به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از مشهد، وقت آن است که برای لحظاتی نگاهی به تقویم مان بیاندازیم و یکی از مهم ترین رویدادهای سال را به یاد آوریم، شاید برخی از ما حتی تقویم رومیزی مان را ورق نزده ایم و بی تفاوت از کنار روزها گذشته باشیم، اما امروز را باید تا ابد به خاطر بسپاریم و سال ها با غرور و افتخار از آن سخن بگوییم.
بیست و پنجم اردیبهشت ماه، روز بزرگداشت مردی است که عمر گران بهایش را صرف فرهنگ و ادب این سرزمین کهن کرد و برای جاویدان نگاه داشتن زبان پارسی تک تک لحظات زندگی اش را گذاشت.
با نگاهی به تقویم نامش به چشم تان می خورد و عبارت " روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی" در قاب چشمان تان حک می شود، شاعری که توجه جهانیان را به خود جلب کرده و زبان شان را به تحسین اثر جاودانه اش شاهنامه واداشته است.
امروز می خواهیم برایتان از این شاعر بزرگ و شاهنامه اش سخن بگوییم و بیشتر او را بشناسیم.
شاهنامه فردوسی که در شمار بهترین آثار حماسی عالم است، در حدود پنجاه هزار بیت دارد و تاکنون به زبانهای مختلف ترجمه شده است، براساس گفتههای تاریخی، ۲۵ اردیبهشت روزی است که فردوسی سرودن شاهنامه را بعد از ۳۰ سال به پایان رساند و به همین علت امروز روز بزرگداشت فردوسی و پاسداشت زبان فارسی نام گرفته است.
آنچه مقام معظم رهبری درمورد فردوسی می گویند
سال هاست که ایران و ایرانی، فردوسی، شاعر بزرگ سرزمینشان را به نام «حکیم» میشناسند، به راستی حکمت فردوسی چیست؟ مقام معظم رهبری، حضرت آیت اللّه خامنهای درباره حکمت حکیم توس میفرمایند: «خوشبختانه ادبیات سَلَف ما همه اش در جهت ارزشهای الهی و اسلامی است؛ از جمله همین شاهنامه حقیقت قضیه این است که فردوسی یک حکیم است، تعارف که نکردیم به فردوسی حکیم گفتیم، الان چند صد سال است که دارند به فردوسی حکیم میگویند. حکمت فردوسی چیست؟ حکمت الهی اسلامی، شما خیال نکنید که در حکمت فردوسی، یک ذره حکمت زردشتی وجود دارد. فردوسی، خدای سخن است؛ او زبان مستحکم و استواری دارد و واقعا پدر زبان فارسی امروز است؛ او دلباخته و مجذوب مفاهیم حکمت اسلامی بود، شاهنامه را با این دید نگاه کنید».
هنر بزرگ حکیم توس در بنیان کاخ بلند شاهنامه، این بود که فقط حماسه سرایی و داستان پردازی حماسی و پهلوانی نکرد و در کنار آن، به سجایا و فضیلتهای اخلاقی نیز پرداخت و به گفته مقام معظم رهبری، جریانی از یکتاپرستی و توحید را در سرتاسر کتاب سترگش جای داد، رهبر معظم انقلاب در این زمینه فرموده اند: «من موافقم که از فردوسی تجلیل بشود، شاهنامه تحلیل بشود و حکمت فردوسی استخراج بشود. اگر کسی به شاهنامه نگاه کند، خواهد دید که یک جریانِ گاهی باریک و پنهان و گاهی وسیع از روح توحید، توکل، اعتماد به خدا و اعتقاد به حق و مجاهدت در راه حق، در سرتاسر شاهنامه جاری است».
فضیلتهای اخلاقی در شاهنامه
قصههای شاهنامه علیرغم مضمون جنگ مانند آن، درس و عبرتهای بیشمار دارند و سرشار از خردورزی و صلح و ندامت از جنگ است و آنرا بهشدت نکوهش میکند، اما با شناخت شاهنامه در درون خود میتوانیم آن را در خانواده بیشتر گسترش دهیم.
مهدي سيدی فرخد پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی در گفت و گو با خبرنگار گروه استانهای باشگاه خبرنگاران جوان
می گوید: شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی، یکی از بزرگترین حماسههای جهان، شاهکار حماسی زبان فارسی و حماسهٔ ملی ایرانیان و نیز بزرگترین سند هویت ایشان است، اثری که سرایش آن حدود سیسال به طول انجامید، فردوسی خود در این باره میگوید؛
شاهنامه شرح احوال، پیروزی ها، شکست ها، ناکامیها و دلاوریهای ایرانیان از کهن ترین دوران "نخستین پادشاه جهان کیومرث" تا سرنگونی دولت ساسانی به دست تازیان است.
او می افزاید: شـاهـنامه، منظومه مفصلی اسـت که حدوداً از شـصت هـزار بیت تشـکیل شـده اسـت و دارای سـه دوره اسـاطیری، پهلوانی و تاریخی اسـت. دوره اسـاطیری شـاهـنامه، عهد کیومرث تا سـلطنت فـریدون را در بر می گیرد و دوره پهلوانی آن شـامل قـیام کاوه تا مرگ رسـتم اسـت. قـسـمت تاریخی شـاهـنامه، شـامل اواخر عهـد کیان به بعـد می شـود که این قـسـمت نیز با افـسـانه ها و داسـتانهای حماسی آمیخته اسـت.
فردوسی شناس ادامه می دهد: به عـنوان مهم ترین مآخذ فـردوسی در نظم شـاهـنامه، در درجه اول از شـاهـنامه ابومنصوری می توان نام برد. علاوه بر آن، داسـتانهایی که درباره رسـتم و خاندان گرشـاسـپ وجود داشـته و راوی اغـلب آن ها، فـردی به نام آزاد سـرو بوده اسـت و هـمچنین داسـتانها و روایاتی پراکنده که خود شـاعـر به صورت شـفاهی از دیگران می شـنید.
سيدی بیان می کند: فردوسی بر پـی رنگ منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفـیعی از سـخن بنیان می نهـد که به قـول خودش باد و باران نمی تواند گزندی بدان برسـاند و گذشـت سـالیان خللی در ارکانش وارد نمی کند.
او تصریح می کند: در برخورد با قصه های شـاهـنامه و دیگر داسـتانهای اسـاطیری فـقط به ظاهـر داسـتانها نمی توان بسـنده کرد، تأمل و دقـت در آنها که گاه حتی به نظر، سـاده می نمایند، بسـیاری از حقایق وجود را بر ما آشـکار می کنند، اسـاطیر، نمونه های نخـسـتین و حقـیقی اتفاقات جزئی و کلی در عالم واقعـیت هـسـتند و تـنها آنان که صاحب تفکر و اهل اندیشـه اند می توانند از ژرفای حقایق موجود در داسـتانهای اسـاطیری بهرهمند شـوند.
خراسان پژوه تاکید می کند:
شـاهـنامه روایت نبرد خوبی و بدی اسـت و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در ناوردگاه هـسـتی اند. جنگ فـریدون و کاوه با ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهـر از سـلم و تور، مرگ سـیاوش به دسـیسـه سـودابه و هـمه حکایت از این نبرد و سـتـیز دارند.
سيدی اظهار می کند: تفکر فـردوسی و اندیشـه حاکم بر شـاهـنامه هـمیشـه مدافع خوبیها در برابر بدی و ظلم و تباهی و تیرگی اسـت. ایران که سـرزمین آزادگان محسـوب می شـود، هـمواره مورد رشـک و آزار و اذیت هـمسـایگانش قـرار می گیرد.
او می افزاید: زیبایی و شـکوه ایران، آن را در معـرض مصیبتهای گوناگون قـرار می دهد و از هـمین رو پهلوانانش با تمام توان از موجودیت این کشـور و ارزشـهای عـمیق انسـانی مردمانش که جنبه مقـدس و دینی دارد، به دفاع برمی خیزد و جان بر سـر کار خویش می نهـند.
پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی ادامه می دهد: برخی از پهلوانان شـاهـنامه چونان نمونه های متعالی آدمی بر خاک هـسـتند که عـمر خویش را به تمامی در خدمت هـم نوعان خویـش گذارده اند، پهلوانانی هـمچون فـریدون، سـیاووش، کیخسـرو، رسـتم، گودرز و طوس از این دسـته انـد.
سيدی بیان می کند: زبان شـعـر فـردوسی نه زبان تغـزل اسـت و نه زبان پند و نصیحت، اگر چه داسـتانهای او در نهایت به تمامی پند و مثلاند و شـاعـر در پایان اغلب داسـتان هایش بی اعـتباری دنیا را فـرا یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و تنبه از غـفلت روزگار می خواند و چون هـنگام سـخن عـاشـقانه می رسـد، به سـادگی و وضوح و در نهایت در شـأن شـکوه و هـیبت پهلوانان در این میدان گوی می زند.
او می گوید: این نکته دارای اهمیت است که داستانهای شاهنامه در آن دوران نه به عنوان اسطوره بلکه به عنوان واقعیتی تاریخی تلقی میشدند، یعنی فردوسی تاریخ ایرانیان و حماسههای ملی آنان را به نظم کشید نه اسطورههای آنان را.
فردوسی شناس تاکید می کند: فردوسی نخستین کسی نبود که به نظم حماسههای ملی اقدام کرد پیش از او دیگرانی نیز دست بدین کار یازیده بودند. از آن میان دقیقی طوسی "همشهری فردوسی" شایستهٔ نام بردن است، وی شاعری خوشقریحه بود که نخست به نظم شاهنامهٔ ابومنصوری اقدام کرد، ولی هنوز چندی از آغاز کارش نگذشته بود که به دست یکی از بندگانش کشته شد و کار او ناتمام ماند.
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
نمیرم از این پس که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام
سيدی اظهار می کند: شاهنامه حکیم توس، گنجینه خرد و دانایی است و سراسر آن، درس انسانیت و اخلاق و فضیلت است. آزادگی و گردن فرازی و تسلیم نشدن در برابر ناحق، اصول ثابت انسانی ، اخلاقی تمامی پهلوانان شاهنامه است و در جای جای شاهنامه میخوانیم؛
چنین گفت موبد که مردن به نام به از زنده، دشمن بدو شاد کام
به نام نکو گر بمیرم رواست مرا نام باید که تن مرگ راست
همان مرگ بهتر به نام بلند از این زیستن، پر هراس و گزند
تو را نام باید که ماند دراز نمانی همی، کار چندین مساز
او تصریح می کند: این که شاهنامه را امروز و بعد از هزار سال، حتی ایرانیان درس ناخوانده هم میفهمند، دو سبب دارد: یکی این که فردوسی آن را به زبان ساده عصر خود سروده است و دوم این که در طی هزار سال، ایرانیان مدام آن را خوانده اند و تعبیرات شاهنامه، بر سر زبانها مانده و از گزند نیستی رسته است.
خراسان پژوه تاکید می کند: شاهنامه، شاهکاری مردمی و به زبان مردم روزگار سراینده آن است، رمز هوشیاری فردوسی هم در این است که آن را به نثر ننوشته که فقط با سوادان معدود آن عصر و قرنهای بعد بتوانند آن را بخوانند و از آن بهره گیرند، آن را به نظم درآورده تا دست مایه کار شاهنامه خوانها گردد و در خاطرها جای گیرد و در میان تودههای مردم رواج یابد و تأثیر بخشد.
پرستش یزدان پاک، فلسفه حیات آدمی است
علیرضا قیامتی استاد زبان و ادبیات دانشگاه فرهنگیان مشهد در گفت و گو با خبرنگار
گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از مشهد، می گوید: خداوند در شاهنامه، قدرتی مطلق و فراگیر دارد و حکیم توس، این نگرش را از قرآن آموخته است؛ «به درستی که خداوند بر انجام هر چیز تواناست».
او خداپرستی توحید گراست و از شرک سخت گریزان؛
خداوند کیوان و گردان سپهر خداوند ناهید و رخشنده مهر
سخن هیچ بهتر ز توحید نیست به ناگفتن و گفتن، ایزد یکی است
او یأس و ناامیدی از رحمت الاهی را سرآغاز بدبختی میشمرد؛
چو نومید گردد زِ یزدان کسی از او نیک بختی نیابد بسی
و ناسپاسی به خدا را هراس انگیز میخواند؛
به یزدان هر آن کس که شد ناسپاس به دلش اندر آید زِ هر سو هراس
گام اول، شناخت یزدان است؛
زِ دانش نخستین به یزدان گرای که او هست و باشد همیشه به جای
بدو بگروی کام دل یافتی رسیدی به جایی که بشناختی
و گام دوم، شناخت خداست که به پرستش او میانجامد:
چو یزدان پرستی، پسندیدهای جهان، چون سرشک و تو، چون دیدهای
بسی از جهان آفرین یاد کن پرستش برین یاد بنیاد کن
فردوسی در اشعار بسیاری، این دانایی و توانایی را به زیباترین شکلی نشان داده است؛
توانا و دانا و پایندهای خداوندِ خورشید تابندهای
نخست آفرین کرد بر کردگار توانا و دانا و پروردگار
توانا و دانا و دارنده اوست سپهر و زمین را نگارنده اوست
او می افزاید: حکیم ابوالقاسم فردوسی، با الهام از این آیه مبارک که «آفرین باد بر خداوند که بهترین آفرینندگان است»، به ستایش و آفرین گویی خدای تبارک و تعالی میپردازد؛
بر آن آفرین، کآفرین آفرید مکان و زمان و زمین آفرید
هم آرام از اوی است و هم کام از اوی هم انجام از اوی است و فرجام از اوی
سپهر و زمین و زمان کرده است کم و بیش گیتی برآورده است
جز او را مخوان کردگار جهان شناسنده آشکار و نهان
استاد زبان و ادبیات دانشگاه فرهنگیان مشهد ادامه می دهد: وجود فردوسی لبریز از عواطف و احساسات لطیف و شریف انسانی است، درد همه دردمندان بر دلش سنگینی میکند، کودکان بیمادر، اسیران بیپناه، وامداران تهیدست آبرومند، پیران نیازمندی که فقر خود را از دیگران پنهان میدارند، از غم پهلوانان مورد علاقهاش غمگین است.
اگر سرنوشت آنان رابه کاری ناکردنی وا میدارد، خشمگین میشود ومیگوید؛ «دل نازک از رستم آید به خشم»! مهر ورزیدن به فرزندان را وظیفه طبیعی پدر و مادر میداند، و از اینکه سام، زال نوزاد را به سبب سپیدی مویش دور میاندازد، دلتنگ است، وقتی رستم فرزندش سهراب را نمیشناسد و جگرش را میشکافد، فردوسی حیرتی اندوهبار دارد، روزی که سیاوش دل آزرده ایران را ترک میکند و به توران پناه میبرد، سخنان او و گلههایش از کاووس از دل پردرد فردوسی برخاسته است.
قیامتی بیان می کند: آنچه فردوسی در نکوهش پادشاهان ناشایسته و بیدادگر سروده، در هیچ کتابی نمیتوان یافت، از ضحاک و اسکندر بگذریم که نفس استیلای آنها بر ایران ظلم بود.
جمشید را ببینیم که با آن همه قدرت و جلال و شکوه وقتی به فریب اهریمن از راه به در شد و دست به بیداد گشود، فر ایزدی از او برگشت و به اره ضحاک به دونیم گردید. کاووس را ببینیم که به سبب بیخردی و سبکسری مورد نفرت و سرزنش ایرانیان بود. گشتاسب را ببینیم که سلطنت را به زور از پدر گرفت و به بهانه گسترش دین بهی خونریزیها به راه انداخت و برای حفظ تاج و تخت، مهر پدر و فرزندی را یک سو نهاد و اسفندیار را به کشتن داد؛ و مورد نفرت همگان شد.
او تصریح می کند: در سراسر شاهنامه میبینیم اگر چه اطاعت از پادشاه سنت است، اما این اطاعت مطلق و بی، چون وچرا نیست.
استاد زبان و ادبیات دانشگاه فرهنگیان مشهد تاکید می کند: از نظر فردوسی قدرت مطلقه به ظلم و تباهی میانجامد، این درسی است که بهتر از همه جا آن را از زبان کیخسرو بیان میکند. کیخسرو پادشاه آرمانی فردوسی است و همه شرایط را برای یک فرمانروای خوب در خود جمع دارد: گوهر " که از فر یزدانی است "، نژاد " که از تخم پاک است "، هنر " که آموختنی است "، خرد " که شناخت نیک از بد است ".
جهان شاهنامه سراسر تکاپو و شادی و عشق به زندگی و بهرهوری از مواهب جهان است، شاهان و پهلوانان در روز خطر، هنگام هجوم دشمن سراپا غرق کار و کوششاند، در آن میان هر وقت خوش که دست دهد، مغتنم میشمارند و بساط عیش میگسترند و تن و جان را برای نبرد فردا آماده میکنند، خیام و حافظ هم پیرو حکمت دانای توساند، همه رباعیهای اصیل خیام حامل این پیاماند، نیازی نیست که شواهد زیادی بیاوریم.
گلههای فردوسی و پهلوانانش از سپهر و زمانه، دردی انسانی و شاید تا اندازهای هم برگرفته از منابع اوست که تحت تأثیر عقاید زُروانی بودهاند. در یک جا که از پیری و بیمهری زمانه مینالد، سپهر جوابش میدهد که: «من گناهی ندارم و خود آفریده ضعیف جهان آفرینم!»
مکن بد که بینی به فرجام بد
ز بد گردد اندر جهان نام بد
نگر تا چه کاری، همان بدروی
سخن هرچه گویی همان بشنوی
تو تا زندهای سوی نیکی گرای
مگر کام یابی به دیگر سرای
بیا تا همه دست نیکی بریم
جهان جهان را به بد نسپرسم
نباشد همه نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
همان گنجِ دینار و کاخ بلند
نخواهد بُدَن مر تو را سودمند
سخن ماند از تو همی یادگار
سخن را چنین خوارمایه مدار
فردوسی عارفی بود که حتی به بدترین و سیاه ترین اتفاقات نیز نگاهی سرشار از امید داشت، برای نمونه در شاهنامه، شخصیتی مانند رستم علی رغم تمام توانایی و قدرتمندیاش، باز هم در لحظات سخت و دشوار مبارزه با حریفان، از خدا یاری میطلبید و به کمک و پشتیبانی او امیدوار بود.
علاوه بر این، در مقدمه داستانها و در آغاز نامههایی که شخصیتهای شاهنامه به هم مینویسند، نام خدا ذکر شده و بعد از امیدوار بودن به لطف و رحمتِ او سخن گفته میشود، مثلاً در جایی که فریدون به دو پسرش، سلم و تور نامه مینویسد، در ابتدای نامه از زبان او در وصف خداوند میخوانیم: «نماینده شب به روز سپید/ گشاینده گنج پیش امید/ همه رنجها گشته آسان بدوی/ برو روشنی اندر آورده روی».
ما نیز با وجود چنین اسطوره ای در تاریخ کشورمان باید از گفتار او پند بگیریم و حالا که در سخت ترین شرایط کرونایی هستیم با توکل به خدا و یاری خواستن از او از این اتفاق به سلامت خارج شویم.
انتهای پیام//ز.ق
گزارشگر: زهراقره ای