به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از اراک، آخر هفته که می شود دلت می گیرد از هیاهو و دغدغههایی که در شلوغیها و روزهای تکراری مردم وجود دارد.
آخر هفته که میشود دلت خانه تکانی می خواهد و جایی طلب میکند از جنس بهشت تا آرامش واقعی را حس کنی.
آخر هفته که وارد گلزار شهدا بشوی و در قالب حس و حال معنوی آنجا قرار بگیری آن موقع است که مفهوم دل سپردن به راه خدا را درک میکنید، همان کاری که شهدا کردند و برای رضای خدا و دفاع از اسلام ناب محمدی عزیزترین سرمایهای که داشتند یعنی جانشان را فدا کردند.
افرادی که در گلزار شهدا میبینی همه از دلدادگانی هستند که اسیر فداکاری و ایثار مردان خدا شده اند و آزادی و امنیت خود را مدیون شهدا میدانند.
جوانانی را میبینی که در کنار قبور مطهر شهدا مشغول درد و دل هستند و با آنها برای تصمیماتی که در زندگی گرفته اند مشورت میکنند انگار با صمیمیترین و بهترین رفیقشان صحبت میکنند.
خانمی را میبینی که فارغ از تمام شلوغیها و دغدغههای روزمره در حال تمیز کردن و رنگ آمیزی قبور مطهر شهدا است.
نزدیک میشوی و می بینی قطرههای اشک بروی گونه های چهره معصومش برق می زند؛ با او شروع به صحبت میکنی.
صدای آرام و لحن زیبایش به دل می نشیند و تو کنجکاو میشوی تا دلیل رنگ آمیزی و تمیز کردن قبور شهدا را از او بپرسی .
با پرسیدن نامش گفتگو را با او آغاز میکنی.
ریحانه در گفتگو با خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از اراک، می گوید: شهدا زنده هستند و ما از حضور آنها در زندگی خود غافل شده ایم.
او درباره ارتباط با شهدا و آشنا شدن با این راه به سالهای گذشته اشاره میکند و میگوید: سالها پیش تصمیم گرفتم جایی بروم تا به آرامش برسم و دغدغههایی که در دنیا دارم را فراموش کنم که کاملا اتفاقی به سمت گلزار شهدا هدایت شدم.
ریحانه ادامه می دهد: از آن سال به بعد همیشه به گلزار شهدا میآیم طوری که گاهی اوقات هین جا هم غذا می خورم و بخصوص وقتهایی که دلم از دنیا میگیرد برای درد دل و صحبت کردن با شهدا گلزار راهی گلزار می شوم، چون همیشه از ارتباط برقرار کردن با شهدا آرامش میگیرم.
متوجه ارتباط نزدیک او با شهدا میشوی و از او میخواهی تا درباره تاثیرات رفاقتش با شهدا در زندگی اش برایت بگوید و او ادامه میدهد: روز به روز بیشتر با شهدا انس میگرفتم و عاشق حال و هوای گلزار میشدم تا اینکه یکبار چند شهید سفید پوش را در خواب دیدم که یک قرآن نورانی به من هدیه دادند و من بعد از آن خواب تصمیم به حفظ قرآن کریم گرفتم.
او میگوید: در دارالقرآن ثبت نام کردم و مشغول حفظ قرآن بودم که با خانم ترابی، مسئول موسسه قرآنی آشنا شدم و ایشان متوجه عشق و علاقه شدید من به شهدا شدند و چون خودشان هم با شهدا انس داشتند بعد از آشنایی باهم به گلزار شهدا میآمدیم.
وقتی دلیل رنگ آمیزی و بازسازی قبور شهدا را از او میپرسی با لبخندی میگوید: در روزهایی که به همراه خانم ترابی به گلزار شهدا میآمدیم یک روز متوجه بی رنگ بودن نوشتههای روی سنگ قبور شهدا شدیم و به پیشنهاد خانم ترابی تصمیم به رنگ آمیزی مجدد نوشتههای روی سنگ قبر شهدا گرفتیم.
او با اشاره به زمان شروع فعالیتشان در گلزار شهدا میگوید: قبل از ماه رمضان با فراخوان و دعوت از دوستانمان فعالیت ما در گلزار شهدا شروع شد و با گذشت چند ماه تعداد خواهرانی که به کمک ما آمدند زیاد شد.
ریحانه به سختیهای کار هم اشاره می کند ومیگوید: ما برای رنگ آمیزی قبور شهدا نیاز به رنگ و وسایل رنگ آمیزی داشتیم که پول لازم جهت خرید وسایل با عنایت خدا و استقبال و کمک دوستان جمع آوری شد.
در حالی که مشغول رنگی آمیزی است به حرف هایش ادامه میدهد و میگوید: راهی به جز شهدا ندارم و نمیخواهم که داشته باشم، چون در سختیهای زندگی معجزههای زیادی از شهدا دیده ام و زمانهایی که گره به کارم میافتاد متوسل به شهدا میشدم و گرههای زندگی ام باز میشد.
ریحانه ادامه میدهد: عقیده دارم تمام لحظههای زندگی ام با معجزه شهدا طی شده است به همین دلیل خودم را مدیون شهدا میدانم و تا عمر دارم شهدا را شاخص مسیر زندگی خودم قرار میدهم و آنقدر پایبند این لطف و محبتشان هستم که نمیتوانم فراموششان کنم.
وقتی متوجه می شوی شهدا آنقدر در زندگی اش پررنگ هستند و از شهدا مجعزه دیده است از او میخواهی تا درباره معجزههایی که دیده است برایت بگوید و با لحنی غمگین از تجربه تلخ جدایی اش میگوید: در سال ۹۲ شکست و جدایی را در زندگی ام تجربه کردم و در پی آن به بیماری ام اس مبتلا شدم و به همین دلیل دید چشمانم کاملا از بین رفته بود و کامل نابینا شده بودم، در آن زمان بسیار زیر فشار قرار داشتم و هیچ همصحبت و همدم و پناهی نداشتم که مشکلاتم را با او در میان بگذارم و چون نمیخواستم پدر و مادرم غم و غصه مرا ببینند با آنها هم درددل نمیکردم.
ریحانه ادامه میدهد: آن زمان که اتفاقات تلخ را پشت سرهم در زندگی تجربه میکردم فقط به دنبال جایی بودم که به آرامش برسم و، چون ۶ تا از نزدیکان من شهید هستند و ۲ تا از دایی هایم قبور مطهرشان در این گلزار است یکبار تصمیم گرفتم به دیدن دایی محمد به گلزار شهدا بیام و وقتی در فضای گلزار شهدا قرار گرفتم حس خیلی خوبی داشتم و فردای آن روز هم دوباره به گلزار آمدم و همین طور حضور من در گلزار شهدا ادامه پیدا کرد.
او از نگرانی خانواده اش برای حضور مداومش در گلزار شهدا حتی در ساعات شب میگوید و می گوید: مادرم از اینکه من هر روز تنها به گلزار شهدا میآمدم احساس نگرانی میکرد، ولی آنقدر با اینجا انس گرفته بودم و آرامش داشتم که هیچ ترسی از تنها بودن نداشتم و اصلا احساس نمیکردم تنها هستم، چون شهدا را زنده می دانستم و خودم را به آنها میسپردم.
میگوید: مزار مطهر دو تا از داییهای شهیدم در قطعههای پایین گلزار قرار دارند و شبها هم آنجا روشنایی ندارد یک شب که تا دیر وقت در گلزار شهدا مانده بودم، میخواستم به مزار دایی محمد سر بزنم، اما مادرم سفارش کرده بود که شبها به آنجا نرم بخاطر همین بین دوراهی گیر کرده بودم و نمیدانم در حالت خواب بودم یا بیداری که دوتا از دایی هایم را سفید پوش دیدم که منتظر من هستند وقتی این صحنه را دیدم در حالی که به شدت گریه میکردم به مادرم زنگ زدم و گفتم دایی هام منتظرند و از من مراقبت میکنند و خواهش کردم که اجازه بدهد بروم کنارشان، مادرم اجازه داد و از آن شب که داستان رو برایش تعریف کردم به بعد دیگر نگرانی نداشت.
صحبت هایش را دربارهی معجزههای زندگی اش میشنوی، اما هنوز جوابت را درباره بهبودی و سلامتی اش بعد از بیماری نگرفتهای پس از او میخواهی درباره بهبودی بیماری اش صحبت کند و او میگوید: ۵ ماه پیش در بیمارستان بستری بودم و دایی محمد را با لباس سفید و صورت نورانی در خواب دیدم و فقط یک جمله به من گفت: "تو هر ثانیه و هر لحظه در فکر و قلب منی" و من بعد از آن خواب بیدار شدم و بهترین حس و حال را داشتم و روز به روز حالم بهتر میشد و تقریبا بعد از ۱۰ روز کاملا بهبودیافتم.
تحت تاثیر صحبت هایش قرار میگیری و به حال خوب و رفاقتی که با شهدا دارد غبطه میخوری حال برای دل خودت میخواهی تا درباره ارتباط برقرار کردن با شهدا و رفاقت با آنها برایت بگوید و او با صدای آرام میگوید: غصه من از خلوت بودن اینجاست و آرزو دارم جوانها حقیقت اینجا را درک کنند و هر کدام یک رفیق شهید پیدا کنن و وقتی از سختی دنیا خسته میشوند، دل خود را به شهدا بسپارند و با او درد دل کنند تا لذت داشتن یک رفیق شهید را تجربه کنند.
میپرسی چه آرزویی در زندگی برای خودت داری و او میگوید: در عین اینکه میل به شهادت دارم عاشق زندگی هستم.
سپس شعری زیر لب زمزمه میکند و میگوید: سیب سرخی سر نیزه است دعا کن من هم اینچنین کال نمانم به شهادت برسم.
با شنیدن صحبتهای این دختر بیشتر ارزش ارتباط برقرار کردن با شهدا را درک میکنی و میخواهی تا از زبان کسی که در جبهههای جنگ همرزم شهدا بوده درباره مقام شهدا اطلاعات بیشتری بدست بیاوری به همین دلیل سردار کریمی فرمانده سپاه روح الله استان مرکزی گزینه خوبی است تا با ایشان گفتگو کنی.
سردار کریمی فرمانده سپاه روح الله استان مرکزی در گفتگو با خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از اراک، میگوید: از سه طریق احساسات، روش و نگرش انسان تحت تاثیر قرار میگیرد و از حیث احساسات بین شهدا و مردم یک ارتباط برقرار است و با گذشت زمان این احساسات عمق پیدا میکند و در بحث نگرشها و روشها هم تاثیر میگذارد.
سردار کریمی ادامه میدهد: همانطور که فکر میکنید عمل میکنید و احساسات و عواطف هم موجب انگیزه میشوند و به همین دلیل هر انسانی در این سه حوزه تحت تاثیر قرار میگیرد با این وجود هیچ الگویی بهتر از شهدا نمیتوان پیدا کرد.
او بیان میکند: شهدا در احساسات و روش و تفکرات الگوی ما هستند، زیرا در عمل صداقت داشتند و شهید صدق عمل خود را با دادن جانش ثابت کرده است و کسی که شهید میشود از لحاظ مادی هیچ چیزی دریافت نکرده است و به همین دلیل ما شهدا را بعنوان یک الگو و یک رفیق صدیق قبول داریم.
سردار در ادامه میگوید: افرادی که دل به خداوند میدهند و ارتباط معنوی با خدا پیدا میکنند همیشه به دنبال پیدا کردن یک واسطه فیض هستند یعنی به دنبال یک آدم بهتر و خوبتر هستند که نزد خدا قرب و منزلت داشته باشد تا آنها را شفاعت کند.
فرمانده سپاه روح الله استان مرکزی با بیان اینکه خریدار شهید خداست ادامه می دهد: شهدا نزد خداوند زنده هستند و روزی میخورند و خداوند در قبال اولین قطره خون شهید که می ریزد از همه گناهانش میگذرد بجز حق الناس، زیرا خداوند حساب ویژه برای حق الناس دارد.
او اظهار میکند: مقام شفاعت از دیگر مقامهایی هست که خداوند به شهید میدهد و آنقدر مقام شهید بالاست که حضرت علی (ع) میفرمایند "در صحنه محشر وقتی ورود پیدا کنیم اولیای خدا و دیگر ملائک اگر سواره باشند باید به احترام شهدا پیاده شوند و پشت سر شهید وارد بهشت بشوند".
سردار کریمی در پایان میگوید: ۵۶ سال از حرکت امام خمینی (ره) میگذرد و آدمهایی که آن زمان همراه حضرت امام بودند شهید شده اند، اما با این وجود جوانان این نسل بهتر از جوانان اول انقلاب هستند، زیرا حضرت امام خمینی (ره) و شهدای انقلاب و دفاع مقدس را ندیده اند.
سخنان ریحانه و صحبتهای سردار کریمی درباره مقام شهدا نزد خداوند و همچنین تاثیرات مثبتی که ارتباط با شهدا در زندگی ریحانه داشت و او را به آرامش رسانده بود نشا می مدهد که شهید مثل شمع میسوزد و روشنایی میدهد و ما هم، اگر به دنبال روشنایی هستیم و می خواهیم از تاریکی فرار میکنیم باید به سوی شهیدان برویم و آنها را الگوی خود قرار دهیم.
گزارش از رضا جدیدی
انتهای پیام/ ر