمیایی را پیش روی مخاطبان می‌گذارند. کارگردان «درخت گردو» را در سه مقطع تاریخ با سه فرمت متفاوت فیلمبرداری کرده است. برای دهه شصت از فیلمبرداری با فرمت ۱۶ میلیمتری استفاده کرده، برای ماجرا‌های دهه ۸۰ سراغ دوربین ۳۵ میلیمتری رفته و برای بخش دهه ۹۰ هم از دوربین‌های دیجیتال بهره برده است.

در فیلم «درخت گردو» با نریشن راوی (با صدای مینا ساداتی) مواجه هستیم که گاه پرحرفی‌هایش به اثر ضربه می‌زند. نتیجه‌گیری پایانی راوی درباره «ژینا» و این‌که همه دختران ایران می‌توانند «ژینا» باشند کاملا اضافه است. اما در برخی سکانس‌ها جملاتش به درک بهتر فضا کمک می‌کند. مثلا پس از آنکه شخصیت اصلی تنها و بی‌کس می‌شود می‌گوید: «قادر آدم قبل بود؛ ولی سکوتش آدم رو می‌ترسوند».

«درخت گردو» با وجود تمام ضعف‌هایی که در روایت دارد، فیلم ارزشمند و محترمی است. از زخم کهنه‌ای می‌گوید که هنوز مداوا نشده است. برگی از تاریخ را ورق می‌زند که مظلومیت ایرانیان و خشونت دشمنان ایران روی تمام سطرهایش حک شده است.

یادداشت از احسان رحیم‌زاده

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.