به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، برای ما دهه شصتیها، دهه فجر با برنامه کودک شبکه ۲ و دو کارآگاه خصوصی گره خورده که به دستور رئیس بزرگ، مسئول خرابکاری در جشنهای انقلاب بودند. صحبت از مجموعه عروسکی و کارتونی چاق و لاغر است؛ مجموعهای که در آن اسدالله یکتا و محسن حاتمی رامشه، بازیگران نقش چاق و لاغر بودند که به کمک قرقی (ژیان هوشمند و بدون راننده) و روبات ایکس ۶۲۵ به ماموریتهای مختلف فرستاده میشدند. حالا این دو بازیگر در جدیدترین ماموریتشان به ساختمان روزنامه آمدند تا بعد از گذشت ۳۰ سال از ساخت این نوستالژی بچههای دهههای ۵۰ و ۶۰، به مرور خاطرات خوش کارآگاهان سر به هوایی بپردازند که بخشی از کودکیهای ما با آنها گره خورده است.
موافقید از چگونگی بازشدن پایتان به مجموعه چاق و لاغر شروع کنیم؟
یکتا: من مشغول کاری بودم که روزهای آخرش بود. وقتی کار تمام شد و داشتیم از هم خداحافظی میکردیم، پیش خودم گفتم خدایا نزدیک عیدی کاش میشد یک کار دیگر هم پیشنهاد میکردند. همان موقع یکی از عوامل آمد و گفت آقای یکتا قرار است یک کار کودک بسازیم. شما هم میآیید؟ خلاصه من را به دفتر کار بردند و همان جا تست دادم.
رامشه: من بعد از دیپلم در مدرسه هنر و ادبیات صدا و سیما مشغول به تحصیل شدم و همانجا با استادمان مجتبی یاسینی برای برنامه کودک کار تولید میکردیم. یکی از این کارها سریال «بچههای مدرسه» بود که علیاصغر آزادان تهیهکنندگی آن را بر عهده داشت. آشناییام با آقای آزادان باعث شد تا کمی بعد من را برای مجموعه چاق و لاغر به آقای قهرایی، کارگردان کار معرفی کند. من هم در حالی که فقط ۶۰ کیلو بودم، رفتم، تست دادم و قبول شدم!
کمی هم برایمان از رابطه خودتان میگویید؟ در سریال که برای دسته گل به آب دادن خیلی همکاری داشتید! با هم همین اندازه رفیق هستید؟
رامشه: من از بچگی کارهای آقا اسدالله را دنبال میکردم. وقتی گفتند قرار است در چاق و لاغر نقش مقابل اسدالله یکتا را بازی کنم، واقعا خیلی خوشحال بودم. در کار هم آقا اسدالله اینقدر پرانرژی و زندهدل بود که کلی از او انرژی میگرفتم. اینقدر با هم صمیمی شده بودیم که از پایان چاق و لاغر تا همین امروز رابطهمان برقرار است.
وقتی کار پخش شد، کسی هم شما را میشناخت؟ چون ماسک میزدید احتمالا کمتر کسی از مردم میدانست شما بازیگران چاق و لاغر هستید.
یکتا: نه اتفاقا، چون در تیتراژ اسممان نوشته میشد، خیلیها میشناختند. تا جایی که من بعد از چاق و لاغر شهرتم بیشتر هم شد. هرکس هر جا من را میدید میگفت اااا، چاقه، چاقه!
رامشه: خب، آقا اسدالله از قبل کلی فیلم بازی کرده بود و همه او را میشناختند. اما من کمتر شناخته شده بودم. برای همین کمتر کسی از مردم میدانست من لاغرم!
حالا هم که احتمالا دیگر کسی یادش نمیآید شما نقش لاغر را بازی کردید. نه؟
رامشه: بله دیگر. اما هنوز هم وقتی کسی متوجه میشود من بازیگر نقش لاغر بودم، کلی خوشحال میشود. یکبار از شمال برمیگشتم که پلیس راهنمایی و رانندگی آمد و گفت: کارت شناسایی؟ فیلم چاق و لاغر را در گوشیام پلی کردم و به دستش دادم. با تعجب گفت: این چیه؟! گفتم: کارت شناساییام! من یک دوره این همه شماها را میخنداندم، حالا میخواهی اشک من را دربیاوری؟! پلیس بنده خدا خندهاش گرفت و گذاشت بروم!
از بچههای آن زمان هم فیدبک گرفتهاید؟ اینکه چقدر کار را دوست داشتند؟ خیلی این جمله را میشنویم که چاق و لاغر یکی از فیلمهای ترسناک آن دوره بود!
رامشه: راستش را بخواهید بهنظر من ۱۰۰ درصد بچههای آن دوره چاق و لاغر را تماشا میکردند. حالا ۸۰ درصد آن را دوست داشتند و ۲۰ درصدی هم میترسیدند!
چرا میترسیدند؟ کاراکترهای چاق و لاغر که ترسناک نبودند، بودند؟
رامشه: خود چاق و لاغر نه، اما خب، هم یک آدمآهنی بهکار اضافه شده بود، هم شخصیت رئیس بزرگ که در سری پنجم که آن را خدا بیامرز حسین محباهری بازی میکرد، کمی ترسناک بود و ضمن اینکه داستان سری پنجم کلا دزدیدن یک بچه مخترع بود و احتمالا به همینخاطر یکسری از بچهها را میترساند.
راستی از قرقی چه خبر؟! چطور بدون راننده راه میرفت؟!
رامشه: راننده داشت. اتفاقا در سری پنجم رانندهاش برادر من بود. صندلی راننده را برداشته بودند و پایین ماشین یک فرمان کوچک جاساز کرده بودند. راننده هم با همان فرمان کوچک ماشین را هدایت میکرد؛ آن هم با چه مشقتی! کف ماشین میخوابید و رانندگی میکرد، ما هم از زیر ماسک به او آدرس میدادیم که بپیچ راست، بپیچ چپ! بعضی وقتها هم سیمی را که به جلوی ژیان نصب کرده بودند به تیرهای چراق برق وصل میکردند یا قرقی را با ماشینهای صدا و سیما بکسل میکردند.
تا صحبت از پایینبودن تکنولوژی در فیلمسازی ۳۰ سال قبل است، این سؤال را هم بپرسم؛ در برخی صحنهها که مثلا از بلندی میافتادید، چطور کار از آب درمیآمد؟
یکتا: اتفاقا سر این پایینافتادنها خیلی مردم دلشان به حالمان، بهخصوص به حال من میسوخت! میگفتند این رئیس بزرگ چقدر نامرد است! چرا با تو این کارها را میکند؟! اما جدا از شوخی یادم هست میخواستند برای بعضی از صحنهها به جایمان بدلکار بیاورند، ما قبول نکردیم. گفتیم وقتی خودمان میتوانیم انجام بدهیم، چرا یکی دیگر را بیاورید؟
رامشه: در بیشتر مواقع ماکتی درست کرده بودند که به جای ما آنها را از بلندی پرت میکردند. ما هم از کمی بالاتر از سطح قرقی خودمان را روی آن پرت میکردیم تا اینطور بهنظر بیاید که مثلا از پشتبام افتادهایم.
خودتان هم چیزی به نقش اضافه میکردید؟
رامشه: تنها بخش بداههای که دست ما بود، حرکتهایمان بود. چون بعدا روی کار صداگذاری انجام میشد، ما عملا نمیتوانستیم بداهه چیزی بگوییم.
چرا دیگر چاق و لاغر ادامه پیدا نکرد؟
رامشه: عوامل مجموعه خیلی برای ادامه دادنش برنامه داشتند؛ حتی میخواستند یک فیلم هم بسازند. اما مثل اینکه با مدیر گروه خیلی به نتیجه نرسیدند.
حتما علاوه بر مردم، خودتان هم کلی خاطره از چاق و لاغر دارید. کمی هم برایمان از خاطراتتان در این کار بگویید.
یکتا: یکبار در پارکینگ شهرک اکباتان که در مجموعه چاق و لاغر به پارکینگ سیا معروف بود، داشتیم سکانسی را فیلمبرداری میکردیم که در آن آدمآهنی داستان به ما تیراندازی میکرد، قرقی برای کمک به ما دود میکرد و نمیگذاشت آدم آهنی خوب ببیند. داشتیم فیلمبرداری میکردیم که یکدفعه دیدیم افشین سنگچاپ بازیگر نقش آدمآهنی به زمین افتاد. سریع کار را تعطیل کردیم و بالای سرش رفتیم، دیدیم دود ماشین در کلاهش جمع شده و دارد خفه میشود! کلاه را از سرش درآوردیم و شکر خدا به خیر گذشت.
رامشه: من هم یک خاطره از دکور برنامه دارم. یکی از لوکیشنهای ما کنار سینما آزادی بود. آنجا یک دکور کیوسک تلفن گذاشته بودیم. کار که تمام شد داشتیم همه وسایل را جمع میکردیم و در وانت میگذاشتیم که یکی به تصور اینکه این واقعا کیوسک تلفن است، واردش شد! ما یک دستیار تهیه داشتیم که خیلی شیطان بود. آمد یک سکه هم به این بنده خدا داد تا تماس بگیرد! این بنده خدا گوشی را برداشت، همین که آمد سکه را داخل تلفن بیندازد، دستگاه تلفن افتاد. هول شد و فکر کرد تلفن را خراب کرده. اما بعد دید همه دارند میخندند و تازه فهمید قضیه از چه قرار است.
بهعنوان آخرین سؤال؛ این روزها مشغول چه کاری هستید؟
یکتا: یک کار جدید به نام «میز قرمز» دارم که قرار است برای تلویزیون ساخته شود.
رامشه: من که از همان سالهای میانی دهه ۷۰ کم کم کار بازیگری را کنار گذاشتم و بیشتر بهکار تولیدی روی آوردم. از آن موقع هم در کارگاهم ساعتهای دیواری فانتزی میسازم. اما با این حال هنوز هم خیلی دوست دارم موقعیتی پیش بیاید که بتوانم بازی کنم.
از ۶۵ تا ۶۹ با چاق و لاغر
چاق و لاغر نام یک برنامه کودک تلویزیونی بود که در فاصله سالهای ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۹ ساخته شد و تا مدتها بعد در دهه فجر از شبکه ۲ سیما پخش میشد. چاق و لاغر در ۵ سری ساخته شد که ۳ سری نخست آن عروسکی بود و در ۲ سری بعد بازیگرها با زدن ماسک جایگزین عروسکها شدند. در سری چهارم چاق و لاغر که به کارگردانی امیرحسین قهرایی- که امروز او را با دوربین مخفیهایش میشناسیم – ساخته شد، اسدالله یکتا بازیگر نقش چاق و کامران وصالی بازیگر نقش لاغر بودند. در سری پنجم هم اسدالله یکتا کماکان نقش چاق را بازی میکرد، اما این بار به جای کامران وصالی، محسن حاتمی رامشه بازیگر نقش لاغر بود.
منبع: همشهری
انتهای پیام/