به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، تعداد زیادی از افراد قابلیت و استعدادهای طبیعی و ذاتی دارند برای مثال در یک رشتهی ورزشی یا آواز خواندن. اما بعضی از افراد میتوانند از این استعدادهای نسبتاً معمولی فراتر رفته و حتی بعضی از آنها توانایی نظارت کردن این قابلیتهای خارق العاده را ندارند. در ادامه شما را با بعضی از این افراد و استعدادهای غیرطبیعی شان آشنا خواهیم کرد.
آسیب مغزی برای هر شخصی بسیار ناراحت کننده خواهد بود، اما درصد کمی از افرادی که چنین آسیبی را تحربه کرده اند در نهایت با یک توانایی اخیر در خود روبرو میشوند. افرادی که به خاطر آسیبهای مغزی قابلیتهای جدیدی را به دست میآورند را دانایان اکتسابی acquired savants مینامند. در کل این افراد ممکن هست توانایی بی نظیرای در محاسبات ریاضی پیدا کنند یا بتوانند نقشهی یک شهر را با جزییات خارق العادهای ترسیم کنند.
در سال ۱۹۷۹ اورلاندو سرل در حال بازی بسکتبال در مدرسهی ابتدایی بود که توپ به شدت به یک طرف سر او برخورد کرد. با این وجود ضربهی فوق مشکل خاصی را برای وی ایجاد نکرده و وی توانست به بازی خود ادامه دهد. بعد از این حادثه و به مدت یک سال سِرِل سردردهای طولانی را تجربه کرد. در پایان سال دریافت که او میتواند
محاسبات مربوط به تاریخ را به صورت غیر قابل باوری به راحتی و در کمترین زمان ممکن انجام دهد، برای مثال وی میتوانست تعداد دوشنبههای سال ۱۹۸۰ را به راحتی بگوید. اضافه بر این استعداد بی نظیر وی میتوانست اتفاقات روزمرهی خود را با کوچکترین جزییات به یاد بیاورد. در مورد سِرِل آسیب مغزی بسیار خفیف بود، اما به هر ترتیب در زمرهی ضربات مغزی قرار میگیرد.
افراد معمولی همواره به استعدادهای این افراد غبطه میخورند. در واقع علت اینکه دانایان اکتسابی چنین مغزهای توانمندی دارند این هست که مغزشان تقریبا هر چیزی را ثبت میکند و فرد کوچکترین جزییات را نیز در نظر میگیرد، جزییاتی که افراد معمولی توجهی به آنها ندارند. به همین علت این افراد در پاسخگویی به سوالات تستی مشکل دارند، زیرا معمولا این سوالات بسیار کلی میباشند و با ساختار فکری متمرکز و دقیق دانایان اکتسابی همخوانی ندارند.
تای انگوک یک کشاورز ویتنامی هست که در سال ۱۹۷۳ به یک تب شدید مبتلا شد که در ابتدا یک تب ساده به نظر میرسید. بعد از اینکه تب برطرف شد او به بی خوابی دچار شده بود. ابتدا فکر میکرد که این مشکل بعد از چند روز یا نهایتاً یک هفته برطرف خواهد شد بنابراین عمده به بی خوابی خود اهمیت نداد.
اکنون بعد از ۴۰ سال وی هنوز نتوانسته هست بعد از شبی که تب کرد بخوابد. شاید فکر کنید که بعد از ۱۲٫۰۰۰ شب بی خوابی وی باید میمرد، اما بعد از آزمایشات متعدد تنها یک اختلال ناچیز در کبد وی تشخیص داده شد. تنها چیزی که در این ۴۰ سال به خاطر بی خوابی در انگوک به وجود آمده کمی ترشرویی هست. وی تاکنون صدها روش درمانی
خانگی را تجربه کرده و حتی یکبار سعی کرد با مقادیر زیادی مشروبات الکلی به خواب برود، اما هیچ کدام موثر نبودند. اما علت اینکه وی چنین مدت طولانی را نتوانسته بخوابد چیست؟! یکی از توضیحاتی که برای این حالت وجود دارد پدیدهای به نام مایکرواسلیپ microsleep هست. چُرتهای کوتاه زمانی اتفاق میافتند
که یک قسمت از مغز شما خسته شده و تصمیم میگیرد که چندین ثانیه استراحت داشته باشد. بیشتر افراد چنین حالتی را در هنگام خستگی شدید حس کرده اند. در این حالت مغز ما برای مدت کوتاهی از فعالیت باز میماند و بعد از مدت کوتاهی دوباره به کار میوفتد. خواب رفتن در هنگام رانندگی کردن یکی از بارزترین مشابههای مایکرواسلیپ هست. شاید مغز انگوک نیز با بهره گیری از همین روش توانسته باشد این همهی مدت را با بی خوابی بسر ببرد.
به راهنمایان بومی نواحی کوهستانی تبت که کوهنوردان را در هنگام صعود به قلههای کوهستان هیمالیا و به ویژه قلهی اورست همراهی میکنند «شِرپا» (Sherpa) گفته میشود. شرپاهای نپالی و تعداد زیادی از ساکنان تبت قابلیتهایی دارند که به آنها اجازه میدهد به مدت طولانی در ارتفاعات بالای ۱۳٫۰۰۰ پایی (۴ کیلومتر) بالاتر از سطح دریا زنده بمانند.
تا چند سال گذشته دانشمندان علت وجود این توانایی خارق العاده در بین تبتیها را نمیدانستند، اما امروزه مشخص شده هست که بیش از ۸۷ درصد تبتیها یک ژن خاص را در بدن خود دارند که به انها اجازه میدهد اکسیژن مصرفی خود را به میزان ۴۰ درصد کمتر از اکسیژن مصرفی یک شخص معمولی در ارتفاعات برسانند.
این ژن خاص که «ایپاس ۱» (EPAS۱) نام دارد باعث شده که تبتیها بتوانند در چنین ارتفاعات بلندی برای مدتهای طولانی زندگی کنند. در یک انسان معمولی رفتن به ارتفاعی برابر با ۱۰٫۰۰۰ پا (۳ کیلومتر) باعث میشود که سطح هموگلوبین خون فرد به شدت افزایش پیدا کند. هموگلوبینها سلولهای خونی میباشند که وظیفهی حمل اکسیژن
و انتقال آن به تمامی اعضای بدن را بر عهده دارند. ژن ایپاس ۱ باعث میشود که میزان هموگلوبین خون تبتیها از مقدار خاصی بیشتر نشود که از به وجود آمدن مشکلات قلبی که انسانهای معمولی در چنین شرایطی تجربه میکنند پیشگیری میکند.
بر اساس مطالعات انجام گرفته، تبتیها این قابلیت را از انسان تبارهای دنیسوان Denisovans که نسلشان منقرض شده هست گرفته اند. دنیسوانها هزاران سال پیش در همین نقاط زندگی میکردند و فسیلهای یافت شده از انها نیز حاوی همین ژن بوده هست. به نظر میرسد تبتیها و بعضی از ساکنان جزایر اقیانوس آرام تنها انسانهایی باشند
که این ژن را در بدن خود دارند، زیرا دنیسوانها تنها با هم نوعان خود ازدواج کرده و این ژن در بین آنها باقی ماند تا نسلشان منقرض شد.
امروزه افراد بسیاری با واژهی «احساس متقارن» (synesthesia) به معنای «احساس یا درد یک اندام در اثر تحریک اندام یا بخش دیگری از بدن» آشنایی دارند. برای مثال وقتی که یک شکلات قرمز رنگ میخورند ممکن هست برای آنها مزهی آلبالو بدهد در صورتی که در واقع مزهی آلبالو ندارد. بعضیها میتوانند با چشمانی بسته نیز رنگها را تشخیص دهند.
در مورد الیزابت سولسر حس بینایی، شنوایی و چشایی او با هم ترکیب شده اند که به او اجازه میدهد رنگها را ببیند و مزهی موسیقی را درک کند. وی بیشتر عمر خود را فکر میکرد که این استعداد کاملا عادی بوده و تمامی افراد توانایی مزه کردن و مشاهده موسیقی و صداها را دارند.
بدین ترتیب وقتی که سولسر دریافت که هیچ کسی غیر از او چنین قابلیتی ندارد احساس تنهایی کرد، زیرا کسی وجود نداشت که وی بتواند این احساسات را با او شریک شود. با این وجود احساس متقارن عمده هم خوشایند نیست. افرادی که میتوانند صداها را ببینند در مناطق پر صر وصدا همواره تمرکز خود را از دست میدهند و همانگونه که میتوانید حدس بزنید همواره دچار سردرد میشوند.
خوشبختانه سولسر موسیقی دان هست بنابراین این قابلیت به وی کمک بسیاری در این اساس کرده و به وی اجازه داده که سمفونیها و ملودیهای زیبایی را از رنگها ساخت کند. هر چند علت این استعداد ذاتی سولسر مشخص نشده هست، اما این قابلیت تاثیرات منفی برای وی ندارد، زیرا تنها نتهای موسیقی را میبیند نه صداهای معمولی را.
این زن مرموز که همهی جا با نام اس ام (SM) شناخته میشود به یک ناهنجاری نادر مبتلا هست که باعث شده عضو بادامی شکل مغز (amygdala) او که در نظارت ترس فعالیت دارد کاملا عملکرد نرمال خود را از دست بدهد. وی که مادر ۳ فرزند هست دیگر هیچ ترسی را احساس نمیکند هر چقدر که شرایط وحشتناک و بغرنج باشد.
در آزمایشاتی که بر روی او انجام گرفت وحشتناکترین فیلمها به وی نشان داده شد و حتی با زبان مار لمس شد، ولی وی هیچ احساس ترسی نداشت. با این وجود اس ام به یاد دارد که در دوران کودکی از تاریکی ترس داشته هست، اما بعد از رسیدن به دوران نوجوانی دیگر بخش بادامی مغز او از کار افتاده بود.
حتی او تعریف میکند که در هنگام شب در یک پارک با مردی مواجه شده هست که به وی حمله کرده و چاقویی را زیر گلوی وی قرار داده بود. اس ام به جای ترسیدن با آرامش به او میگوید که او باید ابتدا فرشتهی نگهبان او را بکشد. این خونسردی باعث شده بود که مرد ترسیده و او را رها کند.
هر شخصی که در دوهای ماراتن شرکت کرده باشد میداند که در مراحلی از مسابقه برای کاستن از خستگی خود باید دقایقی استراحت داشته باشد. اما ماهیچههای دین کارنازس قابلیت عجیبی دارند که به وی اجازه میدهند بدون توقف به دویدن ادامه دهد.
در حالت نرمال بدن انسان انرژی خود را از طریق سوزاندن گلوکز به دست میآورد که ساخت لاکتات (ترکیبی از اسید لاکتیک) را نیز در پی دارد. اگر میزان لاکتات افزایش یابد ماهیچهها اسید لاکتیک ساخت میکنند که باعث میشود ماهیچه دچار خستگی مفرط گردد. بدن دین کارنازس در مقابل افزایش میزان لاکتات در بدن کاملاً مصون هست و این موضوع باعث شده که وی هیچ وقت احساس خستگی نکند.
دین دویدن را از دوران دبیرستان شروع کرد و به تیم دوومیدانی مدرسه پیوست. در حالیکه هم تیمیهای وی تنها بعد از ۱۵ دور دویدن به دور زمین خسته شدند وی بعد از ۱۰۵ دور به درخواست مربی شان از دویدن دست کشید. از آن زمان به بعد و تا سن ۳۰ سالگی وی دوومیدانی را کنار گذاشت.
تعدادی از محققان دانشگاه کلرادو از این قابلیت شگفت انگیز وی حیرت زده شده و توان خارق العادهی او را مورد بررسی قرار دادند. آنها گفتند که آزمایشات شان تنها ۱۵ دقیقه طول خواهد کشید، اما وی به مدت بیش از یک ساعت با سرعت تمام به دویدن بر روی دستگاه تردمیل ادامه داد. به علت این قابلیت خارق العاده وی در ۵۰ مسابقهی ماراتن در ۵۰ روز شرکت کرده هست.
در شرق آسیا و به ویژه در تبت، راهبان بودایی ادعا میکنند که یاد گرفته اند چطور دمای بدنشان را با بهره گیری از یک تکنیک باستانی به نام «توم-مو» (Tum-mo) بازرسی کنند. بر اساس آموزههای بوداییان، زندگی ما تنها به این جهان و شرایط کنونی محدود نمیشود و در واقع یک نوع واقعیت تناوبی و متغیر وجود دارد.
با انجام تمرینات «توم-مو» در واقع این راهبان به دنیای دیگر وارد میشوند. آنها در هنگام انجام این تمرینات مقدار زیادی گرما ساخت میکنند. بعد از اینکه دانشمندان دمای نوک انگشتهای دست و پای این راهبان را در هنگام تمرین «توم-مو» اندازه گیری کردند در کمال ناباوری دریافتند که دمای این اعضا ۸ درجهی سانتیگراد افزایش یافته هست.
تکنیک «توم-مو» تنها تمرینی نیست که راهبان بودایی انجام میدهند. تمرینات دیگری وجود دارد که به راهبان اجازه میدهد متابولیسم بدن خود را به میزان قابل توجهی کاهش دهند. افرادی که متابولیسم بدنشان پایینتر باشد خیلی زود چاق میشوند، زیرا بدنشان قادر نیست کالریهای دریافتی را در زمان طبیعی مصرف کند.
از طریق تمرینات مدیتیشن این راهبان قادرند که متابولیسم بدن خود را تا ۶۴ درصد کاهش دهند. این توانایی آنها را قادر میسازد که انرژی بدن خود را حفظ کنند، توانایی که مردم عادی از انجام آن عاجز میباشند. برای مقایسه باید بدانید که یک انسان عادی تنها در زمان خواب میتواند متابولیسم بدن خود را ۱۵ درصد کاهش دهد.
یک روز صبح کریس رابینسون بعد از اینکه یک خواب بسیار واضح در مورد برخورد دو سیاره در آسمان دید از خواب بیدار شد. از آن تاریخ به بعد ادعا میکند که میتواند آینده را در خواب ببیند. اضافه بر این وی میتواند هر ساعتی که خواست بیدار شود و بعد از آن خوابش را در دفترچهای که به ثبت خواب هایش اختصاص داده یادداشت کند.
در آزمایشی که بر روی رابینسون انجام گرفت به وی گفتند که روز بعد همراه با دو نفر دیگر به ۱۰ مکان برده خواهد شد و او باید در مورد این ۱۰ مکانی که برای وی مشخص نشده بود خواب دیده و نتیجه را به انها بگوید. روز بعد رابینسون اسم مکانها و هر چه که در مورد انها را در خواب دیده بود یادداشت کرد و انها را در پاکتهایی جداگانه گذاشت.
انها به هر مکانی که میرفتند پاکت مربوط به آن مکان را باز میکردند و در کمال تعجب دیدند که رابینسون همۀی جزییات آن مکان را به درستی در خواب دیده و یادداشت کرده هست. این نتایج برای محققان باورکردنی نبود و به این توانایی مشکوک شدند. در نتیجه آزمایشات خود را تکرار کردند. این بار از وی خواسته شد
که حدس بزند درون جعبهی روبرویش چه چیزی قرار داده شده هست. درمدت ۱۲ روز رابینسون ۱۲ حدس گوناگون زد که تنها ۲ مورد از انها درست بود و این درصد پایین برای ثابت قدرت بی نظیری رابینسون کافی نبود.
یکی از خارق العادهترین و عجیبترین مهارتها در عملیات بندبازی و بدلکاری مربوط به شخصی به نام اسکیل رونینگزباکن هست که در سن ۵ سالگی وارد حرفهی بند بازی و حفظ تعادل شد. وی زمانی که یک شخص را در تلویزیون در حال بندبازی دید به اینکار علاقمند گردید. وقتی که رونینگزباکن ۱۸ ساله بود به یک سیرک رفت و به مدت ۱۱ سال در این سیرک به اجرای برنامه پرداخت. او دقیقا میدانست که کار او بندبازی خواهد بود.
اکنون که رونینگزباکن در اوایل سومین دهه از زندگی خود به سر میبرد میتواند به صورت وارونه سوار دوچرخهای شود که روی یک طناب و بر روی یک درهی عمیق قرار دارد یا روی یک میله که از یک بالن در حال پرواز آویزان شده هست حرکات نمایش انجام دهد. در ویدیوی فوق میتوانید او را در حالیکه به صورت برعکس سوار دوچرخه شده در حال حرکت در یکی از پر پیچ و خمترین جادههای جهان در نروژ مشاهده نمایید.
با این وجود رونینگزباکن اعتراف کرده که گذشته از انجام بعضی بدلکاریها کمی میترسد و نگران عواقب کارش میشود. وی بر این باور هست که ترس جزیی از وجود انسانی ماست و اگر روزی حس ترس خود را از دست بدهد به طور کلی دست از این کارها خواهد کشید، زیرا ممکن هست در آن صورت دیگر نشانی از انسان بوده نداشته باشد.
در شهر سارانسکا در روسیه یک دختر نوجوان به نام ناتالیا دمکینا در کمال تعجب متوجه شد که میتواند درون بدن افراد را ببیند. از دوران کودکی افراد زیادی به آپارتمان والدین ناتالیا میآمدند و از وی میخواستند که با نگاه کردن به بدنشان مریضی آنها را تشخیص دهد. بدین ترتیب به او لقب دختر دستگاه اشعهی ایکس X-ray girl داده شد.
به همین علت یک محقق آمریکایی به نام پزشک رَی هایمن تصمیم گرفت که با انتقال ناتالیا به نیویورک آزمایشاتی را روی او انجام دهد. در یکی از این آزمایشات ناتالیا با شش بیمار روبرو شد که هر کدام شرایط خاصی داشتند برای مثال در یکی غدهی آپاندیس برداشته شده بود یا در جمجمهی یکی دیگر به خاطر وجود تومور مغزی صفحهای فلزی قرار داشت.
انها ۶ کارت که روی هر کدام مشکل بیمار نوشته شده بود را به ناتالیا دادند و سپس هر کدام از بیماران را یکی یکی نزد وی بردند. در کمال تعجب وی در چهار مورد کاملا دقیق نارسایی بیمار را تشخیص داد که بسیار شگفت انگیز بود هر چند وی ادعا میکرد که ساختار سلولی بدن این افراد را نیز میتواند ببیند.
نکتهی دیدنی این بود که وی مریضی که آپاندیس وی برداشته شده بود را با مریضی که در مغز او صفحهی فلزی قرار داشت اشتباه گرفت در حالیکه چنین اشتباه فاحشی برای کسی که ادعا میکند درون بدن افراد را میبیند کمی عجیب به نظر میرسد.
منبع: پارس ناز
انتهای پیام/