به نوشته نشریه‌هالیوود ریپورتر، هالیوود از چند ماه قبل به فکر دوباره سازی و احیای تعدادی از محصولات پرفروش دو دهه اخیر خود افتاده است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ترس همچنان می‌ترساند و تا زمانی که تماشاگران سینما دوست داشته باشند در سالن تاریک سینما به وحشت و ترس انداخته شوند، صنعت سینما به تولید فیلم‌های ترسناک و دلهره آور خود ادامه می‌دهد. همین نکته باعث ماندگاری گونه ترس و وحشت شده و هر سال، تعداد زیادی فیلم سینمایی با مضمون ترس و با هدف ترساندن تماشاگران روانه پرده سینما‌ها می‌شود.

«کینه» جدید هم یکی از همین محصولات است که موفق به جلب توجه گروه بزرگی از تماشاگران شده است. این درام ترسناک و فراطبیعی، نسخه احیاشده فیلمی به همین نام است که در سال ۲۰۰۴ اکران عمومی شد. البته خود نسخه اصلی هم، نسخه دوباره‌سازی شده انگلیسی زبان یک فیلم بسیار موفق ژاپنی به همین نام بود! نسخه ژاپنی سال ۲۰۰۲ در کشور سازنده اش اکران عمومی شد. در کنار فروش بسیار بالای این نسخه در ژاپن، منتقدان داخلی نقد‌های مثبت زیادی برایش نوشتند. به گفته آنها، این فیلم نوع تازه‌ای از فیلم‌های گونه ترس و وحشت را به تماشاگرانش معرفی می‌کرد. در حقیقت، کینه ژاپنی خیلی زود تبدیل به یک گونه جدید سینمای وحشت شد و تعداد زیادی فیلم با مضمون و حال و هوای آن وارد مرحله تولید شد.

به نوشته نشریه‌هالیوود ریپورتر، هالیوود از چند ماه قبل به فکر دوباره سازی و احیای تعدادی از محصولات پرفروش دو دهه اخیر خود افتاده است. این کار با ساخت کینه جدید شروع شد و قرار است تبدیل به روندی دنباله دار شود. تا قبل از شیوع ویروس کرونا، خبر‌ها حکایت از تولید فیلم‌های احیاشده تازه می‌کرد، اما این روند با از راه رسیدن کرونا فعلا متوقف شده است.

اما نکته جالب این‌که تهیه کننده اصلی کینه جدید، کسی نیست جز سام ریمی. تماشاگران سینما اگر چه او را با سه گانه اول «اسپایدرمن/ مرد عنکبوتی» با بازی تابی مگوائر می‌شناسند، اما از علاقه مفرط او به گونه وحشت اطلاع دارند و می‌دانند کارگردان چند فیلم مهم و موفق این گونه پرطرفدار بوده است.

دوباره سازی
ریمی برای کارگردانی کینه جدید به سراغ نیکلاس پسه رفت. پسه در گفت و گویی از علاقه خود به نسخه اصلی ژاپنی صحبت و اعلام کرد از طرفداران دوآتشه فیلم سال ۲۰۰۲ و قسمت‌های بعدی آن بوده است. این علاقه به دورانی قبل از آن برمی گردد که‌هالیوود تصمیم به تولید نسخه دوباره سازی انگلیسی زبان آن در سال ۲۰۰۳ بگیرد. فیلمساز به این موضوع هم اشاره می‌کند که «جن گیر» (محصول ۱۹۷۳ که روح تازه‌ای به گونه ترس و وحشت داد و خیلی زود تبدیل به یک کالت کلاسیک سینمایی شد) هم الهام بخش او در ساخت فیلمش بوده است.

احیای داستان اصلی
زمانی که بحث تولید کینه جدید مطرح شد، تهیه کنندگانش با این پرسش روبه‌رو بودند که آن را تبدیل به دنباله‌ای بر قسمت قبلی آن کنند یا به احیای داستان اصلی بپردازند. نسخه دوباره‌سازی شده فیلم، صاحب دو دنباله شد و فیلم پسه به نوعی چهارمین قسمت آن به حساب می‌آید. ابتدا قرار بود آدام گرین آن را کارگردانی کند.

او سال ۲۰۱۱ مذاکرات با تهیه کنندگان فیلم را شروع کرد. اما نتوانست با آن‌ها بر سر نوع داستان فیلم به توافق برسد و از پروژه کنار کشید. آن زمان این بحث مطرح بود که کینه جدید برای نمایش عمومی در سال ۲۰۱۳ یا ۲۰۱۴ آماده شود. اما نتیجه بحث‌ها در دو شرکت مستقل فیلمسازی سونی و گوست‌هاوس پیکچرز به اینجا رسید که بهتر است کینه تازه، به احیای داستان و ماجرا‌های نسخه اصلی بپردازد. جف بوهلر فیلمنامه را نوشت و پسه که به عنوان کارگردان انتخاب شده بود، کار دوباره نویسی آن را انجام داد.

داستان نسخه جدید تقریبا همان چیزی است که تماشاگران در قسمت‌های قبلی آن دیده اند. مضمون اصلی داستان درارتباط با خانه نفرین شده و جن زده‌ای است که هر کسی وارد آن می‌شود، درگیر نفرین ساکن اصلی شده و به شکل مرموزی به قتل می‌رسد. در اینجا، یک خانم خانه دار دست به قتل عام اعضای خانواده اش در این خانه زده است. او بعد از بازگشت از ژاپن، یک نفرین ابدی را همراه خود می‌آورد و همین نفرین است که باعث کشتار‌های بعدی می‌شود.

آندریا رایسبوروگ در کینه تازه، یک مادر مجرد است که با تنها فرزندش زندگی آرامی دارد. او که در اداره پلیس کار می‌کند وسوسه می‌شود راز و رمز مربوط به یک قتل عام خانوادگی را کشف کند. همکارانش او را از نزدیک شدن به این پرونده و خانه نفرین شده منع می‌کنند. به‌زودی اتفاقات عجیب و غریبی برای این مامور پلیس می‌افتد و او احساس می‌کند یک روح خطرناک به خانه اش رفت و آمد دارد. نفرینی که حالا پایش به منزل این زن رسیده، درصدد از بین بردن او و فرزندش است.

کینه با هزینه معمولی ده میلیون دلاری خود، توانست ۵۰ میلیون دلار در آمریکا و دیگر نقاط دنیا فروش کند. با توجه به این که فیلم هیچ بازیگر سرشناسی نداشت، این رقم فروش برای مدیران شرکت سونی خوب و بالا بوده است. به همین دلیل، آن‌ها اعلام کردند تولید قسمت‌های بعدی فیلم را هم در دستور کار خویش قرار داده اند. به باور آنها، نیکلاس پسه کارش را بسیار خوب انجام داده و فیلمی شبیه آنچه تاکاشی شیمیزو ساخته بود، کارگردانی کرده است.

شیمیزو که سازنده دو فیلم زاپنی کینه بود، دو قسمت اول و دوم نسخه آمریکایی زبان را هم با بازی سارا میشل گلر کارگردانی کرد. اگر چه کارگردانی سومین قسمت انگلیسی زبان در سال ۲۰۰۹ به او سپرده نشد، اما به عنوان مدیر‌تولید و مشاور کارگردان با این فیلم همکاری کرد. کینه جدید در عین حال اولین قسمت از این مجموعه فیلم است که با درجه نمایشی آر (ممنوعیت حضور تماشاگران زیر ۱۷ سال به داخل سالن نمایش) اکران عمومی شد.

البته سومین قسمت هم با همین درجه نمایش اجازه نمایش عمومی گرفت. اما این فیلم در سالن‌های سینما‌ها اکران عمومی نشد و مستقیما سر از بازار ویدئویی درآورد. پسه اعلام کرده اگر دومین قسمت کینه را کارگردانی کند، دوست دارد و ترجیح می‌دهد داستان آن را به نقطه‌ای خارج از آمریکا ببرد. پیشنهاد او جایی در استرالیا، اروپا و حتی قاره آفریقاست.

روایت‌های تازه از فیلم‌های ترسناک موفق قدیمی
شاید زمانی صنعت سینما در فکر تولید نسخه‌های تازه و احیا شده محصولات کلاسیک و بسیار قدیمی خود بود. اما این روز‌ها این زمان کوتاه و کوتاه‌تر می‌شود و صحبت تولید نسخه‌های تازه از فیلم‌هایی است که عمرشان به ۲۰ سال هم نمی‌رسد! با این حال، این فیلم‌ها در زمره محصولات پرسروصدایی قرار می‌گیرند که در زمان نمایش عمومی شان، بسیار موفق عمل کرده و برای خودشان هویت مستقل هنری پیدا کرده اند.

جردن پیل سیاه پوست که با درام ترسناک «برو بیرون» تماشاگران را با گونه ترس آشتی دوباره‌ای داد، به دنبال تولید یک «کندی من» جدید است. البته او خودش این فیلم را کارگردانی نخواهد کرد و فقط تهیه کننده اش است. او که از دوستداران نسخه اصلی است، قصد ارائه تصویری تازه و متفاوت از داستان این فیلم موفق را دارد. یحیی عبدل متین برای بازی در نقش اصلی این نسخه انتخاب شده است.

او در قالب آنتونی مک کوی هنرمند ظاهر می‌شود که با ورود به محل کار جدیدش با افسانه‌ای روبه‌رو می‌شود که بسیار ترسناک است و به‌زودی رنگ واقعیت به خودش می‌گیرد. نیا داکوستا کارگردانی نسخه تازه کندی من را به عهده دارد. پیل اولین هنرمند سیاه پوست دنیای سینماست که توانسته اسکار بهترین فیلمنامه اصیل و غیراقتباسی را برای برو بیرون بگیرد. این فیلم در نودمین دوره مراسم اسکار، نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم هم بود که یک موفقیت بزرگ برای هنرمندان سیاه پوست به حساب می‌آید.

اما آنچه می‌تواند برای تماشاگران سینما شوک آور باشد، خبر احیای داستان «مقصد نهایی» است. این فیلم نوجوانانه در ابتدای سده جدید، شوری در دل دوستداران گونه ترس ایجاد کرد و داستان غیرمتعارف آن به شدت به دل منتقدان و تماشاگران نشست. حالا باید دید نسخه احیا شده این اثر موفق که باید ششمین قسمت این مجموعه باشد، می‌خواهد چه بلایی بر سر داستان نسخه اصلی بیاورد.

برخی از منتقدان به تهیه کنندگان نسخه تازه هشدار داده و گفته اند مراقب باشند دست به تخریب آن چیزی نزنند که میلیون‌ها طرفدار در سراسر جهان دارد. همان طور که معرف حضور تمام تماشاگران است، داستان فیلم درباره کابوس وحشتناکی است که شخصیت اصلی این مجموعه فیلم در رویای خودش می‌بیند و خیلی زود، این رویای وحشناک در عالم واقعیت رخ می‌دهد. به‌زودی کسانی که جان سالم از قتل عام رویای این نوجوان به دربرده اند، باید از انتقام گیری عزرائیل که احساس می‌کند رودست خورده است فرار کنند.

«جیغ» سومین فیلم ترسناکی است که با نسخه‌ای احیا شده به دیدار مجدد تماشاگران می‌آید. قسمت اول فیلم سال ۱۹۹۶ اکران عمومی شد و خیلی زود و تا سال ۲۰۱۱ صاحب سه دنباله شد. داستان تمام این فیلم‌ها درباره قاتل نقاب پوشی است که قربانیانش را با چاقو می‌کشد.

از جنس ایرانی، اما کمیاب
زمانی که بحث ترساندن تماشاگران به سینمای ایران می‌رسد، ناگهان با یک لکنت روبه‌رو می‌شویم. سینمای ایران از دیرباز علاقه چندانی به تعریف روایت‌های ترسناک روی پرده سینما‌ها نداشته است و گونه ترس و وحشت به نوعی در ایران مهجور و بی کس مانده است.

دلیل اصلی این امر در وهله اول در نبود داستان و سوژه‌های مناسب برای این نوع سینما و از سوی دیگر ناتوانی فیلمسازان در خلق یک فضای خوف انگیز و ترسناک است. فیلمسازان خارجی برای انتخاب سوژه در گونه وحشت، به نوعی دستشان باز است. آن‌ها می‌توانند یک قاتل زنجیره‌ای یا یک دیوانه اره به دست را در دل یک شهر بی دروپیکر رها کرده و قتل عامی وحشتناک و ترسناک به پا کنند.

اما سینمای ایران یک جور‌هایی از این امکانات محروم است. این نکته را هم باید به خاطر داشت که در صورت وجود چنین داستانی با چنین شخصیت‌هایی، بعید به نظر می‌رسد فیلمنامه نویس ایرانی بتواند فضایی رعب آور خلق کند. از سوی دیگر، بحث توانایی هنرمندان ایرانی در خلق فضایی ترسناک مطرح می‌شود. آیا آن‌ها با توجه به بضاعت درونی و بیرونی سینمای ایران می‌توانند خالق صحنه‌هایی باشند که قرار است تماشاگران را به وحشت انداخته و بترساند؟

صحنه‌های ترسناک معدود فیلم‌های گونه ترس سینمای ایران، بیشتر تقلیدی ناشیانه از صحنه‌های ترسناک فیلم‌های مشابه خارجی بوده است. اجرای این صحنه‌ها هم معمولا ناشیانه و مبتدی بوده است. مجموعه ویدئویی «احضار» تازه‌ترین نمونه از این دست است.

نه تنها داستان مجموعه تقلیدی از فیلم‌های معروف جدید گونه ترس همچون «کینه» و «حلقه/ زنگ تلفن» است، بلکه پرداخت آن‌ها بر همین اساس است. سازندگان مجموعه به این نکته مهم توجه نداشته اند که داستان و صحنه‌های ترسناک مربوط به این دو فیلم موفق و پرفروش سینما، برگرفته از فرهنگ کهن کشور سازنده اش در شرق آسیا است.

حتی نسخه‌های انگلیسی زبان این فیلم‌های ژاپنی، تلاش کرده اند به داستان فیلم‌هایشان رنگ و بویی آمریکایی بدهند تا برای تماشاچی غربی آن داستان‌های عجیب و غریب باور کردنی به نظر برسد. سال‌ها قبل از این، ساموئل خاچیکیان، هنرمند ارمنی تبار ایرانی با فیلم‌هایش گونه ترس و وحشت را به سینمای ایران معرفی کرد. او حتی برای تعدادی از آن‌ها نام ترسناکی، چون «دلهره» و «اضطراب» را هم انتخاب کرد.

خاچیکیان که لقب آلفرد هیچکاک ایران را گرفت، تلاش داشت سوژه‌های ترسناک فیلم‌های غربی را به زبانی ایرانی و متناسب با فرهنگ کشورش به تصویر بکشد. استقبال تماشاگران از ساخته‌های خاچیکیان حکایت از موفقیت نسبی او در این کار داشت. سینمای ایران در دوران قبل از انقلاب نام دیگری را در کنار نام این فیلمساز در گونه ترس به ثبت نرسانده است.

در دوران بعد از انقلاب گونه ترس به نوعی به دست فراموشی سپرده شد. نه تنها نام هیچ فیلمسازی به عنوان کارگردان گونه وحشت به ثبت نرسید، بلکه فیلمساز مطرح این گونه در قبل از انقلاب هم به سراغ ساخت فیلم‌هایی در گونه‌های دیگر (به عنوان مثال «عقابها» در گونه جنگ) رفت. با وجود این سینمای بعد از انقلاب دو فیلم موفق و مطرح را در گونه ترس ارائه داده است.

تماشاگران سینما در دهه ۶۰ با ماجرا‌های «شب بیست و نهم» بسیار ترسیدند و حمید رخشانی کارگردان آن با داستانی برگرفته از باور‌های قدیمی ایرانی، توانست فیلمی جذاب و قابل قبول و متناسب با روحیه و خلق و خوی ایرانی ارائه دهد.

اما این تجربه موفق نه از سوی کارگردان و تهیه کنندگان این فیلم ادامه یافت و نه از سوی بقیه هنرمندان دنبال شد. سال‌ها بعد از آن در اوایل دهه ۸۰، محمد حسین لطیفی که در تمام گونه‌های سینمایی تجربیاتی را به نام خودش به ثبت رسانده و برای تلویزیون هم تعدادی مجموعه کارگردانی کرد، با «خوابگاه دختران» تماشاگران را به دنیای ترس و دلهره برد و آن‌ها را به شدت ترساند.

ترکیب بازیگران فیلم حکایت از کاری کمدی می‌کرد و بسیاری با نیت تماشای فیلم کمدی راهی سالن‌های نمایش شدند. نوع واکنش تماشاگران، سازندگان خوابگاه دختران را واردار کرد تا چند روز بعد از اکران عمومی آن، اطلاعیه داده و به تماشاگران توضیح بدهند با درامی ترسناک روبه‌رو هستند! سنت درجه بندی محصولات سینمایی هم بعد از این فیلم بود که رونق گرفت و تیتر «تماشای این فیلم مناسب حال تماشاگران زیر ۱۵ سال نیست»، بر سردر سالن‌های نمایش فیلم نقش بست.

استقبال بالای مردم از این دو فیلم، نشان از علاقه شان به تجربه ترسی از جنس ایرانی در داخل سالن تاریک نمایش بود. اما متاسفانه پیام روشن و واضح تماشاگران از سوی دست اندرکاران سینمای ایران، هم شنیده نشد و هم جدی گرفته نشد.

منبع: روزنامه جام جم

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.