من در خانوادهای تقریباً مذهبی بزرگ شدهام؛ میگویم تقریباً چون خانوادهام با دین و مذهب مشکلی نداشتند و نماز و روزهشان نیز بهجا بود و پدر و مادرم راحت بگویم خیلی به من برای داشتن حجاب کامل سختگیری نمیکردند؛ این را بانوی سمنانی میگوید که پس از سالها بیرغبتی به چادر اکنون چادر را پوششی امن برای خود میداند.
این بانوی سمنانی میگوید من هم فقط زمانی که به مدرسه میرفتم چادر میپوشیدم و در غیر این زمان چادر سر کردن را امری بیهوده و دست و پاگیر میدانستم؛ البته این را هم بگویم چادر برایم قابلقبول بود؛ اما رعایت آن برایم سخت بود.
او اضافه میکند با توجه به اینکه در شهری که زندگی میکنم اکثر خانمها چادری هستند؛ من نیز بهاجبار برای بیرون رفتن از منزل در سطح شهر چادر سر میکردم؛ اما در خارج از شهرم و برای مثال زمانی که به مسافرت میرفتیم چادر با خود همراه نمیبردم و مانتویی بودن را به چادری بودن ترجیح میدادم؛ چون احساس آزادی و راحتی بیشتری میکردم و احساس میکردم اگر چادر بپوشم سن و سالم بیشتر به نظر میرسد.
بعد از ازدواج نیز بهاجبار چادر سر کردم
این بانوی سمنانی میگوید تا اینکه در سال ۸۳ ازدواج کردم و ازآنجاکه پوشیدن چادر برای همسرم مهم بود باز هم همانند همان دوران مدرسه بهاجبار و از سر بیرغبتی تنها برای احترام به همسر چادری شدم، اما قلبا از این وضعیت رضایتی نداشتم.
او آرایش کردن را یکی دیگر از علاقهمندیهای خود عنوان کرده و میگوید من معتقد بودم که آرایش کردنم برای دل خودم است نه برای دیگران. حال که به آن زمان فکر میکنم میبینیم آرایش کردن یعنی توجه دیگران را به خود جلب کردن و در حقیقت نیز همینگونه بود.
بیشتربخوانید
بانوی چادری امروز قصه درباره نحوه تحول و درگیری با خودش را اینگونه برایمان توضیح داد که شبی در عالم خواب یکی از ائمه معصومین را دیدم که به من گفتند اگر حجابت را درست کنی همه مشکلاتت حل میشود؛ ما شما را دوست داریم؛ «مواظب جوانیات باش» و فردای آن روز مدام این جملات و عبارتها در ذهنم تکرار میشد و تا چند وقتی درگیر این خواب بودم و مدام با خودم کلنجار میرفتم.
او میگوید برای اینکه بهنوعی آرامش بگیرم؛ تصمیم گرفتم قرآن بخوانم و خودم را چند وقتی با این کار آرام میکردم ولی باز هم احساس میکردم هیچ حسی ندارم و این شد که با یکی دوستانم که اهل مسجد و پایگاه بسیج بود و به عبارتی مذهبی و فردی مقید بود در اینباره صحبت کردم.
بانوی سمنانی اضافه میکند دوستم به من گفت وقتی قرآن میخوانی باید به معنای آیات توجه کنی و از اینجا بود که به دلیل این دوستی رفتوآمدم به پایگاه بسیج آغاز شد؛ وقتی وارد پایگاه بسیج شدم؛ عکس شهیدی را دیدم و با دیدن این عکس احساس شرمندگی به من دست داد و دیگر آدم سابق نبودم؛ کمکم آرایش کردن را کنار گذاشتم، در مهمانیهایی که نامحرم بودم مانتوی بلند میپوشیدم؛ اما هنوز دلم آرام نگرفته بود و به دنبال یک معجزه بودم.
برای گرفتن آرامش قلبی یک شهید را بهعنوان دوست انتخاب کردم
او اضافه میکند به توصیه یکی از دوستانم برای اینکه آرامش قلبی پیدا کنم و گره مشکلاتم باز شود و از این آشفتگی روحی و روانی نجات پیدا کنم؛ یک شهید را بهعنوان یک دوست واقعی انتخاب کردم و خود را در همهجا در محضر این شهید میدیدم و با خود میگفتم نباید فلان گناه را انجام دهم و یا فلان عمل و سخن را بر زبان بیاورم.
این بانوی محجبه سمنانی میگوید چهل روز زیارت عاشورا را خواندم و درست در شب چهلم خواب یک شهید را دیدم که برایم یک چادر هدیه آورده بود و به من این جمله را گفت که «نمیخواهی کربلا را از امام حسین (ع) بگیری و رفت».
او اضافه میکند این خواب تلنگری عجیب و اثرگذار در زندگی من بود و تحولی بسیار مثبت در من ایجاد کرد؛ از آن زمان به بعد نهتنها هرگز بدون حجاب چادر در محفلی حاضر نشدهام؛ بلکه آرایش در بیرون از منزل و در انظار نامحرمان را کنار گذاشتهام و اکنون میتوانم بگویم دیگر آن آشفتگیهای روحی و روانی را ندارم و قلبم به آرامش رسیده است.
این بانوی سمنانی میگوید این روزها چادر را همانند برگهای یک درخت میدانم که تا زمانی که درختان پربرگ و بار هستند یعنی در پوششی امن قرار دارند و زمانی که درختی بیبرگ و بار میشود و شاخههای آن پیدا میشود دیگر از درجه اهمیت ساقط میشود و هر کسی به خود اجازه میدهد شاخههایش را بشکند و آن را آتش بزند؛ یا اینکه تیشه به ریشهاش بزنند و آن را از هستی ساقط کنند.
او اضافه میکند امروز برای من چادر حکم همان برگهای درخت را دارد و با خود میگویم تا زمانی که در این پوشش امن قرار دارم؛ ایمن از هرگونه بلا و انحراف هستم؛ و امیدوارم که بتوانم تا وقتی زنده هستم؛ لیاقت داشته باشم چادر این حجاب برتر را که میراث بانو فاطمه زهرا (س) را حفظ کنم.
خبرنگار ما به دلیل درخواست این بانو از بردن نامش در متن خبر خودداری کرده است. نام این بانو نزد خبرنگار ما در سمنان محفوظ است.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/