به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، مدت زمان زیادی از شیوع کرونا در جهان نگذشته بود که متخصصان و کارشناسان حوزههای مختلف دست به کار شدند و به نوشتن نقطه نظرات و دیدگاههای تخصصی خود راجع به «کرونا ویروس» پدیدهای که این روزها کل جهان را درگیر کرده است پرداختند.
حوزه علوم انسانی و علی الخصوص فلسفه هم جزو حوزههایی بود که صاحب نظران و اساتید آن خیلی زود به فکر افتادند و نظریات خود را نگاشتند. برخی از این فیلسوفان یادداشتهای متعددی درباره پیامدهای این ویروس نوشتند به طوری که نظریات اسلاوی ژیژک راجع به کرونا به صورت یک کتاب درآمد و در ایران هم ترجمه و منتشر شد.
خبرگزاری ما هم در این مدت نظریات افراد مختلفی را در بخش دین و اندیشه بازتاب داد و یادداشت و گفتگوهای متعددی از اندیشمندان و اصحاب علوم انسانی در ایران را راجع به کرونا منتشر کرد. در گزارش پیش رو به مهمترین بخش از نظریات چندتن از صاحب نظران خارجی که شناخته شده تر هستند، پرداختیم؛
ژیژک: کرونا ما را با چیزی که در نظرمان ناممکن جلوه میکرد مواجه کرده است
ژیژک، فیلسوف، نظریهپرداز، جامعهشناس، منتقد فرهنگی و سیاستمدار اسلوونیایی است که از همان هفتههای ابتدایی شیوع کرونا شروع به نوشتن کرد و چندین یادداشت نوشت؛ یادداشتهایش هم خیلی زود در کل جهان دیده و خوانده شد. اما نظر ژیژک چه بود؟
دیگر باید به این فکر پایان داد که بعد از نقطه اوج اپیدمی کرونا زندگی به حالت عادی خود باز خواهد گشت. این بحران ادامه خواهد یافت، اما این بدان معنا نیست که وضعیت نومیدانه است. اغلب شنیده میشود که این اپیدمی ما را در جوامع غربی مجبور خواهد کرد شیوه پیوند خود با مرگ را تغییر دهیم و میرایی و شکنندگی وجود خود را بپذیریم؛ ویروسی از ناکجا آمده و زندگی ما رو به پایان است.
میگویند این بدان دلیل است که مردم در جوامع شرقی به گونهای بهتر با اپیدمی برخورد میکنند، به منزله بخشی از زندگی یا شیوه بودن چیزها، اما ما در غرب کمتر و کمتر مرگ را به منزله بخشی از زندگی میدانیم؛ ما مرگ را به منزله ورود سرزده چیزی بیگانه در زندگی میدانیم که اگر زندگی سالم، ورزش، پیروی از رژیم غذایی و پرهیز از صدمات را پیشه کنیم، میتوانیم به طور نامحدود آن را به تعویق اندازیم.
من هرگز به این داستان باور ندارم. به یک معنا، مرگ بخشی از زندگی نیست، مرگ چیزی غیر قابل تصور است؛ چیزی است که نباید برای من رخ دهد. من هرگز حاضر نیستم بمیرم مگر برای نجات از رنجی غیر قابل تحمل. به همین دلیل است که این روزها اکثر ما روی این اعداد جادویی تمرکز کردهایم؛ شمار مبتلایان جدید، شمار بهبودیافتگان، شمار جدید مرگ و میر، اما به هر میزان که این ارقام وحشتناک باشد، آیا تمرکز ویژه ما روی آنها در این لحظه، موجب نادیده گرفتن ارقام بسیار بزرگتر مرگ و میر افراد به خاطر سرطان یا حملههای دردناک قلبی نمیشود؟ در جهان بیرون از این ویروس، فقط زندگی وجود ندارد، مُردن و مرگ نیز وجود دارد. وضعیت در یک فهرست مقایسهای از اعداد چطور است؟ امروز بسیاری از افراد، هم به این ویروس و هم به سرطان مبتلا شدهاند؛ بسیاری از آنها به خاطر ویروس و بسیاری به خاطر سرطان مردهاند. بسیاری از ویروس و یا از سرطان بهبود یافتهاند.
تصور ما باید در اینجا تغییر کند و نباید انتظار نقطه اوج مشخص، بزرگ و واحدی را داشته باشیم که پس از آن امور به تدریج به حالت عادی برگردد. چیزی که یک اپیدمی را طاقتفرسا میکند، آن است که حتی اگر کل فاجعه تمام شود، خیلی چیزها ادامه مییابد؛ ما میدانیم که به زمین صاف و هموار رسیدهایم و اوضاع کمی بهتر از قبل است اما بحران همچنان ادامه دارد. آیا این بدان معنی است که وضعیت ما ناامیدکننده است؟ به هیچ وجه، مشکلاتی عظیم و تقریباً غیر قابل تصور پیش روی ماست؛ میلیونها نفر به تازگی بیکار شدهاند و غیره. باید شیوه زندگی جدیدی ابداع کرد. یک چیز مشخص است؛ در وضعیت قرنطینه که ما با ذخایر قدیمی غذا و دیگر خواروبار زندگی میکنیم، رسالت بس دشوار، قدم به بیرون از قرنطینه نهادن و ابداع زندگی جدید تحت شرایط ویروسی است.
اپیدمی ویروس کرونا ما را با چیزی که در نظرمان ناممکن جلوه میکرد مواجه کرده است. ما نمیتوانستیم رخ دادن چیزی شبیه به این ویروس را در زندگی روزمرهمان تصور کنیم- جهانی که میشناختیم از حرکت ایستاده است، تمامی کشورها دچار محدودیت و قرنطینه شدهاند، بسیاری از ما در یک آپارتمان محصور شدهایم (چه میشود گفت درباره آنهایی که حتی همین حداقل احتیاط ایمنی را هم ندارند؟) و در مقابلمان آیندهی نامعلومی قرار دارد که حتی اگر اکثرمان زنده بمانیم ابر-بحران اقتصادی پیش رویمان ایستاده است.
جالب آنکه ژیژک در یکی از نوشتههایش به گفتههای حریرچی معاون بهداشت ایران هم استناد میکند و میگوید: یک روز بعد از اینکه ایرج حریرچی معاون وزیر بهداشت ایران در یک کنفرانس مطبوعاتی حاضر شد تا گسترش ویروس کرونا را کم اهمیت جلوه دهد و تأکید کند که قرنطینههای تودهای لازم نیستند، او یک بیانیه کوتاه بیرون داد که در آن میپذیرد که به ویروس کرونا مبتلا شده است و خودش را از دیگران جدا کرده است در بیانه مذکور حریرچی افزود: «این ویروس دموکراتیک است و بین فقیر و غنی یا بین دولت مرد و یک شهروند عادی تمایز قائل نمیشود.» در این زمینه او عمیقاً محق است- ما همگی در کشتی واحدی هستیم.
این مشکل است که ریشخند اعلای این واقعیت را از قلم بیاندازیم که آنچه که همه ما را در کنار هم قرار داده است و ما را به طرف همبستگی جهانی سوق میدهد خودش را در سطح زندگی روزمره در قالب فرمانهای سفت و سخت برای اجتناب از تماسهای نزدیک با دیگران و حتی به انزوا بردن خود نمود مییابد. علاوه بر این ما تنها با تهدیدهای ویروسی مواجه نیستیم دیگر فجایع در انتظارمان نشستهاند یا از قبل در حال رخ دادن هستند: خشکسالیها، امواج گرمایی، طوفانهای عظیم و غیره. در کل این موارد پاسخ به آنها دهشت نیست بلکه کار سخت و فوری برای برقراری نوعی همکاری جهانی مؤثر است.
ما میتوانیم انتظار داشته باشیم که اپیدمیهای ویروسی ابتداییترین تعاملاتمان با دیگر افراد و اشیا اطرافمان که بدنهای خودمان هم جزئی از آنها هستند را تحت تأثیر قرار خواهد داد: از لمس کردن چیزها که ممکن است (به نحوی نامشهود) «کثیف» باشند اجتناب کنید، به گیرهها دست نزنید، روی توالتهای عمومی یا روی نیمکتها در مکانهای عمومی ننشینید، از بغل کردن دیگران و دست دادن با آنها اجتناب کنید… و حتی درباره این مواظب باشید که چگونه بدنتان و حرکات غیرارادیتان را کنترل میکنید.
مواظب باشید: به دماغتان دست نزنید یا چشمهایتان را نمالید- به طور خلاصه با خودتان ور نروید. بنابراین این تنها دولت یا دیگر عوامل و سازمانها نیستند که ما را کنترل میکنند ما باید یاد بگیریم که خودمان را کنترل و منضبط کنیم! شاید تنها واقعیت مجازی امن تلقی شود و به طور آزادانه در یک فضای باز حرکت کردن به جزیرههایی که در تملک افراد خرپول هستند اختصاص یابد.
آگامبن: وضع اکنون ما نگران کننده نیست، مهمتر از حال، پیامدهای آینده آن است
اندیشمند دیگری که به اظهار نظرپرداخت و نظراتش خیلی جنجالی شد، جورجیو آگامبن، فیلسوف و نویسنده معاصر ایتالیایی بود که در همان روزهای ابتدایی شیوع ویروس یادداشتی نوشت که انتقادات خیلی از اندیشمندان را در پی داشت به همین دلیل مجبور شد پس از آن یادداشت دیگری برای رفع سو تفاهمها از یادداشت اولش بنویسد. آگامبن در یادداشت اول نوشته بود؛
زمانی تروریسم توجیه اقدامات اضطراری و استثنایی دولتها را فراهم کرد. حالا، ادعای همهگیری کرونا دامنه این اقدامات را بیحد و حصر کرده است. کرونا یک بیماری به مانند بیماریهای دیگر مثل آنفلونزای فصلی است که هر سال بسیاری را در کشورهای مختلف میکشند. مهمترین دلیلی که حکومت و رسانهها بر طبل کروناهراسی میزنند، این است که بتوانند با گسترش دامنه اقتدار خود و محدود کردن آزادیها، «وضعیت استثنایی» را به پارادایم معمول حکمرانی بدل کنند. بدتر از محدودیتها، تخفیف روابط انسانی است. دیگر همسایگی بیمعنی است. شما باید از عزیزانتان دوری کنید. حتی مردههای ما از مراسم خاکسپاری و سوگواری محروم شدهاند و معلوم نیست چه اتفاقی برای اجساد عزیزانمان میافتد.
جامعهای که تنها ارزش موجود آن «زنده ماندن» است و برای دستیابی به آن از باقی حقوق و ارزشهایش صرفنظر کرده چگونه جامعهای است؟ در مواجهه با کرونا، حکومتها از ادبیات رزمی استفاده میکنند اما باید توجه داشت که اگر این جنگ باشد، یک جنگ داخلی است! در این جنگ، دشمن درون بدن انسانهاست و دیگر انسانها، نه همنوعان ما، که ناقلان ویروس هستند که همانطور که در جنگ با ترور از تروریستها اجتناب میشود باید از آنها دوری کرد. روابط انسانی به دنیای دیجیتال که تحت نظارت کامل دولت است محدود شده است.»
کرونا صرفاً محدودیتهای دولتی یا حتی کنترل دیگر اشخاص را گسترش نداده است. در جهان پساکرونا، ما خودمان هم خودمان را کنترل میکنیم و دیگر آزادانه حتی قادر به لمس صورت یا مالیدن چشمهایمان نیستیم. کرونا میتواند ما را وارد دنیایی کند که احتمالاً دیگر حرکت آزادانه فقط در «واقعیت مجازی» ممکن و امن است و گشتوگذار در جهان واقعی تنها برای ابرثروتمندانی که میتوانند مالک جزایر خصوصی بشوند امکانپذیر خواهد بود...
نخست و بیش از هرچیز، نکتهای که بار دیگر در اینجا عیان میشود گرایش فزاینده به استفاده از وضعیت استثنایی به مثابه سرمشقی نرمال، عادی و هنجارمند برای حکمرانی و اداره امور است. فرمان اجرایی، تأییدشده از جانب حکومت «با تکیه بر مسائل مربوط به بهداشت و ایمنی همگانی»، باعث ایجاد شکلی واقعی از نظامیکردن «حوزهها و مناطقی شده که در آنها دستکم آزمایش یک نفر در آنها مثبت بوده که منشأ عفونتش ناشناخته است، یا مناطقی که در آنها دستکم یک مورد بیمار دیده شده که با مسافران تازه برگشته از مناطق شیوع بیماری هیچ ربط و پیوندی ندارد. میتوانیم بگوییم به محض آنکه تروریسم در مقام توجیهی برای اعمال اقدامات استثنایی به ته رسید، ابداع و اختراع یک اپیدمی میتوانست بهانهای آرمانی برای گسترش چنین اقداماتی ورای هر حد و حدودی باشد.
عامل دوم، که به همان اندازه نگرانکننده است، وضعیت ترس است، وضعیتی که در سالهای اخیر در آگاهی افراد منتشر و تکثیر شده است و به سادگی میتواند به نیازی واقعی برای وضعیتهای دهشت جمعی بدل شود. در این مورد نیز اپیدمی بهانهای آرمانی [برای حکومت] فراهم کرده است. بدینتریب، محدودیتی که حکومتها بر آزادی تحمیل کردهاند –در قالب یک دور باطل منحرفانه— پذیرفته میشود، آنهم به نام میلی همگانی برای ایمنی. این میل ساخته دست خود حکومتهایی است که اینک برای برآورده کردن آن وارد عمل شدهاند.
مخالفت ژیژک و سایر اندیشمندان با آگامبن
این نوع نگاه آگامبن به قضیه خیلی سریع از سوی برخی دیگر از متفکران چپگرا نقد شد. مثلاً ژیژک با او مخالفت کرد و خطاب به او نوشت: با احترامی که برای جورجو آگامبن قائلم اما با دیدگاه وی درباره بحران فعلی مخالفم. از دید آگامبن «جامعه ما دیگر به هیچ چیزی جز حیات برهنه باور ندارد. واضح است که ایتالیاییها بهموجب خطر مبتلا شدن، در عمل ترتیب قربانی کردن هر چیزی را دادهاند– شرایط عادی زندگی، ارتباطات اجتماعی، کار، حتی روابط دوستانه، عواطف و باورهای سیاسی و مذهبی. حیات برهنه – و خطر از دست دادنش- نه عامل اتحاد مردم که موجب جدایی و گمراهیشان است». اما قضایا پیچیدهتر از این است چراکه اگر من حامل ویروس باشم حفظ فاصله جسمانی نشاندهنده احترام به دیگران است. مثلاً پسرانم از من فاصله میگیرند تا مبادا من مبتلا شوم (چراکه اگر آنها مبتلا شوند بهبود مییابند اما چنین بیماری میتواند برای من کشنده باشد)
اما انتقادات فقط به ژیژک ختم نشد و افراد بسیار دیگری مثل ژان لوک نانسی، فیلسوف چپگرای معاصر فرانسوی که اتفاقاً دوست آگامبن هم هست بر سخنان او انتقاداتی وارد کردند. سرانجام آگامبن تصمیم گرفت یادداشت دیگری بنویسد.
پاسخ آگامبن به منتقدانش
آگامبن در این یادداشت اشاره کرد: حالت استثنایی که دیری است که دولتها ما را به آن عادت دادهاند وضع عادی ما شده است. در گذشته همه گیری های بیشتری اتفاق افتاده است، اما هرگز کسی فکر نمیکرد که در آن موارد حالت اضطراری ای (مثل این یکی) اعلام شود به طوری که ما را از حرکت باز دارد. مردم آنچنان به زندگی در شرایط بحران و اضطرار دائمی عادت کردهاند که به نظر نمیرسد متوجه باشند که زندگی آنها به وضعیتی صرفاً بیولوژیک تقلیل یافته است و نه تنها ابعاد اجتماعی و سیاسی اش تحت تأثیر قرار گرفته بلکه ابعاد انسانی و عاطفی آن نیز متأثر شده است. جامعهای که در وضعیت اضطراری همیشگی به سر میبرد نمیتواند جامعهای آزاد باشد. در واقع، ما در جامعهای زندگی میکنیم که آزادی اش را فدای به اصطلاح «مسائل امنیتی» کرده است و درنتیجه خود را محکوم به زیستن در وضعیت ترس و ناامنی نموده است.
به این ترتیب، عجیب نیست که وقتی درباره ویروس صحبت میکنیم از جنگ سخن بگوییم. ملزومات اضطرار، ما را محکوم به حیاتی در شرایط حکومت نظامی کرده است. اما این، یکی از غم انگیزترین جنگهاست: جنگی با یک دشمن نامرئی که در کمین همگان نشسته است. در حقیقت، جنگی داخلی / غیرنظامی است که دشمن خارجی ای وجود ندارد. دشمن در درون ماست.
آنچه نگران کننده است، فقط وضع اکنون ما نیست، بلکه مهمتر از حال، پیامدهای آینده آن است. همانطور که جنگها مجموعهای از میراثهایی مشتمل بر تکنولوژی منحوس (از سیم خاردار گرفته تا پایگاههای هستهای) برای صلح به جا گذاشتند، نیز بسیار محتمل است که حتی پس از این دوران که در آن دولتها به بستن دانشگاهها و مدارس و ارائه کلاسهای درس به صورت آنلاین برای تأمین سلامت اقدام کردند، مردم همین رویه زندگی را ادامه دهند یعنی دیگر ملاقاتهای حضوری و گفتگوهای سیاسی و فرهنگی را به یک سو نهند و به رد و بدل کردن پیامهای دیجیتال بسنده کنند. هر جا که ممکن و میسر باشد ماشین را جایگزین هر ارتباطی- هر سرایتی- بین انسانها کنند.
نوام چامسکی: از این پس مردم درباره اینکه چه جهانی را میخواهند فکر میکنند
نوام چامسکی زبانشناس، فیلسوف آنارشیست و نظریهپرداز آمریکایی از دیگر افرادی بود که در این ایام اظهار نظر کرد و مثل همیشه به سیاستهای آمریکا انتقاد کرد. وی گفت: کشورها در مواجهه با کرونا رویکردهای متفاوتی داشتهاند و برای مثال در اروپا، آلمان ظرفیت تشخیصی مناسبی در اختیار داشت و میتوانست بسیار خودخواهانه عمل کند و به دیگر کشورها کمک نکند و این در حالی است که کشورهای دیگر این بحران را نادیده گرفتند و بدترین آنها انگلیس و از همه بدتر آمریکا بود. احتمالاً روی مثبت کروناویروس این است که این بیماری ممکن است مردم را به اندیشه درباره اینکه چه جهانی را میخواهند، سوق دهد.
پیش از این نیز گونههای دیگری از کروناویروس در جهان شیوع یافته است، پس آزمایشگاهها میتوانستند با توجه به تجربههایی که از گسترش این بیماریها مانند سارس داشتند، روی ساخت واکسن کار کنند و تدابیر محافظتی دیگری کار کنند اما چرا این کار را نکردند؟ ما سرنوشت خود را در دست استبدادهای خصوصی به نام شرکتها قرار دادهایم که در برابر مردم مسئول نیستند.
در دوران پس از این همه گیری گزینههای وجود خواهند داشت مثل: روی کار آمدن دولتهای بسیار مستبد، بازسازی افراطگرایانه جامعه. صحبتهای انسانی هم بیشتر در زمینه نیازهای بشری و رد منافع شخصی خواهند بود. باید در ذهن داشت که دولتهای بسیار مستبد با نئولیبرالیسم کاملاً سازگاری دارند. ترامپ و آدمهای کوتوله او ما را به سمت پرتگاه پیش میبرند و چنانچه سرنوشت مان را به دست دلقکهای جامعه ستیز بسپاریم، کار ما تمام است و در حال نزدیک شدن به این نقطه هستیم.
هابرماس: هیچگاه اینچنین آگاهی نسبت به جهل و اجبارمان در شرایط زندگی نداشتیم
یورگن هابرماس، فیلسوف و نظریه پرداز آلمانی از دیگر اندیشمندانی بود که در خصوص وضعیت جهان با ویروس کرونا اظهار نظر کرد. او که نظراتش را در قالب یک مصاحبه با روزنامه «فرانکفورتر روندشاو» بیان کرد گفت: فقط میتوانم بگویم که این روزها چه چیزی در ذهنم میگذرد. جوامع پیچیده ما دائماً با ناامنیهای بزرگی روبرو میشود، البته تا امروز اینها عموماً بصورت محلی به نحوی رخ داده که دولتها به تنهایی قادر به کنترل آن میبودند. در مقابل، امروز این ناامنی اگزیستانسیالیستی یا وجودی است که همزمان در سطح جهانی ذهن افراد و رسانهها را درگیر کرده است.
همه از خطرات احتمالی آگاه هستند، چرا که تنها راه مبارزه با این همهگیری قرنطینه کردن خود است، بنابراین مردم چون خودشان مجبور به رعایت یکسری نکات برای در امان ماندن از بیماری هستند طبیعتاً تبعات اقتصادی و اجتماعی آن را هم بیشتر لمس میکنند. در این رابطه البته آگاهیها همچنان محدود است، در حال حاضر هیچ متخصصی وجود ندارد که بتواند با اطمینان پیامدها را به شکل کامل پیشبینی کند. کارشناسان علوم اقتصادی و اجتماعی باید از پیشبینیهای غیر دقیق و نادرست خودداری کنند. در حال حاضر تنها یک چیز را میتوان گفت و آن اینکه: هیچگاه تا به امروز ما چنین آگاهی نسبت به جهل و اجبارمان در شرایط زندگی تحت شرایط نامعلوم نداشتهایم.
در جریان بحران کنونی، در برخی کشورها سیاستمدارانی دیده میشوند که نمیتوانند استراتژی خود را مبنای این اصل قرار دهند که تلاش دولت برای نجات زندگی هر انسانی باید در اولویت مطلق نسبت به جبران ضرر اقتصادی قرار داشته باشد. هزینههایی که هدف دولتها برای عدم تعطیلی اقتصاد میتواند داشته باشد چندان هم اندک نیست. اگر دولت به دنبال دستیابی سریع به ایمنی گلهای در کل مردم باشد و آن گاه مجدداً این بیماری همهگیر شود، خطر اجتناب ناپذیر آن فروپاشی قابل پیشبینی سیستم بهداشت و درمان و کشته شدن تعداد بیشتری از افراد است. داستان من همچنین به پیش زمینه اخلاقی-فلسفی استراتژیهای فعلی در مقابله با این بحرانها توجه میکند.
منبع: مهر
انتهای پیام/