به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، متن زیر برشی از کتاب «معرفت امام زمان» اثر ابراهیم شفیعی سروستانی است که در ادامه میخوانید.
در روایات معصومین (ع) و سخنان دانشوران بزرگ شیعه از موضوعهای مختلفی به عنوان حکمت، فلسفه یا علت غیبت امام عصر (ع) یاد شده است که در بخش قبلی این یادداشت به برخی از مهمترین آنها اشاره کردیم. در ادامه موارد دیگری از این دلایل مورد بررسی قرار میگیرد:
نبود یاران وفادار برای امام
از روایات متعددی استفاده میشود که استمرار غیبت امام مهدی (ع) و ظهور نکردن آن حضرت، به دلیل یافت نشدن یاران وفادار به تعداد لازم؛ یعنی سیصد و سیزده نفر است که از آن جمله میتوان به روایت نقل شده از امام موسی کاظم (ع) اشاره کرد. در این روایت، ایشان خطاب به یکی از یاران خود میفرماید: یَابنَ بُکَیرِ إِنّی لَأقُولُ لَکَ قَولاً قَد کانَتْ آبائِی (ع) یَقُولُهُ: لَو کانَ فِیکُمْ عِدَّةَ أَهلِ بَدرٍ لَقامَ قائِمُنا. [۱]...ای پسر بُکَیر! من به تو سخنی را میگویم که پدران من نیز پیش از من آن را بر زبان راندهاند و آن این است که اگر در میان شما به تعداد کسانی که در جنگ بدر [با پیامبر اکرم (ص)]بودند، [یاران مخلص]وجود داشت، قیامکننده ما [اهل بیت]ظهور میکرد.
این موضوع از روایتی نیز که نعمانی آن را در کتاب خود، از امام صادق (ع) نقل کرده است، استفاده میشود: أَنَّهُ دَخَلَ عَلَیْه بَعضُ أَصحابِهِ فَقالَ لَهُ (ع) جُعِلتُ فِداکَ إِنِّی وَ اللّهِ أحِبُّکَ وَ أُحِبُّ مَن یُحِبُّکَ یا سَیِّدِی، ما أَکثَرَ شَیعَتَکُم، فَقالَ لَهُ (ع) أُذْکُرْهُم، فَقالَ کَثیرٌ، فَقالَ (ع) تُحصِیهِم! فَقالَ (ع) هُم أَکثَرُ مِن ذلِکَ، فَقالَ أَبُوعَبدِاللّهِ (ع):اَما لَو کَمُلَتِ العِدَّةُ المَوصُوَفَةُ ثَلاثُمِائَةٍ وَ بِضَعةَ عَشَرَ کانَ الَّذِی تُریدُونَ. [۲]یکی از یاران امام صادق (ع) بر آن حضرت وارد شد و عرضه داشت: فدایت گردم؛ به خدا سوگند، من تو را دوست میدارم و هر کس که تو را دوست دارد، دوست دارم.ای آقای من! چقدر شیعیان شما فراوانند! آن حضرت فرمود: آنان را بشمار. عرض کرد: بسیارند. آن حضرت فرمود: آنها را میتوانی بشماری؟ عرض کرد: آنها از شمارش بیرونند. حضرت ابوعبداللّه (صادق) (ع) فرمود:، ولی اگر آن شمارهای که توصیف شده است؛ یعنی سیصد و اندی تکمیل میشد، آنچه در پی آن ید، رخ میداد….
امام جواد (ع) در روایتی پس از معرفی قائم آل محمد (ع) بر این نکته تصریح میکند که فراهم شدن تعداد مشخص از یاران آن حضرت (سیصد و سیزده نفر) شرط تحقق ظهور است. ازاین روایت نیز میتوان استفاده کرد که استمرار غیبت به دلیل نبود تعداد مورد نیاز ازیاران وفادار است: هُوَ الَّذِی تُطْوی لَهُ الأَرْضُ وَ یَذِلُّ لَهُ کُلُّ صَعْبٍ [وَ]یَجْتَمِعُ إِلَیْهِ مِنْ أَصْحابِهِ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ (ع) ثَلاثُمِأَةٍ وَ ثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً مِنْ أَقاصِی الأَرْضِ وَ ذلِکَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (ع) «أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمیعا إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ.» [۳]فَإذا اجْتَمَعَتْ لَهُ هذِهِ العِدَّةُ مِنْ أَهْلِ الإخْلاصِ أَظْهَرَ اللّهُ أَمْرَهُ فَإِذا کَمُلَ لَهُ الْعِقْدُ وَ هُوَ عَشَرَةُ آلافِ رَجُلٍ خَرَجَ بِإِذْنِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. [۴]او همان کسی است که زمین برایش در هم پیچیده میشود و هر سختی برایش همواره میگردد [و]یاران او به تعداد اهل بدر سیصد و سیزده نفر از اطراف زمین به گرد او جمع میشوند و این همان سخن خدای عزّ و جلّ است که فرمود: «هر کجا باشید، خداوند همگی شما را [به سوی خود باز]میآورد. در حقیقت، خدا بر همه چیز تواناست.» پس هنگامی که این تعداد از اهل اخلاص جمع شدند، خداوند امر او را آشکار میکند و آنگاه که ده هزارنفر برای او کامل شد، به اذن خدای عزّ و جلّ خروج میکند.
گفتنی است شیخ مفید (ره) نیز در یکی از رسالههای خود بر این موضوع تأکید میکند که فراهم نبودن تعداد مورد نیاز از یاران برگزیده، یکی از دلایل استمرار غیبت است. او مینویسد: در مجلس یکی از رؤسا حاضر شدم، بحثی در امامت مطرح و به گفتگو درباره غیبت [امام زمان (ع)]منجر شد. صاحب آن مجلس گفت: «آیا شیعه از جعفر بن محمد (ع) روایت نمیکند که: اگر به تعداد اهل بدر سیصد و اندی نفر برای امام جمع شوند، خروج با شمشیر بر ایشان واجب میگردد؟» گفتم: این حدیث روایت شده است. گفت: ما یقین داریم که تعداد شیعیان در این زمان چندین برابر تعداد اهل بدر هستند، پس چطور با وجود روایت یاد شده، غیبت برای امام جایز میباشد؟ در پاسخ او گفتم: هر چند تعداد شیعیان در این زمان چندین برابر تعداد اهل بدر است و اگر به تعداد جماعت اهل بدر، اجتماع کنند، دیگر امام نمیتواند تقیه کند و ظهور بر او واجب میشود، ولی در این زمان هنوز این تعداد با ویژگیها و صفاتی که در اهل بدر وجود داشت، محقق نشده است؛ زیرا لازم است که این جماعت در ویژگیهایی، چون شجاعت، صبر بر مرگ، اخلاص در جهاد، ترجیح آخرت بر دنیا، پیراستگی باطنی از عیوب و سلامتی عقلی سرآمد باشند و در هنگام کارزار سستی و درنگ نورزند… و همه شیعیان این ویژگیها را ندارند. اگر خداوند تعالی میدانست که در میان آنها این تعداد افراد با ویژگیهای یادشده وجود دارد، قطعاً امام (ع) ظهور میکرد و بعد از اجتماع این افراد به اندازه یک چشم برهم زدن هم غایب نمیشد، ولی روشن است که واقعیت این گونه نیست و از این رو، غیبت بر امام رواست. [۵]ز) آماده نبودن جوامع بشری
امام عصر (ع) در یکی از توقیعهای خود مطلبی را بیان میکنند که شاید بتوان از آن استفاده کرد که علت استمرار غیبت آماده نبودن جوامع بشری، به طور عام، و جوامع شیعی، به طور خاص، است. آن حضرت میفرماید: لَو أَنَّ أَشیاعَنا، وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ، عَلَی اجتِماعٍ مِن القُلُوبِ فِی الوَفاءِ بِالعَهدِ عَلَیهِم، لَما تَأَخَّرَ عَنهُمُ الُیمنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلَی حَقِّ المَعرِفَةِ وَ صِدْقِها مِنهُم بِنا. [۶]اگر شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد، در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، همدل میشدند، میمنت دیدار ما از ایشان به تأخیر نمیافتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان میگشت؛ دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به ما.
برخی فقیهان و متکلمان بزرگ شیعه نیز این موضوع را که علت غیبت، فراهم نبودن زمینه برای ظهور و آماده نبودن جوامع بشری است، تأیید کرده اند که از آن جمله میتوان به شیخ طوسی و خواجه نصیرالدین طوسی (ره) اشاره کرد.
شیخ طوسی هنگام بحث از حکمت و سبب غیبت، ابتدا به شرح دیدگاه خود در این زمینه پرداخته است و پس از بحث و بررسیهای مفصل مینویسد: به طور قطع میتوان گفت علت غیبت امام ترس او از کشته شدن به دست ظالمان و باز داشتن آن حضرت از تصرف در اموری است که تدبیر و تصرف در آنها به دست او سپرده شده بود. پس هنگامی که بین امام و مقاصد او مانع ایجاد شود، لزوم قیام به امامت ساقط میگردد و هنگامی که امام بر جان خود بیمناک شود، واجب است که نهان زیستی را پیشه خود سازد و از دیدهها پنهان شود. هم چنان که پیامبر درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد یکبار در شعب و بار دیگر در غار از دیدهها پنهان شد و این تنها به دلیل بیم از خطرهایی بود که جان او را تهدید میکرد. [۷]آنگاه در پاسخ به اشکالهایی که ممکن است به مقایسه غیبت پیامبر اسلام (ص) با غیبت امام عصر (ع) گرفته شود، مینویسد: فی الجمله بر خدای تعالی واجب است امام را به گونهای تقویت کند که برای او امکان قیام فراهم شود و دست او باز گردد. این موضوع به وسیله فرشتگان و آدمیان امکانپذیر میشود. حال اگر خداوند این کار را به وسیله فرشتگان انجام نداد، میفهمیم که در این کار مفسدهای بوده است؛ بنابراین واجب میشود که این کار به وسیله آدمیان انجام پذیرد. پس اگر انسانها این کار را انجام ندادند، به خود آنها برمی گردد، نه خدای تعالی. با این بیان همه اشکالهای از این جنس باطل میشود. پس همانگونه که برای پیامبر درود و سلام خداوند بر او و خاندانش باد جایز بود در صورت نیاز و به دلیل بیم از ضرر از دیدگان مخفی شود و آثار و پیآمدهای این مخفی شدن هم به کسانی که ایشان را وادار به این کار کردند، برمیگشت، امام نیز میتواند از دیدگان مخفی شود [و آثار و پیآمدهای آن هم برعهده عوامل مخفی شدن آن حضرت است]. [۸]از این بیان شیخ طوسی به خوبی روشن میشود که علت اصلی استمرار غیبت امام عصر (ع) فراهم نشدن زمینه ظهور ایشان توسط آدمیان بوده است. خواجه نصیرالدین طوسی نیز در این زمینه میفرماید: الإِمامُ لُطْفٌ فَیَجِبُ نَصْبُهُ عَلَی اللّهِ تَعالی تَحْصِیلاً لِلْغَرَضِ وَ وُجُودُهُ لُطْفٌ وَ تَصَرُّفُهُ لُطْفٌ آخَرُ وَ عَدَمُهُ مِنّا. [۹][وجود]امام لطف [۱۰]است. پس واجب است که او را نصب کند تا [بدین وسیله]غرض او [از خلقت]حاصل شود. وجود امام لطف است و تصرف او [در جامعه و اجرای احکام الهی]لطفی دیگر، و عدم تصرف او از [ناحیه]ماست.
شارح تجرید الإعتقاد در شرح این سخن خواجه مینویسد: خواجه فرمود: «و عدمه منّا» یعنی تصرف نکردن امام (ع) از ناحیت ماست؛ چون لطف از طرف خدا آن است که امام را معین فرماید و بشناساند و لطفی که بر مکلفان واجب است آن است که هر یک او را به دیگران بشناساند و ادله امامت او را بگوید و هیچکس مانع تصرف و تعلیم و تبلیغ سخنان او نشود و این امور که بر مردم واجب بود و نکردند موجب عدم تصرف او شد. نظیر آن است که خدا به هر کس دست و پا و چشم و گوش داد برای معیشت و از اینکه بداند ظالمی دست و پای او را خواهد بست و مانع دیدن و شنیدن او خواهد شد، از دادن دست و پا و چشم و گوش دریغ نخواهد فرمود. [۱۱]پی نوشت:
[۱]. ابوالفضل علی طبرسی، مشکاة الأنوار، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۱ ه. ق، ص ۷۰.
[۲]. کتاب الغیبة (نعمانی)، ص ۲۰۳، ح ۴.
[۳]. سوره بقره (۲)، آیه ۱۴۸.
[۴]. کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۳۶، ص ۳۷۸، ح ۲.
[۵]. محمد بن محمد بن نعمان شیخ مفید، الرسالة الثالثة فی الغیبة، مندرج در: سلسله مصنّفات الشیخ المفید، ج ۷، صص ۱۱ و ۱۲.
[۶]. بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۷، ح ۷.
[۷]. کتاب الغیبة، ص ۹۰.
[۸]. همان، ص ۹۲.
[۹]. ابوالحسن شعرانی، ترجمه و شرح کشف المراد حلی، علامه حلی، شرح تجرید الإعتقاد (خواجه نصیرالدین طوسی)، چاپ دوم: تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۹۸ ه. ق، ص ۵۰۷.
[۱۰]. «لطف» در اصطلاح متکلمان این گونه تعریف شده است: «آنچه بنده را به طاعت خدا نزدیک میکند و از معصیت دور میسازد، بی آنکه به حد اجبار و الزام برسد». سید محسن خرازی، بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإسلامیه، چاپ سیزدهم: قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۲۵ ه. ق، ج ۱، ص ۲۳۰.
[۱۱]. همان، ص ۵۰۹.
منبع: مهر
انتهای پیام/