به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، نهم دسامبر ۱۹۷۱، شهید چمران در گوشهای از دفتر خاطرات خود مطلبی را مینویسد که شاید در بادی امر بیارتباط با مسئلۀ اسرائیل به نظر برسد، اما از خلال همین بررسی ظریفِ انسان شناسانه در قلبِ یک حادثه، نتیجهای حاصل میشود که شهید چمران با قطعیت آن را عامل زایش اسرائیل اعلام میکند.
کتاب «خدا بود و دیگر هیچ نبود» که شامل بخشی از یادداشتهای شهید مصطفی چمران در آمریکا، لبنان و ایران است، در بخش لبنان به مسئلۀ اسرائیل پرداخته و به ریشۀ اصلی پدید آمدن آن نیز اشاره کرده است. در صفحۀ ۴۶ این کتاب که سال ۱۳۸۰ از سوی بنیاد شهید چمران منتشر شده، در فصل یادداشتهای لبنان آمده است: «چند روزی است که در مرزهای جنوب خبری نیست...
قبل از آن صدای انفجار همیشه به گوش میرسید و معلوم بود که اسرائیلیان با توپ و هواپیما دهکدهها یا پایگاههای فداییان (فلسطینی) را میکوبند. صدای انفجار از چند کیلومتری به گوش میرسید و در و دیوار مدرسه را میلرزاند و هر چند روزی یکی از شهدا را از مرز میآوردند و با مراسم مخصوص به خاک میسپردند.
مراسم دفن شهدا دیدنی است؛ زنان مرثیه میخوانند، مردان سرود یا قران و فداییان به آسمان شلیک میکنند. صدها نفر از فداییان فلسطینی و مردان و زنان و کودکان و بازماندگان شهدا رژه میروند و این مراسم سوزناک و تهییج آمیز حتی در زیر بارانهای شدید هم ادامه پیدا میکند.
متأسفانه وضع فداییان در حال حاضر بههیچوجه خوب نیست و از هر طرف بر آنها فشار میآید. پس از کشت و کشتارهای اردن، اکنون نوبت به لبنان رسیده است. از هر طرف فشار میآید که حکومت لبنان نیز به فداییان بتازد. فداییان نیز این را میدانند و بههیچوجه بهانه نمیدهند. دولت به دنبال بهانه است و ما ازاینجهت بسیار ناراحتیم. شاید فقط خدای بزرگ قادر باشد از این فاجعههای دردناک جلوگیری کند.»
بلافاصله پس از روایت این واقعۀ دردناک که قلب آدمی را به درد میآورد، شهید چمران با نگاهی عمیقتر و باظرافتی روانشناسانه، به انسانهایی که در پهنۀ جغرافیایی همسایه و در دو سوی این ماجرا در جایگاه متهم و قربانی هستند نگاه میکند مینویسد: «در این حوالی در هر چیزی شدت وجود دارد. آنها که تنبل هستند بهشدت تنبلی میکنند و وقتی به همدیگر غضب میکنند بهشدت عصبانی و غضبناک میشوند. وقتی دوست میشوند بهشدت عشق و علاقه میورزند و وقتی نفرت زده میشوند بهشدت دشمنی و نفرت میورزند.
در شادی و قهقهۀ آنها شدت وجود دارد. در گریه و دردشان نیز شدت مشاهده میشود. وقتی نعره میزنند شدت نعرهشان آدمی را میلرزاند و وقتی مهماننوازی میکنند خشوع و محبتشان آدمی را آب میکند... خلاصه بگویم که زندگی در اینجا شدت و حدت دارد. زندگی سادهای نیست... عمر بر آدمی زیاد میگذرد. یعنی یک جوان بیستساله بهاندازه مرد چهلسالۀ آمریکایی خشم، عشق، کینه و زخم معده گرفته است. زخم معده در این حوالی زیاد است؛ زیرا احساسات تندوتیز، آدم را سالم باقی نمیگذارد.
با عده زیادی از جوانان و دانشجویان عرب صحبت میکردم، مسئلۀ سن مطرح شد. جوان بیستساله تقریباً سی تا سیوپنجساله به نظر میرسد، این سؤال مطرح شد که چرا این جوانان اینقدر زود پیر میشوند؟ جوابها زیاد بود... یکی از جوابها به نظر من وجود احساسات و شدت احساسات بود.
یعنی همهچیزشان شدت دارد؛ لذا عمر هم شدت دارد و زندگی هم شدت دارد. در عرض یک سال آدمی بهاندازه ده سال زندگی میکند؛ بنابراین زودتر درهمشکسته میشود. جریان عمر در آمریکا ملایم و آرام است، ولی در این حوالی طوفانی و گردابی است. در هر روز زندگی طوفانی وجود دارد و در هر قدم گردابی است در کارها. قانون و عقل هم کمتر دخالت دارند، زیرا سرنوشت به دست طوفان و در دامان گرداب معین میشود. دنیا دنیای قهر و کینه است، یک واقعۀ کوچک ممکن است زندگی شما را کاملاً زیر و رو کند و یا یک تصادف ناچیز، هستی شما را به باد دهد.
فراز و نشیب زندگی را شنیده بودم، ولی تا این حد را تجربه نکرده بودم. در عرض سه ماهی که در این حوالی هستم، بیشتر از چند سال پیر شدهام. وقتی از آمریکا خارج شدم موی سفید در صورتم نبود، ولی اکنون فراوان است. وزنم آنقدر کم شده که تمام لباسها برایم گشاد شده.
بعضی از شلوارهایم آنقدر تنگ بود که هرگز در آمریکا نپوشیدم، ولی حتی آنها الان خیلی گشاد و بزرگ به نظر میرسند... با این همه صبر و تحملی که داشته و دارم هیچ بعید نمیدانم که زخم معده گرفته باشم! زیر اغلب اوقات در آتش قهر و عصبانیت میسوزم و خود را میخورم. جنگ اعصاب در اینجا امری طبیعی است و کسانی که به آن خو نگرفته باشند، در معرض خطرند...
راستی، آدمی از دور خیلی حرفها میزند و ادعاها میکند، ولی در بوتۀ آزمایش خمیرهها معلوم میگردد. به نظر من جنگ با اسرائیل برای اعراب چندان مشکل نیست... مشکلات واقعی آنان بهمراتب از جنگ با اسرائیل مشکلتر است؛ البته ممکن است در حین جنگ مشکلات اساسی را نیز کمکم حل کرد، ولی باید دانست که اسرائیل خود زاییدۀ آن مشکلات واقعی و اساسی بوده است و این مشکلات بهمراتب بیش از چیزی است که از خارج فکر میکردیم.» (همان کتاب، صفحۀ ۴۷)
نگاهی به مقدمهای که شهید چمران روایت میکند تا به نتیجۀ مهم پایانی برسد، نشان میدهد او در قلب یک حادثۀ تلخ، درست پس از دیدن آن کشتار خونین که برخاسته از قهر و کینه است و سپس، با نظارۀ یک عزاداری تهییج آمیز و مرور زندگی سراسر شدتِ کل اهالی آن خطۀ جغرافیایی، به فهم این نکتۀ مهم دست مییابد که هم اسرائیل و هم وضع اسفناکی که از نزدیک شاهد آن بوده، زاییدۀ چیزی نیست جز احساسات تند و تیز، شدت در همه چیز، دوری از عقل و قانون و ساختن دنیایی مملو از قهر و کینه.
این نگاهِ مردی است که جانش آمیخته با آموزههای قرآن و اهلبیت (ع) است و همهچیز را با ترازویی به نام «اسلام» که همواره به میانهروی و صبر و تعقل دعوت میکند و هدفش ساختن دنیایی مملو از صلح و آرامش و بخشش و برادری و برابری است، میسنجد تا منبعِ تولیدِ درد را بشناسد و سپس درمان را فریاد کند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ ۚ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ» (سورۀ بقره، آیۀ ۲۰۸) «ای اهل ایمان، همه متّفقا در مقام تسلیم خدا در آیید و از وساوس شیطان پیروی مکنید که او همانا شما را دشمنی آشکار است.»
منبع: ایسنا
انتهای پیام/