به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، کتاب «دیوان خواجه حسین مروی» با تصحیح و تحقیق ذبیحالله حبیبینژاد، قصیدهها، غزلیات، رباعیات و دیگر اشعار این شاعر عصر صفوی است که به همراه خلاصهای از زندگینامه وی گردآوری شده است.
خواجه حسین به دلیل داشتن مهارت در سرودن قصیده و ماده تاریخ توسط پادشاهان گورکانی بهخصوص همایونشاه و جلالالدین اکبر مورد توجه قرار گرفت. او در هنر خوشنویسی هم بسیار متبحر بود.شعرهای قوی او، طبع لطیف و حساس و آگاهیاش به علم و هنر عصر خود و همچنین فن سخنوریاش، باعث شد تا ادیبان و ادبدوستان آن روزگار توجه ویژهای به او بکنند و ارج و منزلت خاصی در شاعری به دست آورد. دیوان خواجه حسین مروی مملو از صنایع ادبی است.
تعداد بسیاری از تذکرهنویسان از خواجه حسین و سخنوریاش با نام و یاد خوش نزد دیگر شاعران زمانهاش سخن گفتهاند و هر کدام توصیفات کوتاهی از زندگی و شیوه شاعری او عرضه کردهاند. وی یکی از سفیران بازمانده ادب و هنر ایرانی است.
با خواجه حسین مروی بیشتر آشنا شویم:
خواجه حسین فرزند جلالالدین منصور و متخلص به مروی است. او در شهر مرو به دنیا آمد، اما اصالتش به سمنان میرسید. در زمان حاکمیت عبیداللهخان ازبک راهی بخارا شد و در آن جا به یادگیری علوم مختلف مشغول شد. او هنر خوشنویسی را نزد ملا میرعلی هروی ملقب به کاتب کاشانی از خوشنویسان معروف دربار عبیدالله فراگرفت.
وی بعد از سفر و تحصیل در کابل و عربستان به هند رفت و در آگره به دربار همایونشاه راه پیدا کرد. شاه نیز به او توجه ویژه کرد و او را به عنوان یکی از ندیمان خاص خود منتصب کرد. پس از مرگ همایونشاه و با سلطنت فرزندش جلالالدین اکبر، به عنوان شاعر محتشم دربار او انتخاب شد. به درخواست اکبرشاه شروع به برگرداندن داستان هندی «سنگهاسن بتیسی» به نظم فارسی کرد، اما این کار ناتمام ماند و او در سال ۹۷۹ قمری در کابل درگذشت.
در بخشی از کتاب «دیوان خواجه حسین مروی» میخوانیم:
باز مکن به دست خود طرۀ مُشک ناب را
شانۀ زلف شب مکن پنجۀ آفتاب را
تا ز رُخَت گل و سمن آب خورند در چمن
تازه به تازه عرض کن عارض همچو آب را
صبح که پیش آن دهن جام لباب آوری
نشئۀ کهنه زان دو لب تازه شود شراب را
آتش خشم و تیغ کین تیز مساز مست من!
ریخته گیر بر زمین خونِ دلِ کباب را
پیرهن گل و سمن پاره کنند در چمن.
چون ز رُخَت برافکند باد صبا نقاب را
بی تو رقیب روسیَه سایه فکنده بر سرم
رو بنما و دور کن از سرم این عذاب را
رنجه مباش «مروی» از محنت روز و شبِ خود!
زان که نمیشناختی قدرِ شب شباب را
انتهای پیام/