به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، با روی کار آمدن دونالد ترامپ در عرصه سیاسی ایالات متحده، صهیونیستها در فلسطین اشغالی دچار شعف فراوان شدند. این شادمانی آنقدر وسیع و عمومی بود که برخی از مسئولان سیاسی رژیم صهیونیستی به کسانی که اظهار شادمانی میکردند یادآوری کردند هنوز برای شادی در این اندازه زود است. علت امر این بود که ترامپ برای رسیدن به پست ریاست جمهوری به صهیونیستها وعدههای بلند بالا داده بود. این وعدهها همگی در قالب «معامله قرن» خود را نشان داد. طرحی که تمام توافقات مذاکرات سازش را کنار میگذارد و صهیونیستها را یکهتاز میدان فلسطین خواهد کرد.
صهیونیستها قصد دارند بخش اول طرح ترامپ را تحت عنوان «الحاق رود اردن و کرانه باختری» اجرایی کنند الحاق کرانه باختری با مخالفت گسترده مجامع مختلف روبرو شده است. قطعاً صهیونیستها از مخالفتها آگاه بودهاند سؤال اینجا است که با وجود این میزان از موانع در اجرای این طرح چرا صهیونیستها به دنبال آن هستند که این طرح را اجرایی کنند؟
فرصتی به نام ترامپ
اگر چه این روزها بین صهیونیستها و دولت ترامپ بر سر نوع الحاق و چگونگی آن اختلاف نظر جدی وجود دارد، اما صهیونیستها به خوبی میدانند که ترامپ چه خدماتی را طی دوره ریاست جمهوریاش به آنها داده است. ترامپ تمام آنچه صهیونیستها به دنبال آن بودهاند را در قالب طرح معامله قرن به آنها داده است. به رسمیت شناختن حاکمیت رژیم صهیونیستی بر بلندیهای جولان، انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به قدس و تعطیلی دفتر ساف در نیویورک خدماتی است که ترامپ به صهیونیستها داده است خدماتی که هیچ یک از رؤسای جمهور سابق ایالات متحده جرأت انجام آن را نداشتهاند.
از سوی دیگر ترامپ معامله قرن را با شرایطی رسماً ارائه کرد که هیچ یک از رؤسای جمهور گذشته آمریکا حتی آن را قبول هم ندارند چه رسد به اینکه آن را به عنوان طرح پیشنهادی دولت آمریکا رسماً اعلام کنند. در این شرایط استفاده از فرصت حضور ترامپ در قدرت دلیل عمدهای است که صهیونیستها را بر آن داشته است بر الحاق کرانه باختری تا زمانی که ترامپ در موضع قدرت قرار دارد تأکید و تعجیل کنند.
به ویژه که این روزها جایگاه ترامپ در نظرسنجیهای ایالات متحده در مقابل رقیب انتخاباتیاش در حال افول است و ادامه این روند ممکن است دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ را تبدیل به رؤیا کند.
قدرت تعیین کننده مقاومت در منطقه
وضعیت منطقه غرب آسیا نسبت به دوره آغاز بیداری اسلامی کاملاً متفاوت شده است. امروز ابزار استعمار در منطقه غرب آسیا که در قالب گروههای افراطی و سلفی مثل داعش بروز پیدا کرده بودند، از بین رفتهاند و این محور مقاومت است که نقش تعیین کننده در منطقه را دارد. با این شرایط صهیونیستها میدانند که روزهای سختی را در آینده منطقه به خود خواهند دید لذا در تلاش هستند تا هر چه بیشتر خود را در منطقهای که مقاومت دست برتر را در آن دارد به ثبات نزدیک کنند. ثباتی که آن را در تکیه بر سرزمینهای بیشتر آن را میجویند.
الحاق کرانه باختری به سرزمینهای اشغالی ۱۹۴۸ معضل عمق استراتژیک رژیم صهیونیستی را تا حدی کاهش میدهد. از سوی دیگر موجب خواهد شد قدرت مقاومت فلسطین در کرانه باختری به گونهای محدود شود که بازیابی آن به راحتی مقدور نباشد لذا آنها با این اقدام به دنبال ایجاد ثبات و کاهش احتمال ضربه خوردن از مقاومت در فلسطین هستند. مسئلهای که با وجود تعیین کنندگی قدرت مقاومت در منطقه میتواند تا حدی چالشهای آنها را کاهش دهد.
بحران هویت در رژیم صهیونیستی و جمعیت فلسطینی
صهیونیستها در داشتن مؤلفههای قدرت، مؤلفه جمعیت را در اختیار ندارند. علت اصلی این مسئله این است که چیزی به نام «ملت» برای آنها وجود نداشته و ندارد؛ لذا آنها با مهاجرت دادن عده زیادی از حامیان صهیونیزم به فلسطین اشغالی تلاش کردند این مشکل را حل کنند. حالا پس از گذشت بیش از ۷ دهه از اشغال فلسطین دیگر کمتر حامی صهیونیستی پیدا میشود که بخواهد به فلسطین اشغالی مهاجرت کند. به ویژه که شرایط اقتصادی رژیم صهیونیستی نیز در بحران جدی قرار گرفته است. این به معنی آن است که صهیونیستها به دلیل کاهش مهاجرت در حال از دست دادن مؤلفه رشد جمعیت هستند.
در مقابل فلسطینیها با رشد جمعیت قابل توجه در حال افزایش بیش از پیش هستند. فلسطینیان ساکن سرزمینهای ۱۹۴۸ از ۱۵۰ هزار نفر فلسطینی باقیمانده از کشتارهای سالهای ۱۹۴۸ و ۱۹۴۹ به بیش از یک میلیون و ۷۰۰ هزار نفر رسیدهاند. در کرانه باختری و نوار غزه نیز تعداد فلسطینیها از مرز ۵ میلیون نفر گذشته است. این یعنی اینکه مجموع فلسطینیهایی که در سراسر فلسطین تاریخی (اعم از نوار غزه، کرانه باختری و سرزمینهای ۱۹۴۸) حضور دارند در خوش بینانهترین حالت و درصورتی که آمار صهیونیستها از جمعیتشان درست باشد، تعدادشان برابر شده است. حال اگر به این تعداد حدود ۷ میلیون فلسطینی خارج از فلسطین را که بیشتر آنها در کشورهای همسایه فلسطین ساکن هستند اضافه کنیم به معنی آن است که فلسطینیها با وجود تمام کشتارها و آوارگیها در حال حاضر دو برابر صهیونیستها جمعیت دارند.
مهمترین مؤلفه در این قسمت به فلسطینیهای ۱۹۴۸ مربوط است. صهیونیستها هم اکنون شاهد آن هستند که فلسطینیهایی که شهروند رژیم صهیونیستی شدهاند حدود ۲۱ درصد جمعیت مناطق اشغالی را تشکیل میدهند. با این شیب آنها طی کمتر از سه دهه دیگر تعداد آنها بیشتر از تعداد صهیونیستهای سرزمینهای ۱۹۴۸ خواهد شد. در این شرایط در یک نظام دموکراتیک مبتنی بر رأی قطعاً فلسطینیها با در اختیار داشتن اکثریت جمعیت و آراء خواهند توانست تعیین کننده نظام سیاسی و حاکمیتی در رژیم صهیونیستی باشند.
در وهله دوم برابری جمعیت در کل فلسطین یک خطر بالقوة برای صهیونیستهاست که هرگونه اقدام همه جانبه و فراگیر تحت عنوان انتفاضه و یا هرگونه قیام میتواند با بلعیده شدن صهیونیستها در داخل فلسطینیها مساوی باشد و به عمر صهیونیزم در فلسطین خاتمه دهد.
در وهله سوم وجود ۲ فلسطینی در مقابل یک صهیونیست در منطقه، هویت آنها را تهدید میکند هویتی که با این میزان جمعیت در یک دوره بلند مدت کاملاً محو خواهد شد.
حال صهیونیستها که از این خطر به شدت به هراس افتادهاند با الحاق کرانه باختری و ایجاد یک دولت یهودی در آن عملاً فلسطینیها را از فلسطین حذف و اخراج خواهند کرد. مسئلهای که در کوتاه مدت اتفاق نخواهد افتاد، اما اگر الحاق کرانه اجرایی شود احتمال وقوع آن بعید نیست؛ لذا پرداختن به مسئله الحاق در مقطع کنونی برای آنها این میزان اهمیت پیدا کرده، به آنها توجه میکنند.
جمع بندی
مهمترین جنبه تأکید صهیونیستها بر الحاق کرانه باختری، خطر هویتی به وجود آمده برای آنها است. به زبان گویاتر صهیونیستها با وجود موفقیتهایی که مقاومت در منطقه به دست آورده و افزایش جمعیتی که در فلسطینیها به وقوع پیوسته است، به این نتیجه رسیدهاند که اگر امروز کل فلسطین را از آن خود نکرده، فلسطینیها را از آنجا اخراج نکنند روزی که چندان دور نخواهد بود فراخواهد رسید که مجبور خواهند شد خودشان فلسطین را ترک کنند؛ لذا در این دوره کوتاه به دنبال الحاق کرانه باختری هستند. دورهای که موقعیتی به نام ترامپ به آنها فرصت ویژهای را نیز ارائه کرده است.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/