به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «دیوید کاپرفیلد»، «آرزوهای بزرگ»، «الیور توئیست» و «داستان دوشهر»؛ بیتردید اگر اهل رمان خواندن باشید و بخواهید یک نمونه عالی را در این زمینه معرفی کنید، یکی از این آثار را نام خواهید برد؛ رمانهای جذابی که با قلم سحرآمیز «چارلز جان هوفام دیکنز»، مشهور به «چارلز دیکنز»، در قرن نوزدهم میلادی به رشته تحریر درآمد. با این حال، رمانهای دیکنز، مشحون از روایتهای دردآلود و محنتانگیزی است که هرچند فرجام خوشی را برای قهرمان خودش رقم میزند، اما گاه و بیگاه اشک را بر چهره خواننده میدواند.
بیتردید این بازآفرینی دقیق صحنهها، هنر ناب دیکنز است که ارزشی کمنظیر به آثار او میدهد؛ اما این همه تلخی از چه رو؟! چرا باید خواننده آثار دیکنز، در منجلاب درد و رنج جانکاهی که قهرمانان رمانهای او را در برمیگیرد، دست و پا بزند و جز فصلهای آخر کتاب، یک روز خوش نبیند؟! چرا تصویری که دیکنز از جامعه خود خلق کردهاست، چنین تلخ و گزنده به نظر میرسد؟ آیا او صرفاً بهدنبال استفاده از چاشنی غم برای زیادکردن «پیازداغ» آثارش بود یا میخواست به مخاطبش پیام مهمی را درباره جامعهای که در آن زندگی میکرد، برساند؟
تاریکی در قلمرو بیغروب!
دوران زندگی چارلز دیکنز (۱۸۱۲ تا ۱۸۷۰ میلادی – ۱۱۹۱ تا ۱۲۴۹ خورشیدی) همزمان با عصر ملکه ویکتوریاست؛ یکی از طولانیترین ادوار سلطنت در بریتانیا. انگلیس پس از تسلط بر هند، آفریقا و بخشهای مهمی از آسیا، مجموعهای مستعمراتی را پدید آورد که به ادعای دولتمردان این کشور، آفتاب هیچگاه در آن غروب نمیکرد. تسلط بریتانیا بر دریاهای آزاد و قدرت نیروی دریایی این کشور، عرصه را برای تاخت و تاز انگلیس در چهارگوشه دنیا فراهم کردهبود. ثروتی که از راه غارت دیگر ملتها به دست میآمد، بریتانیا را به ثروتمندترین کشور آن دوران تبدیل کرد. طی یکدوره ۶۴ ساله، صنایع در انگلیس رشد فراوانی داشت و جمعیت کارگران رو به ازدیاد گذاشت. تولید ناخالص ملی بالا رفت و صادرات روندی صعودی در پیش گرفت؛ دوران انقلاب صنعتی انگلیس و اوج قدرت اقتصادی این کشور فرا رسیده بود؛ اما آیا همه انگلیسیها از این شکوفایی اقتصادی و پیامدهای مثبت آن در بریتانیا، بهره میبردند؟ نکته اساسی دقیقا همینجاست؛ درست در زمانی که به قول «ویل دورانت» در جلد آخر کتاب «تاریخ تمدن»، تمام انگلیس برای نوشتن قوانین جدید و ارائه راهکارهای اساسی در راستای نهادینه کردن عدالت گام برمیداشت، طبقات فرودست جامعه بریتانیا، تقریباً فراموش شده بودند؛ انگار مفهوم عدالت، کاری به کار آنها نداشت! کار کودکان به یک امر بدیهی تبدیل شده بود. شتاب ثروتاندوزی طبقات مرفه جامعه، آنقدر زیاد بود که فقرا به گَردْ آنها هم نمیرسیدند. «جرمی بنتام» و تا حدودی «جیمز میل»، دو اندیشمند و اقتصاددان بریتانیایی، کوشیدند تا با وضع مقرراتی خاص، شرایط سخت طبقات فرودست را تعدیل کنند. «برتراند راسل» از این اقدام آنها، به سوسیالیسمگرایی یاد کردهاست. اما همه چیز در حد تئوری باقی میماند و حتی اقدامات «مک کالک» و «ژوزف هیوم»، دو فیلسوف انگلیسی معاصر دیکنز، برای تصویب قوانینی که کارگران را در ایجاد اتحادیه حمایت میکرد، نتیجه چندانی در بر نداشت. این در حالی بود که سیمای بریتانیا در خارج از این جزیره، سیمایی مرفه و کارآمد به نظر میرسید؛ دقیقاً شبیه همان نگاهی که امروزه برخی از مردم دنیا به ایالات متحده دارند. طبق گزارش برتراند راسل در کتاب «آزادی و سازمان»، از اوایل قرن نوزدهم، طبقات فرودست و به ویژه کارگران انگلیسی، دست به شورش و اعتصاب زدند تا باری را که در حال شکستن ستون فقراتشان بود، از روی گردنشان بردارند. تعدادی از روشنفکران جامعه انگلیس تا حد زیادی به این مسئله روی خوش نشان دادند و به این ترتیب، دوره ویکتوریا، یعنی عصر زندگی چارلز دیکنز، به بخشی از تاریخ انگلیس تبدیل شد که در آن تکاپوها برای اعتراض به شکاف عمیق طبقاتی در بریتانیا بالا گرفت.
انعکاس دوران تاریکی در آثار دیکنز
درست در همین زمان بود که چارلز دیکنز شروع به نوشتن رمان کرد. «الیور توئیست» که یکی از نخستین کارهای او بود، در سال ۱۸۳۸ (۱۲۱۷ خورشیدی) و هنگام اوج گرفتن بحران در بریتانیا نوشته شد؛ روایتی تلخ که در پشت نقل داستان زندگی پرتنش کودک یتیمی به نام «الیور»، چهره وحشتناکی از شرایط کودکان کار و زندگی سراسر نکبتی که دامان آنها را میگرفت، به نمایش میگذاشت؛ کودکانی که توسط مسئولان یتیمخانهها، به ثمن بخس فروخته و رسماً به بردگان قانونی طبقات متوسط تبدیل میشدند. دیکنز در رمان «آرزوهای بزرگ» که حدود دو دهه بعد از «الیور توئیست»، در سال ۱۸۶۱، منتشر شد نیز، نقدی گزنده بر شرایط سیاسی و اجتماعی بریتانیای دوره خود ارائه میکند؛ شرایط اقتصادی بحرانی، سطح جرم و جنایت را در جامعه افزایش دادهاست و همین مسئله، بر بحرانهای اخلاقی نیز، دامن میزند که زندگی «مگویچ»، تبهکاری که «پیپ» را به لحاظ مالی تأمین میکند، نماد این ماجراست. دیکنز همین مسئله را در «دیوید کاپرفیلد» که سال ۱۸۴۹ منتشر شد هم، منعکس کردهبود؛ او در آنجا، ضمن نقل زندگی «دیوید»، به شرایط کار او در کارخانه میپردازد و محیط کثیف، فرسایش دهنده و نفرتانگیز آن را توصیف میکند. کار طولانی و مزد کم، مسئلهای است که همه جا مشاهده میشود. در مقابل، افرادی هستند که کاری انجام نمیدهند؛ واسطههایی مانند «آقای بامبل» در «الیور توئیست» یا اشرافزادههایی مانند «خانم هاویشام» در «آرزوهای بزرگ» که از فروختن آدمها یا به بازی گرفتن آنها، پول در میآورند یا سرگرم میشوند. تمام شخصیتهایی که دیکنز، با توجه به شرایط تاریخی دوران خودش تصویر میکند، به دنبال راه فراری هستند تا به طبقات بالاتر بروند؛ جایی که میشود راحتتر زندگی کرد! انگار دیکنز هم امید چندانی به تغییر شرایط بحرانی عصر ویکتوریا نداشتهاست؛ نگاهی که چندان هم بیراه نیست. نظام سرمایهداری غربی که در قرن نوزدهم دوران گسترش خود را طی کرد، در قرن بیستم به اوج خود رسید و توسعهطلبی گسترده، در کنار میلیتاریسمی که به اوج خود رسیده بود، دو جنگ جهانی و میلیونها مقتول روی دست بشریت گذاشت و با قدرت تمام، تا قرن ۲۱ پیش آمد و در حوادث این روزهای آمریکا، بروز و ظهور یافت. آیا در آمریکا هم چارلز دیکنزی پیدا میشود تا درباره این روزها بنویسد؟
منبع: خراسان
انتهای پیام/