به گزارش خبرنگار حوزه احزاب و تشکلهای گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، برخی اتفاقات وجود دارند که نه تنها با گذر زمان کمرنگ نمیشوند؛ بلکه هرچه گرد زمان بر آنها مینشیند ابعاد وسیعتری از آن روشن میشود. حدود ساعت ۲۱ روز هفتم تیر ۱۳۶۰ یعنی شش روز پس از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری دو بمب بسیار قوی در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد.
روزنامه کیهان فردای آن روز در گزارشی نوشت: «حدود ساعت ۲۱ دیشب دو بمب بسیار قوی در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمتهایی از ساختمان فروریخت و موجب شهادت دهها تن از مقامات مملکتی و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و چند تن از وزرا گردید.»
اکثر مجروحین و شهدا که به آمبولانسها حمل میشدند غرق در خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمیشدند. یکی از شاهدان عینی انفجار که شدیداً میگریست گفت: آقایان دکتر باهنر، نبوی، محمد هاشمی، میرسلیم و طاهری نماینده کازرون در مجلس شورای اسلامی چند لحظه قبل از انفجار بمب سالن را ترک کردند. در این لحظه بسیاری از مردم در جستجوی آیتالله بهشتی بودند و یکی از پاسداران گفت که آخرین بار ایشان و حجتالاسلام محمد منتظری را در مقابل سالن دیده است، لیکن نیم ساعت بعد گفته شد که شیخ محمد منتظری به شهادت رسیدهاند.
روزنامه اطلاعات هم نوشت: «گزارش خبرنگاران از محل انفجار به نقل از شاهدان عینی حاکی است که احتمالا دو بمب بسیار قوی منفجر شده که صدای انفجار آن تا شعاع حداقل یک کیلومتر به وضوح شنیده شده است. این انفجار به هنگامی روی داده است که جلسه هفتگی حزب با حضور اعضای حزب، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و احتمالا چند تن از وزیران در این محل تشکیل شده بود. گزارش خبرنگاران در ساعت ۲۳ دیشب از مقابل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران حاکی بوده است که در زمان مخابره خبر ۲۰ مجروح به وسیله آمبولانس به بیمارستانهای مختلف تهران از جمله بیمارستان طرفه و سینا انتقال یافتند و از بیمارستان طرفه خبر رسید که تا آن ساعت ۸ شهید که پیکر آنها به کلی متلاشی شده را به این بیمارستان آوردهاند. یکی از این شهدا آقای طباطبایی نماینده مجلس بود اما هویت هفت نفر دیگر هنوز مشخص نشده است. خبرنگاران در گزارش خود اضافه کردهاند که در فاصله ساعتهای ۲۳ تا ۲۴ دیشب ۲۴ جسد را از زیر آوار خارج کردهاند.»
بعد از این واقعه، ابتدا از سرنوشت دکتر بهشتی اطلاعی در دست نبود و برخی امیدوار بودند نام وی در میان شهدا نباشد اما حوالی صبح ۸ تیر خبر رسید که وی نیز در میان شهداست. بعد از این هم در حدود ساعت دو و نیم بامداد هشتم تیر بود که مشخص شد بمبها در سطل زباله نزدیک سن سالن اصلی حزب کار گذاشته شده بود.
اما یکی از شخصیت هایی که در ابتدای انقلاب به خاطر القائات منافقین و روزنامههای چپ گرا همواره مورد تهمت و توهین قرار داشت سیدمحمد بهشتی بود. آمریکایی بودن، مدافع غرب، توطئه چینی برای عزل بنی صدر و دهها اتهام دیگر در جامعه منتشر می شد اما بهشتی صبورانه با آنها برخورد می کرد و در نهایت هم شهید شد.
بنابر گفتهها سازمان مجاهدین خلق برای ترور بهشتی بر این گمان بودند که وی بر روی امام خمینی نفوذ دارد و با کشتن او نظام با مشکل جدی رو به رو میشود. مسعود خدابنده، عضوجداشده منافقین در ۳۰ خرداد ۱۳۹۰ در یادداشتی در بی بی سی فارسی این برداشت را اینگونه بیان میکند: "متاسفانه اشتباه محاسبه مجاهدین در مقابله با حکومت نه از این نقطه شروع شده بود و نه به این نقطه پایان یافت. شروع اشتباه محاسبه سیاسی مجاهدین تحلیلی بود که بواسطه آن از آغاز انقلاب جناح حاکم و مغز متفکر و رهبر این جناح را آیت الله بهشتی دانسته و آیت الله خمینی را هم اگر چه همنوع، ولی بازیچه تحلیلهای وی میدید. این تحلیل حالا میگفت حکومت پس از حذف بنی صدر یکپارچه شده و دیکتاتور واقعی کشور اکنون آیت الله بهشتی است. پس با زدن این سر (آیت الله بهشتی) رژیم سرنگون خواهد شد. "
محمدحسن قدیری ابیانه سفیر اسبق ایران در گفتوگو با گروه سیاسی با باشگاه خبرنگاران جوان، در تشریح شخصیت شهید بهشتی گفت: شهید بهشتی فرد دنیا دیده ای بود که ماهیت گروهک ها را همه از نظر ایدئولوژی و هم از نظر عملکرد به خوبی میشناخت و فریب آنها را نمیخورد؛ در اسلامش بسیار پایدار و پایبند بود، در اطاعت از امام ثابت بود ، به چند زبان خارجی مسلط و یکی از عناصر اصلی نظام بودند و در حقیقت شخصیت و تاثیرشان بسیار فراتر از ریاست قوه قضائیه بود و به همین دلیل هم بنی صدر و جناح او و هم نیروهای به ظاهر انقلابی و التقاطی مثل موسوی خوئینیها و هم فکران او همه بسیج شده بودند برای تخریب او و تبلیغات وسیعی بر ضد او به راه افتاده بود؛ اما در بزرگی او همین بس که امام درباره او گفته بود «شهید بهشتی یک ملت بود».
یک هفته بعد از انفجار، هویت عامل آن شناسایی شد و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی طی اطلاعیه با اعلام مشخصات وی از مردم برای دستگیری او درخواست کمک شد: "در تحقیقات مشخص شد که این عمل وحشیانه توسط سازمان آمریکایی مجاهدین خلق تدارک دیده شده و یکی از افراد مؤثر در این جنایت فردی است به اسم «محمدرضا کلاهی صمدی» که مشخصات نامبرده بدین شرح اعلام میگردد: محمدرضا کلاهی فرزند حسن متولد ۱۳۳۸ دارنده شماره شناسنامه ۱۲۵۱، دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت ایران و دارای دیپلم ریاضی از دبیرستان بامداد واقع در خیابان جمهوری اسلامی، خیابان گلشن، که نامبرده در حین وقوع حادثه متواری شده است. "
بیشتر بخوانید
سخنگوی سپاه نیز در مصاحبه ای با ارائه توضیحات بیشتر در مورد نتایج تحقیقات گفت: " بمب گذاری از ناحیه سازمان مجاهدین خلق، این گروه وابسته و مزدور آمریکایی صورت گرفته است. شکل و نحوه کار هم به این طریق بوده که به وسیله یک عامل نفوذی به نام محمدرضا کلاهی که در میان کارکنان حزب جمهوری اسلامی نفوذ کرده بود ... این بمب گذاری صورت می گیرد ... این بمب گذاری خیلی ساده و به نوعی بوده که هر کسی می توانسته این کار را انجام بدهد. به جهت این که فرصت کافی داشته و یکی از بمب ها را در زیر تریبون قرار داده، بمب دیگر در کنار ستونی از سالن کار گذاشته "
حجت الاسلام محمدی ری شهری، اولین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در خاطرات خود آخرین و کاملترین اطلاعات منتشره درباره کلاهی را ارائه داده است: " محمد رضا کلاهی صمدی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ به سازمان منافقین پیوست. ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و پس از مدتی با خط دهی سازمان از انجمن اظهار بریدگی نموده، ضمن این که در همان مقطع با سازمان ارتباط تنگاتنگی داشته است به عنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی ولیعصر تهران واقع در خیابان پاستور شروع به فعالیت و به تدریج با هدایت منافقین وارد حزب جمهوری اسلامی میشود.
«سید مصطفی میرسلیم»، رئیس فعلی شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی که در آن ایام سمت معاونت تبلیغات حزب جمهوری اسلامی را برعهده داشته، دلیل نفوذ فردی به نام «محمدرضا کلاهی صمدی» را عدم گزینش درست افراد برای حضور در تشکیلات حزب میداند و معتقد است: «ما در هفتههای اول تشکیل حزب جمهوری، نزدیک صدهزار نفر را ثبت نام کردیم. آن استقبال گسترده مانع گزینش دقیق در حزب شد و همین امر باعث ورود افراد نفوذی همچون کلاهی به حزب شد»
میرسلیم در گفتوگویی با یکی از خبرگزاریها تاکید کرده بود: «کلاهی عنصر نفوذی منافقان بود که به دلیل استقبال گسترده مردم از حزب و ضعف فرآیند گزینش توانسته بود وارد تشکیلات اداری حزب شود.»
«آیتالله موحدی کرمانی» نیز در همین زمینه نقل میکند: «کلاهی در شهید بهشتی نفوذ کرد و شهید بهشتی نیز به او اعتماد کرد. من به خاطر دارم که در جلسه شورای مرکزی حزب، کلاهی می گفت من باید تمام این ساختمان را به لحاظ امنیتی چک کنم تا یک وقت در پی این ساختمان مواد منفجره کار نگذاشته باشند. کلاهی عامل نفوذ و خیانت بود و با این ترفند پی ساختمان را کند و مواد منفجره را در آن کار گذاشت.»
کلاهی پس از بمبگذاری، بصورت مخفیانه و به طور مستمر توسط سازمان منافقین محل اختفایش تغییر میکرد. وی یکی دو ماه بعد به کردستان منتقل و پس از مدتی به عراق منتقل شد.
«آیتالله ری شهری» وزیر اطلاعات وقت، در کتاب خاطرات خود مینویسد: «نامبرده [کلاهی]در عراق در بخش عارفی (روابط با عراق) با نام مستعار "کریم" فعالیت میکرده و با یکی از منافقین به نام خورشید فرجی زنوز، اهل تهران، از دواج میکند. همسرش قبلا مسئول نهادی بوده که تنزل رده داشته، مدتی فرمانده گردان ارکان (پشتیبانی) و مدتی مسئول تاسیسات بوده است. وی آموزش خلبانی را گذرانده بود و آخرین سمتش هم فرماندهی یگان پدافند، در به اصطلاح ارتش آزادیبخش بود. گفته میشود کلاهی در سال ۱۳۷۰ نسبت به سازمان منافقین مساله دار شده و در سال ۱۳۷۲ از سازمان جدا و در سال ۱۳۷۳ از عراق به آلمان رفته بود.»
از سوی دیگر اواخر سال گذشته نیز، یکی از فعالین سیاسی چپ به نام مرتضی صادقی در گفتگویی با صدای آمریکا با بیان جزئیاتی از قتل یک مرد 56 ساله ایرانی در هلند میگوید: «این فرد در ابتدا به «مرد ناشناخته» معروف شد و بعدتر او را «علی معتمد» معرفی کردند، اما شواهدی وجود دارد که نشان میدهد علی معتمد نام دوم محمدرضا صمدی کلاهی است». صادقی شاهد مدعای خود را حضور برخی اعضای سابق سازمان منافقین در مراسم خاکسپاری این فرد عنوان کرده است. یکی دیگر از مهمترین دلایل مورد استناد صادقی، وجود خال در کف پای فرد کشته شده است که پیش از این هم به عنوان یکی از مشخصههای کلاهی معرفی شده بود.
اما سوالی که همواره برجا مانده این است که؛
پیش از انفجار حزب جمهوری اسلامی هیچ گزارشی مبنی بر توانایی سازمان منافقین در ساخت بمبهای کوچک و قوی وجود نداشت. بیشتر عملیاتهای ترور آنها چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن به وسیله سلاح گرم، نارنجک دستی و بمبهای دست ساز بود. اینطور هم که از شواهد معلوم است گویا این بمب با وجود ابعاد کوچک اما قدرت تخریبی بالایی داشته و سقف کل سالن را پایین آورده است. از طرف دیگر، زمانی که تواناییهای فنی سازمان را در نظر گرفته میشود، به این مساله روشن میشود که هیچ عملیات مشابهی نیز در این سطح و حجم و پیچیدگی فنی توسط سازمان انجام نشده است. در واقع، توان فنی و عملیاتی سازمان به این اندازه نبود که یک بمب کوچک و به اندازه یک کیف دستی، اما با قدرت انفجاری بسیار بالا را طراحی کند.
از همین رو نیز برخی معتقدند که نمیتوان تمام مسئولیت حادثه را متوجه منافقین کرد و باید در پشت پرده از عناصری رونمایی کرد که به کمک سرویسهای جاسوسی غربی و اسرائیلی، بمب را به داخل ایران منتقل کرده اند یا توسط عوامل نظامی فنی در کشور ساخته شده است. در واقع، در دو حادثه هفت تیر و هشتم شهریور سال ۶۰، مجریان عملیات از اعضای سازمان مجاهدین خلق هستند، اما طراحی این عملیات برای بمبگذاری از عهده آنها خارج بوده است. از طرف دیگر، هر دوی این عملیاتها دارای یک نقطه اشتراک هستند و آن، استفاده از عناصر نفوذی است که در ساختار حزب جمهوری اسلامی و سازمان امنیت کشور نفوذ کرده بودند.
سعید شاهسوندی از اعضای جدا شده منافقین در این زمینه به موضوع دست یابی منافقین به تسلیحات و مواد انفجاری در انبارهای اسلحه رژیم سابق اذعان میکند و میگوید: " واقعیت این است که بعد از پیروزی انقلاب و فتح پادگانها و مراکز لجستیکی نظام شاهنشاهی، بسیاری از امکانات در اختیار بسیاری نیروها و از همه مهمتر سازمان مجاهدین که نیروی متشکلی بود قرار گرفت و اینها هیچ کمبودی از لحاظ مواد انفجاری، اعم از نوع پلاستیک و نوعهای پیشرفته آن نداشتند. پادگانها پر از اسلحه و سلاح و مواد منفجره بود. من روزهای اول انقلاب خودم شاهد بودم که بسیاری از اینها را از گوشه و کنار میآوردند و همان بخش را که گفتم بخش و هسته اولیه اطلاعات همان موقع یکی از مسئولیتهایش سازماندهی این کارها و بستهبندی و جادادن آن در جاسازیهای مختلف در گوشه و کنار شهر و حتی در کوه و بیابان بود. "
از این رو فرضیههای مختلفی در این باب مطرح است و سازماندهی بودن انفجار و نفوذ تا قلب حزب جمهوری اسلامی این ابهام را ایجاد کرده که دستگاههای اطلاعاتی دیگر کشورها نیز در انجام عملیات و برنامه ریزی برای آن دست اندرکار بودند.
یکی از مسائل عمده درباره مسئولیت انفجار تروریستی ساختمان حزب جمهوری اسلامی و شهادت شخصیتهای برجسته، این است که منافقین هرگز به طور رسمی مسئولیت انفجار را برعهده نگرفتند. که محمد حسن قدیری ابیانه سفیر اسبق ایران در این باره گفته است: اگر آنها رسما مسئولیت این حادثه را میپذیرفتند قطعا ازنظر بین المللی دچار معذوریت میشده و نامشان وارد لیست گروههای تروریستی میشد.
سعید شاهسوندی عضو سابق کمیته مرکزی سازمان مجاهدین میگوید که این انفجار توسط سازمان مجاهدین خلق طراحی و اجرا شده است و او و گروه دیگری که در جریان انجام این عملیات قرار داشتهاند در آن شب بیسیم سپاه را شنود میکردند تا از میزان موفقیت عملیات مطلع شوند.
بعد از سقوط رژیم بعثی صدام در عراق هم نوارهای فیلمبرداری شده از ملاقاتها و مذاکرات فوق سری رجوی با مقامات اطلاعاتی و امنیتی این رژیم کشف شد و تعدادی از آنها در اروپا منتشر گردید. از جمله متن مکتوب پنج ملاقات رجوی طی سالهای ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۱ میلادی به همراه سی دی تصویری و صوتی آن در سال ۱۳۸۳ در قالب یک کتاب به ضمیمه سی دی، در لندن انتشار یافت. مسعود رجوی در یکی از این ملاقاتها صریحاً در مورد مسئولیت سازمان در انفجار هفتم تیر سخن میگوید. وی در دیداری با سپهبد طاهر جلیل حبوش رئیس سازمان کل اطلاعات عراق در سال ۱۹۹۹ میلادی (۱۳۷۸ شمسی) هنگام اشاره به سوابق روابط قبلی با آمریکا و فرانسه چنین میگوید: " همانگونه که اطلاع دارید من در سالهای ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۶ در پاریس بودم، در آن سالها ... به ما تروریست نمیگفتند، هر چند که کاخ سفید و کاخ الیزه میدانستند، با کاخ الیزه هم ارتباط داشتیم، میدانستند که چه کسی حزب جمهوری را در ایران منفجر کرد ... آنها میدانستند و خوب هم میدانستند، ولی صفت تروریست هم به ما نزدند. "
لازم به ذکر است که ضبط تلویزیونی این جلسه و سایر مذاکرات رجوی و مقامات امنیتی رژیم بعث عراق به طور مخفیانه و توسط سرویس اطلاعاتی عراق صورت پذیرفته است که پس از تصرف آرشیوهای فوق سری مراکز اطلاعاتی به دست گروهی از مردم و نیروهای مبارز عراقی کشف شد. آن بخش از نوارهای منتشره در لندن توسط یک نماینده برجسته پارلمان اروپا به نام بارونس اِما نیکلسون از عراق خارج شده و در اختیار ناشران آن قرار گرفته است.
از این رو این انحراف تاریخی از واقعه به صورت تعمدی صورت گرفته تا منافقین در کشورهای غربی از تعقیب مصون بمانند.
اواخر سال گذشته بود که یک باندموادمخدر در هلند واردخانه یک مرد ایرانی به نام «علی معتمد» شدند و بعد از شلیک دو گلوله به سرش فرار کردند. جسد در خانه ماندو بعد از سه ماه که متعفن شده بود، توسط پلیس کشف شد.
مهمترین فرضیه که تاکنون برای اثبات اینکه علی معتمدی همان کلاهی است به کارمی رفته وجود خال در کف پای معتمدی بوده است وجالب اینکه یکی از نشانهها برای شناسایی کلاهی نیز همین خال در کف پای او است. در آن زمان هیچ کس به اعتبار این خال تایید نکرد که مقتول ۲۰۱۵ آلمیره، همان قاتل ۱۳۶۰ تهران است، اما حالا به نظر میرسد وضعیت تا حد زیادی متفاوت است. در بخشی از گزارش پایگاه خبری آلمیره به سخنان همسر علی معتمدی اشاره شده است. اودرمصاحبهای ادعاکرده که تاچند سال قبل نمیدانسته است که همسرش همان «محمدرضا کلاهی صمدی» معروف و تروریست دهه ۶۰ در ایران است و این سخنان همسر معتمدی شاید مهرپایانی برماجراهای کلاهی باشد.
آخرین بار حدود یک سال پیش در روز ۲۵اردیبهشت ۱۳۹۵، سردار سعید منتظرالمهدی، سخنگوی نیروی انتظامی خبر داد که به دنبال همکاریهای پلیس اینترپل وپیگیریهای پلیس ایران، یکی از عناصر گروهک تروریستی منافقین که در انفجار حزب جمهوری دست داشت در کشور آلبانی شناسایی و دستگیر شد. پس ازآن در دی ۱۳۹۵خبرکشف جسد متلاشیشده کلاهی درآپارتمانی در هلند منتشر شد. طبق اخبار منتشرشده که هیچگاه تایید نشد جنازه کلاهی در حالی پیدا شد که بیش از سه ماه از مرگ او میگذشت و این احتمال جدی بود که او در آپارتمان خود توسط افراد ناشناس کشته شده باشد.
از سوی دیگر اواخر سال گذشته نیز، یکی از فعالین سیاسی چپ به نام مرتضی صادقی در گفتگویی با صدای آمریکا با بیان جزئیاتی از قتل یک مرد ۵۶ ساله ایرانی در هلند میگوید: «این فرد در ابتدا به «مرد ناشناخته» معروف شد و بعدتر او را «علی معتمد» معرفی کردند، اما شواهدی وجود دارد که نشان میدهد علی معتمد نام دوم محمدرضا صمدی کلاهی است». صادقی شاهد مدعای خود را حضور برخی اعضای سابق سازمان منافقین در مراسم خاکسپاری این فرد عنوان کرده است. یکی دیگر از مهمترین دلایل مورد استناد صادقی، وجود خال در کف پای فرد کشته شده است که پیش از این هم به عنوان یکی از مشخصههای کلاهی معرفی شده بود.
امروز کلاهی و رازهای پنهانش پس از اینکه مدتها بوی تعفنش در فضای خانه پیچیده بود امروز در زیرا خروارها خاک مدفون شده است؛ فردی که به مثابه مهرهای سوخته به دست همدستان خود کشته شد و امروز از او با لعن یاد میشود اما در مقابل یاد شهید بهشتی و یارانش تا ابد بر قلب ایران و ایرانی به بزرگی حک شده است.
انتهای پیام/
فاطمه تورانلو
مرگ بر دزد
مرگ بر ارازل و اوباش
مرگ بر خلافکار
مرگ بر بی ماسک
اینا خیلی وقته پروندشون در افکار عمومی بسته شده.
احسنت، متن تحقیقی زیبایی بود
والعاقبة للمتقین...
خدا رحمتشون کنه انسان بزرگی بودند
امریکا هیچ غلطی نمیتونه به تنهایی بکنه
اما با وجود این نفوذی ها همیشه بهترین ها را از ما گرفته.
یاد سردار عزیز. حاج قاسم سلیمانی قهرمان افتادم
سردار چقدر جات خالیست