در آرمان شهر ما هر کس، هر کار خوبی می‌کند، بهانه‌ای است تا زودتر از نعمت امامش برخوردار شود. اینجا همه چشم‌به‌راه آن تحوّل خوشایند هستند.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، تمدّنی در حال تسخیر جهان است. جهان روابط و تعاملات. تمدن غرب لحظه‌ای از تکاپو برای این تسخیر برنداشته است.

تغییر سبک زندگی و حتی سبک مُردن! باید در لحظه زندگی کرد. چو فردا شود، فکر فردا کنیم! زندگی حول محور «من» می‌چرخد و ارتباط با دیگران تنها وقتی معنا می‌یابد که با منافع «من» مرتبط باشد. عدل و ظلم، عادل و ظالم تنها در ارتباط با افراد اتمی مطرح می‌شوند. «غم و شادی» و «رنج و لذت» احساساتی هستند که تنها در نسبت با «من» معنا پیدا می‌کند.

سبک مردن هم‌تغییر کرده است. مُردن‌های سریع به‌سرعت اینترنت، قطار‌های سریع‌السیر و فست‌فودها! آن‌قدر سرعت زندگی بالاست که فرصتی برای تأمل درباره مرگ و عاقبت کار‌ها باقی نمانده است. نباید هم مرگ جایگاهی در زندگی داشته باشد، وقتی صحبت از آن افسردگی و ترس به بار آورد. در شهر جایی برای آرام گرفتن مردگان هم وجود ندارد! مردگان باید در حاشیه شهر و دور از شهرنشینان آرام گیرند تا سرعت شهرنشینان را در دنیاطلبی و سودجویی کم نکنند. مرکز شهر که جای اموات نیست، مرکز شهر محلی استراتژیک برای احداث مراکز خرید چند ده طبقه است. اینجا مرگ برای شهرنشینان و برج‌نشینان نیست؛ آن‌ها فکر می‌کنند همیشه نوبت دیگران برای مردن است. اطرافیان هم که می‌میرند، با یک «نُچ» یا «نُچ نُچ» ابراز تأسف می‌کنند و تازه دعوا‌ها بر سر ارث‌ومیراث‌شان شروع می‌شود.

مردمان آرمانشهر مهدوی زمانه‌سازند؛ نه فرزند زمانه

سرعت تغییر در این زندگی آن‌چنان زیاد است که دیگر فرصتی برای تفکر و تصمیمِ بر تغییر باقی نمی‌گذارد.

سیاست‌هایی از پیش توسط متفکرین عالم ابلاغ‌شده و فقط باید اجرا شوند. همه باید تغییر کنند. همه باید متمدّن و توسعه‌یافته شوند. عقوبت مقاومت، له شدن لای چرخ‌دنده‌های توسعه است. هر آنچه سفت‌وسخت و مقاوم است، دود می‌شود و به هوا می‌رود. زمانه‌ای شکل‌گرفته که تمام بشر باید فرزندی آن را کنند و متمردین آن از این خانواده جهانی طرد شوند!

این شبح به‌سرعت در حال مرزبندی‌ها و تقسیم‌بندی‌های جدید است. تقسیم‌کار روزافزون و بازاری شدن روابط. هر کس نقشی جزئی بر عهده دارد که باید آن را متکفل شود. ماشینی و مکانیکی شدن روابط بر زندگی همگان سایه افکنده است. روابط مجازی جایگزین روابط حقیقی می‌شوند. قطع ارتباط با دیگران به‌آسانی قطع اتصال اینترنت است.

ارتباطات برادرانه و اخلاقی جای خود را به اعلامیه‌ها و اخطاریه‌ها سازمانی و قانونی می‌دهد. مَنظر افراد به یکدیگر، نه منظری انسانی بلکه منظری ابزاری می‌شود. ابزاری برای بیشینه‌سازی منافع فردی و در رأس آن قدرت و ثروت.

رسانه دیگر ابزار قدرت نیست، مهم‌ترین رکن قدرت است. رسانه‌ها انتقال‌دهنده حقایق نیستند، بلکه سازنده حقایق‌اند. رسانه‌ها توان این را دارند تا واقعیت را غیرواقعی و غیرواقعی را واقعی جلوه دهند. مردم این دوران از اقصی نقاط جهان مطلع‌اند، امّا از همسایگان و اطرافیان خود در بی‌خبری مطلق به سر می‌برند. کمک‌ها به دورترین نقاط سرازیر می‌شود، امّا در همین نزدیکی شکم‌هایی پر از خالی است. واکنش‌های توییتری، اینستاگرامی و هشتگ‌ها بیشتر از اقدامات عملی به چشم می‌خورد. گزارش کار مهم‌تر از کار است.

تشنگان قدرت و ثروت، دیگران را تنها از منظر میزان قدرت و ثروت‌شان می‌بینند. چونان گرسنه‌ای که تمام افراد پیرامون خود را، چون مرغی بریان می‌بیند، پول‌پرستان هم دیگران را به‌مثابه گاوصندوق یا عابر بانک می‌بینند. اعتبار افراد به کارت اعتباری آن‌ها بستگی دارد. باید هم‌چنین باشد، وقتی تدبیر ارزاق را از دست رزّاق عالم خارج بدانند و به دست نامرئی بازار یا دولت تدبیر بسپارند. به دنبال این خیال باطل، از یک‌سو نرخ امید به زندگی و فردا‌های روشن‌تر پایین آمده و از سوی دیگر با افزایش نرخ حرص و طمع و فخر، همگان فقیر گشته یا احساس فقر می‌کنند و غذای هر روزشان شده: غم فردا خوردن! ذهن‌های بازاری، علاج بیماری‌های اقتصادی را به بازاری سپرده‌اند که با دست نامرئی خود، هرروز تعدادی را در گرداب حرص و طمع خفه می‌کند.

در رابطه ماشینی قدرت، مشکل افراد تا زمانی اهمیت دارد که رأی‌دهندگانِ من باشند. در پزشکی ماشینی، همه بیمار‌ها نیاز به قرص و داروی بیشتر و حتی عمل جراحی دارند.

این تمدّن روح جدیدی به الفاظ کهن می‌دهد. الفاظ مقدس کهن با معانی نکبت‌بار باردار می‌شوند و الفاظ پلید پیشین، امروز لعاب خوش‌رنگ تمدّن و تجدد می‌گیرند. حال دیگر خودپرستی و بیرون کشیدن گلیم خود از آب، عین عقلانیت است و ایثار عین حماقت. ولنگاری و رهایی از تمام قیدوبند‌ها و زیستن، چون حیوانات، آرمان اشرف مخلوقات عالم گشته و عبودیت اُمّل‌بازی و ارتجاع!

سر در لاک خویش داشتن و بی‌تفاوتی نسبت به مشکلات دیگران، افتخار و شرف محسوب می‌شود. «به من چه؟» و «به تو چه؟» ترجیع‌بند‌های هرروز زندگی ما شده‌اند. به‌راستی ما را چه شده است؟!

مردمان آرمانشهر مهدوی زمانه‌سازند؛ نه فرزند زمانه

امّا هنوز باریکه‌ای روان و بارقه‌ای درخشان برای زندگی وجود دارد. در این زندگانی اثری از من وجود ندارد. قطرات ناچیز من در دریای خروشان «ما» گم می‌شوند. مشکل شخصی در قاموس مردمان این سرزمین محلی از اعراب ندارد. همه خود را مسئول می‌دانند.

مرز‌ها و حصار‌های تنگ جغرافیایی و ملی برای بروز احساسات به رسمیت شناخته‌شده نیست. ارتباطات ایمانی به حدّی قدرت دارد که گاهی با ناراحتی مؤمنی در غرب عالم، برادر دینی او در شرق عالم غمگین می‌شود، بی‌آنکه از علّت این غم و غصه آگاه باشد. اینجا اقوام و اطرافیان همیشه مقدّم برای کمک‌رسانی هستند.

اینجا مال من و مال تو معنا ندارد؛ همه از برای رزّاق عالم است. بریده باد دست نامرئی بازار! اینجا دست خدا بالای تمام دست‌هاست. مردمان این سرزمین باور دارند که هرکدام رزقی معیّن و مشخص دارند. به‌جای درگیر شدن در بازی اقتصاد خصوصی یا دولتی، مفهوم «رزق حلال» مهم‌ترین جایگاه را در اقتصاد آن‌ها دارد. در این سرزمین روابط خانوادگی مملو از عشق و عاطفه است. اینجا روابط سازمانی و قانونی نیست، روابط ولایی است. تکریم والدین همچون تکریم و تمجید یک رعیت نسبت به فرمانروایی خشن است. همه مطیع محض والدین هستند. تنها خط قرمز این اطاعت کفر و شرک است.

همگان خویشاوندانی دارند که دائم به دیدار آن‌ها می‌روند. از حالشان مطلع هستند. اگر کسی از آن‌ها نیازمند شد، پیش از آنکه نیازش را ابراز کند دیگران آن را تشخیص داده و مرتفع می‌کنند.

مردمان این شهر هرکجا زندگی می‌کنند، همسایگانی دارند که به آن‌ها عشق می‌ورزند. پیش از آنکه لب به غذا بزنند یا حتی جرعه آبی بنوشند، از سیر بودن همسایه‌ها مطمئن شده‌اند. اگر همسایه‌ها اذیتی کردند، بر آن صبر می‌کنند. مانع از اذیت و آزار دیگران نسبت به همسایه‌ها می‌شوند. خود را در شادی و غم آن‌ها شریک می‌دانند.

همه برادرانی دارند. در قاموس مردمان این سرزمین تولد از یک مادر حتّی شرط لازم برادری هم نیست. ایمان شرط لازم و کافی اخوّت است. این برادران هرروز یکدیگر را در خانه خدا چندبار زیارت می‌کنند. از احوال هم و جامعه خویش مطلع می‌شوند. با بیماریشان بیمار، و با شادی آن‌ها شاد می‌شوند. آری! ایشان خود را در برابر همگان مسئول می‌دانند.

مردمان این سرزمین زمانه‌سازند نه فرزند زمانه. آن‌ها فرزندی زمانه منحرف را نمی‌کنند. فرزندان ناخلف این زمانه، زمین می‌خورند، اما زمین‌گیر نمی‌شوند.

اینجا ایثار و گذشت عین عقلانیت و مقابله به مثل عین حماقت و بلاهت است. اینجا جواب بدی خوبی و سزای قطع رابطه دیگران، ارتباط با آن‌هاست. اینجا کلوخ‌انداز را پاداش قند است نه سنگ! اینجا هر فرد یک اتم نیست، یک امّت است. گستره مسائل و مشکلات هر فرد، به گستردگی مسائل خلقت است. اینجا اصالت نه با فرد است نه با جمع، اصالت با فرد شامل جمع است.

ایشان با دوستان خدادوست و با دشمنان خدا دشمن‌اند. در مقابل زیاده‌خواهی‌های دشمنان دست ذلت دراز نمی‌کنند. نه ظلم می‌کنند و نه تاب تماشای ظلم دارند.

حاکمان این دیار تشنگان خدمت‌اند نه شیفتگان قدرت. از متن و بطن مردم بر خواسته‌اند. زندگی آن‌ها نه در سطح عموم مردم بلکه در سطح قشر مستضعف جامعه است تا فشاری مضاعف بر فقر آن‌ها نباشند. مردمان این سرزمین احساس بیگانگی از مسئولین نمی‌کنند. ایشان صاحبان امر کشور و مستضعفین، ولی نعمتان آن هستند. مسئولین درد مردم را باپوست و گوشت خود احساس می‌کنند. به مردم و نهاد‌های حمایتگر آن‌ها، چون خانواده، همسایه، دوستی و برادری بها می‌دهند. در آرمان‌شهر ما هیچ‌کس دولت را مسئول تمام مسائل و مشکلات نمی‌داند. همه خود را مسئول و متّهم و دولت را مسئول تأمین و رفع باقیمانده نیاز‌ها و مشکلات مردمان می‌دانند. دولتی حداقلی با کارآمدی حداکثری.

امّا این پایان ماجرا نیست. راستش را بخواهی، مردمان این سرزمین هنوز یتیم‌اند! خانواده اصلی آن‌ها، کسانی هستند که سال‌هاست در غیبت آن‌ها می‌سوزند. این یتیمی، سخت‌تر از یتیمی کودکی است که پدر یا مادر خود را ازدست‌داده است.

اینجا هرکس، هر کار خوبی می‌کند، بهانه‌ای است تا زودتر از نعمت امامش برخوردار شود. اینجا همه چشم‌به‌راه آن تحوّل خوشایندی هستند که به صدقه‌سر آن اسلام و مسلمین عزیز و نفاق و منافقین، ذلیل می‌شوند.

منبع: مهر

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.