به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، در دنیای سینما و تلویزیون، یک قاتل سریالی، معمولاً مرد یا زنی باهوش، کاریزماتیک و گاه دوست داشتنی و معقول به تصویر کشیده میشود، اما قاتلان سریالی در دنیای واقعی مردان و زنان ترسناکی هستند که در اثر درماندگی، خرد شدن توسط شرایط محیطی، یا تحقق فانتزیهای دوران کودکی شان دست به کشتار میزنند.
در مورد یک قاتل سریالی واقعی هیچ چیز کاریزماتیک یا جذابی وجود ندارد، اما رسانهها همواره نامهای بزرگی از قاتلین سریالی میسازند.
در ادامه این مطلب میخواهیم شما را با ۵ قاتل سریالی مخوف دیگر که ممکن است کمتر اسمشان را شنیده باشید آشنا کنیم.
۵- سالتیچیخا
داریا نیکولایونا که با لقب سالتیچیخا شناخته میشود یک زن اشراف زاده روسی، یک سادیست و یک قاتل سریالی بود که به خاطر شکنجه و قتل صدها نفر در اواسط قرن نوزدهم شناخته میشود، قربانیانی که اکثراً زن و دختر بودند. او که در سن ۳۰ سالگی بیوه شد، املاک بسیاری را از شوهرش به ارث برده و همراه با پسرانش در آنجا زندگی میکرد. علیرغم مفقود شدن گسترده افرادی که به املاک او قدم میگذاشتند، وی به دلیل ثروت و ارتباط خوبی که داشت به مدت بیش از یک دهه توانست از مجازات فرار کند تا اینکه بستگان یکی از قربانیان او به نزد امپراطور رفته و از او درخواست رسیدگی به این ماجرا را کردند. بررسی این پرونده بیش از ۶ سال زمان برد.
نتایج نشان میداد که دستکم ۱۳۸ مورد مرگ در املاک سالتیچیخا صورت گرفته است. در نهایت وی در مورد شکنجه و قتل ۳۸ زن و دختر گناهکار شناخته شده، اما به دلیل منسوخ شدن حکم اعدام در یک دهه قبل و ترس امپراطور از تاثیری که تنبیه شدید سالتیچیخا بر حمایت اشراف زادگان از وی خواهد داشت، تصمیم گرفت مجازاتی برای او در نظر گیرد که برایش دردسرساز نشود. بدین ترتیب سالتیچیخا را به مدت یک ساعت دستبند زده و روی یک پلتفرم در شهر مسکو به مدت یک ساعت به نمایش عمومی درآوردند در حالی که تابلویی به گردن داشت و روی آن نوشته شده بود که این زن مرتکب شکنجه و قتل شده است. بعد از این تحقیر کوچک، سالتیچیخا در زیرزمین یک صومعه در مسکو و به دور از چشم مردم، برای همیشه زندانی شد.
۴- منفورترین مرد در آمریکا
دونالد هنری «پی وی» گاسکینز که به خاطر جثه بسیار کوچکش همواره مورد تمسخر قرار گرفته و این موضوع برایش به یک عقده بزرگ تبدیل شده بود یک قاتل سریالی تجاوزگر بود که در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ در آمریکا دست به کشتار زد. قبل از رسیدن به ۱۲ سالگی، گاسکینز عضوی از یک گروه پسرانه بود که به سرقت و تجاوز دیگر طبقات جامعه مبادرت میورزید. در ادامه این قاتل سریالی در سن ۱۳ سالگی و پس از حمله با تبر به مرکز بازپروری کودکان و نوجوانان بزهکار فرستاده شد. پس از سه بار فرار از این مرکز، گاسکینز را به یک بیمارستان روانی فرستادند. کمی بیش از یک سال بعد از فرار از بیمارستان روانی، گاسکینز بار دیگر به زندان افتاد و این بار به خاطر حمله به یک زن با چکش.
او بار دیگر فرار کرده و همچنان به جنایات خود ادامه میداد. او در قالب یک سیرک به جنایت ها، حملهها و تجاوزهای خود ادامه میداد و از نقطهای به نطقه دیگر سفر میکرد. در اواخر ۱۹۶۹، پی وی یک زن مسافر بین راهی را سوار کرده و بعد از شکنجه و تجاوز، او را در حالی که هنوز زنده بود به داخل یک باتلاق انداخت. او ادعا میکرد که احساس آن لحظه بهترین احساسی بوده که در تمام عمرش داشته و بدین ترتیب این نوع شکار را به عادت خود تبدیل کرد. گاسکینز در ادامه به قتل مسافران بین راهی، توریستها و هر کسی که احساس میکرد از کشتنش لذت خواد برد پرداخت به طوری که بین سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۲ بیش از ۲۰ نفر را به قتل رساند. سال بعد، گاسکینز یک خودرو نعشکش خریده و با لحنی تمسخرآمیز بعدها گفت که برای حمل جنازه قربانیانش به این وسیله نیاز داشته است.
حق با او بود، زیرا به گفته خودش در این مدت بیش از ۱۰۰ نفر را به قتل رساند. گاسکینز گزافه گویی و فخر فروختن را دوست داشت و علاوه بر قتلهای روتین خودش، با دریافت پول نیز کسانی را میگشت، گاه با همدستی دیگران. یکی از همین همدستها بود که در نهایت این قاتل سریالی را به پلیس لو داد، زیرا گاسکینز قبرستان خصوصی اش را به او نشان داده بود و بعدها جنازه هشت نفر از جمله یک کودک خردسال در آن پیدا شد. گاسکینز در سال ۱۹۷۶ به حبس ابد محکوم شد، زیرا در آن زمان به تازگی مجازات اعدام در کارولینای شمالی ملغی شده بود. اما بعد از اینکه او توسط پسر یکی از قربانیان هم بندش برای کشتن او اجیر شد، گاسکینز بار دیگر محاکمه شده و با بازگشت مجازات اعدام به ایالت، گاسکینز این بار به خاطر قتلی که انجام داده بود روی صندلی الکتریکی نشانده شد.
۳- پرورش دهنده باهوش
آملیا الیزابت دایر که با نام آملیا هوبلی در سال ۱۸۳۷ به دنیا آمده بود یکی از بزرگترین قاتلین سریالی تاریخ است که نامش چندان مورد توجه قرار نگرفته است. او در پدیدهای عصر ویکتوریایی با نام «مزرعه داری بچه» فعالیت داشت که در آن برخی افراد نوزادان ناخواسته خود را به دیگران قالب میکردند و در قبال نگهداری از نوزادانشان به آنها مبلغی میپرداختند. در برخی از موارد نوزادان شیر داده شده و بزرگ میشدند و در برخی موارد نیز در هنگام تولد خفه میشدند، زیرا در دوران ملکه ویکتوریا نمیتوانستند بین خفه شدن و سقط جنین هنگام تولد تفاوتی قائل شوند. با این وجود پزشکان از تعداد بالای درخواست گواهی فوتهای مربوط به نوزادان منطقه شوکه شده و در ادمه دستور دستگیری دایر را صادر کردند.
اما وی تنها به سهل انگاری متهم شده و ۶ ماه را در زندان گذراند. بعد از آزادی از زندان، دایر میدانست که برای جلوگیری از تکرار این اشتباه و دستگیری مجدد باید روشش را تغییر دهد. از آن ببعد بود که دایر نوزادهای دیگران را به طور دائمی به فرزندی میپذیرفت، اما تنها برای چند ماه در یک منطقه مانده و گاهی اوقات نیز نام خود را تغییر میداد. بدین ترتیب وی در همان ابتدا کل هزینه نگهداری از نوزادان را از مشتریان خود دریافت کرده و مدت کوتاهی بعد این نوزادان را خفه میکرد، با استفاده از نواری که دور گردن آنها انداخته و میکشید. مرگ در این موارد همیشه سریع اتفاق نمیافتاد و آملیا از آن لذت میبرد به طوری که خود در این باره چنین گفت: «همیشه از نگاه کردن به آنها در حالی که نوار دور گردنشان بود لذت میبردم». بعد از لایروبی رودخانه تیمز بیش از ۵۰ جنازه نوزاد در آن کشف شد، اما شناسایی آنها امکانپذیر نبود.
در نهایت آملیا دایر در می ۱۸۹۶ به جرم قتل سه کودک که همگی کمتر از یک سال سن داشتند محاکمه شده و ماه بعد به دار آویخته شد. پلیس تایید کرد که در دو ماه قبل از دستگیری اش، این قاتل سریالی دستکم ۲۰ نوزاد را به فرزندی پذیرفته است که هیچ کدام از آنها زنده پیدا نشدند. با توجه به ۳۰ سال فعالیت او در زمینه پذیرش نوزادان ناخواسته و با احتساب پذیرش و قتل تنها ۱۰ کودک در سال، تعداد قربانیان آملیا دایر از ۳۰۰ کودک نیز فراتر میرود.
۲- قلعه مرگ
در سال ۱۸۸۶، دکتر اچ اچ هولمز که یک داروساز شناخته شده اهل شیکاگو بود یک داروخانه را در این شهر خریداری کرده و در طی ماهها بعد به خریداری املاک کنار آن ادامه داد تا یک بلوک کامل را صاحب شد و در ادام این بلوک را به یک هتل مجلل تغییر داد. این هتل در سال ۱۸۹۳ و رویداد بزرگ جهانی موسوم به بازار جهانی (World’s Fair) افتتاح شد، به همین دلیل بود که نام هتل را World’s Fair Hotel گذاشتند. اما در این هتل و بدون اطلاع زنان و مردانی که در آن کار میکردند، کارهای دیگری نیز انجام میشد. هولمز که نم واقعی او هرمان وبستر ماجت بود، یک روانی سادیستی بود که این سازه را با توجه به نیازهای خود و با دقت تمام ساخته بود.
کارگران هر کدام در بخش کوچکی از ساختمان کار کرده و هر کدام نیز مدتی قبل از اتمام کار آن قسمت از هتل اخراج میشدند، به جز هولمز که خود میتوانست تصویر کلی تمامی بخشهای تکمیل شده هتلش را ببیند. World’s Fair Hotel در واقع یک خانه وحشت بود که برای شکنجه و قتل طراحی میشد. بیشتر اتاقها هیچ پنجرهای نداشته، همراه با درها و راه پلههایی که به جایی نمیرسیدند و راهروهایی که به بن بست منتهی میشدند. یکی از اتاقها مخصوص دار زدن بود، سلولی دیگر با آجر ساخته شده و برای کسانی بود که هولمز میخواست از گرسنگی و تشنگی در آن بمیرند. در دیوار برخی از اتاقها چراغهای جوشکاری نصب شده و در برخی دیگر شیرهای گاز تعبیه شده بود، در حالی که راهرویی از طبقات بالاتر به سمت زیرزمین میرفت. زیرزمین دارای دو کوره بزرگ بود که میتوانستند به یکباره چندین جنازه را در خود جای دهند.
هولمز از هجوم توریستها و شهروندان جدید که به خاطر World’s Fair به شیکاگو میآمدند استفاده کرده و آنها را به هتل خود که بعدها به هتل مرگ مشهور شد میکشاند. او تا قبل از دستگیری دهها نفر را شکنجه، قصابی و به قتل رساند، اما از آنجایی که بقایای اجساد در کوره ها، چالههای آهک یا اسید از بین رفته بودند، مشخص کردن تعداد قربانیان بسیار دشوار مینمود. بعد از بررسی مدارک جمع آوری شده توسط پلیس در جریان تفتیش هتل، ۹ قتل به طور رسمی تایید شد.
هولمز که یک شخصیت توهمی و بسیار دروغگو داشت ادعا کرد که او به طور مستقیم آلت دست شیطان است و در حالی که در ابتدا به قتل ۱۰۰ نفر اعتراف کرده بود، سپس تعداد آنها را به ۲۷ و ۳۰ نفر تقلیل داده و در نهایت ادعا کرد که تنها دو نفر را کشته است، اما برآوردهای مقامات، تعداد قربانیان او را بیش از ۲۰۰ نفر نشان میداد. هولمز در می ۱۸۹۶ گناهکار شناخته شده و به دار آویخته شد، اما طناب نتوانست گردن او را بکشند که باعث خفگی دردناک هولمز در مدت ۱۵ دقیقه شد. یک سال قبل از مرگ هولمز، هتلش به شکلی رازآلود دچار آتش سوزی شده و اسکلت باقی مانده از آن نیز چند دهه بعد فرو ریخت. زمین این هتل اکنون محل استقرار شاخه انگلوود اداره پست ایالات متحده است.
۱- هیولای آند
پدرو آلونسو لوپز یک قاتل سریالی اهل آمریکای جنوب است که به بیش از ۳۵۰ دختر بچه در کشورهای کلمبیا و پرو و به طور ویژه اکوادور تجاوز کرده و آنها را به قتل رسانده است. به ادعای خودش، وی از سن ۸ سالگی در خیابان رها شد و خود قربانی خشونت جنسی همیشگی بود. در دوران جوانی، لوپز به خاطر سرقت اتومبیل و تجاوز گروهی خشونت آمیز به زندان افتاد و تمام مردانی که در دوران زندان به او حمله کرده بودند را نیز به قتل رساند. بعد از آزادی از زندان در سال ۱۹۷۶، لوپز کشتارهایش را شروع کرد که برای چند سال بعد به کار او تبدیل شده بود. او که تنها چند سال به تجاوز و قتل مشغول بود، اعتراف کرده که در سال ۱۹۷۸ تنها در پرو به بیش از ۱۰۰ دختر بچهها تجاوز کرده و آنها را به قتل رسانده است.
در ادامه لوپز توسط یک قبیله بومی دستگیر شده که قصد اعدام او را داشتند. آنها وی را تا گردن در خاک دفن کرده و سپس سرش را به یک نوع مایع شیرین آغشته کردند تا مورچهها زنده زنده او را بخورند. اما یک زن مبلغ مذهبی آمریکایی که از آن حوالی میگذشت جانش را نجات داده و به مقامات قبیله اعلام کرد که وی را به قانون خواهد سپرد. اما این زن در مرز کلمبیا، لوپز را به دلایلی که کسی نمیداند رها میکند، و وی بار دیگر کشتارهایش را آغاز میکند. او در عرض یک هفته ۳ دختر را به قتل رسانده و سپس به اکوادور میرود. در سال ۱۹۷۹ و در نزدیکی آمباتو در اکوادور بود که جریان سیل باعث بیرون افتادن جنازه ۴ کودک شد. سه نفر از این کودکان با چنان خشونتی خفه شده بودند که چشم هایشان از کاسه بیرون زده بودند.
مدت کوتاهی بعد با پیدا شدن جنازههای بسیاری دیگری در اطراف شهر، لوپز در حال نزدیک شدن به یک دختربچه در بازاری در آمباتو، توسط حاضران دستگیر شده و به پلیس تحویل داده شد. لوپز در زندان همه جنایت هایش را به هم سلولی اش که در واقع پلیس مخفی بود اعتراف کرد. در ادامه لوپز به قتل ۴ دختربچهای که جنازه هایشان در کنار هم پیدا شده بود اعتراف کرده و پلیس را به محل دفن ۵۳ قربانی دیگر خود در اکوادور برده، ادعا نمود که تعداد بسیار بیشتری را به قتل رسانده است. اما رسیدگی به اتهامات او به خاطر جنایتهایی که در پرو و کلمبیا انجام داده بود بسیار پرهزینه به نظر میرسید و به همین دلیل وی تنها به دلیل تجاوز و قتل ۱۱۰ دختر در اکوادور به اشد مجازات آن زمان اکوادور که تنها ۱۶ سال حبس بود محکوم شد.
اما لوپز تنها پس از ۱۴ سال از زندان آزاد شده و به خاطر رفتار خوب دو سال آخر محکومیتش توسط مقامات بخشیده شد. با این وجود ساعاتی بعد لوپز به عنوان مهاجر غیرقانونی دستگیر شده و به کلمبیا بازگردانده شد. مقامات کلمبیایی نیز بلافاصله او را دستگیر کرده و با اعلام دیوانگی اش به زندان فرستادند. با این وجود لوپز در سال ۱۹۹۸ با وثیقه ۵۰ دلاری از زندان آزاد شده و اعلام گردید که کاملاً هوشیار و عاقل است. بعدها اینترپل به خاطر قتلی که در سال ۲۰۰۲ انجام شد دستور بازداشت مجدد لوپز را صادر کرد، اما در ۱۸ سال اخیر از او با عنوان هیولای آند یاد میشود، ردی دیده نشده است.
منبع: روزیاتو
انتهای پیام/
فردی که ده ها نفر رو شکنجه کرده و کشته یک مرگ سریع و سپس پایان مجازات اعمالش نیست
حتی شیوه مرگش هم کم درد و راحته