به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، میان نام همه بنبستهای دنیا، قصه این یکی، در همین چالوس خودمان، حکایت از نامحدودترین افقهای اراده آدمی دارد. آقا مرتضی از همان روزهای شناخت و کشف و شهود نوجوانی هر بار به آینه نگاه کرد، خودش را بلندتر و بلندتر از دیگر همسالانش دید. رشد قد او غیرطبیعی شده بود و همیشه چند سر و گردن بلند قامتتر از اطرافیانش؛ این ظاهر متفاوت، معلولیت جسمی که راه رفتن را نیز دشوار میکرد و یک حادثه که محدودیتهای حرکتیاش را تشدید کرد، همه چیزهایی بودند که او اصلا نمیخواست و حتی گاهی از آنها تنفر داشت.
این تفاوتها در خانه، محله و شهرش آنقدر در چشم دیگران بزرگ شد که تاب نگاهها را نیاورد و کنج انزوا را به حضور در اجتماع ترجیح داد. مرتضی مهرزاد، با ٢متر و ۴۶سانت قد، بلندقامتترین قهرمان ایرانی پارالمپیک در جهان، متولد شهریور ١٣۶۶ در چالوس است. او ۱۱ سال قبل، پس از مدتها زندگی در عزلت به اصرار خانم نوابینژاد پذیرفت مهمان رسانه شود و همین حضورش در قاب تلویزیون بابی شد برای آشنایی با ورزش افراد دارای معلولیت و آغاز یک تغییر.
بیشتربخوانید
هر بار که خواستم با هم گفتوگویی داشته باشیم، طفره میرفت و عذرخواهی میکرد و میگفت: ما یک تیم هستیم و من نسبت به خیلی از هم تیمیهایم تازه واردترم، صحیح نیست من، صحبت کنم. حالا که کرونا مانع دیدارمان در اردوهای تیمملی شده است، متقاعد میشود. گپی میزنیم، از گذشته و عشق دوران کودکیاش به باستانشناسی میرسیم به مطالعه تاریخ و ادبیات، دانشجو شدن و هفت طلای ارزشمند والیبال نشسته، از برنامه ماه عسل ١٣٨٨ تا سال ٢٠٢٠ که پارالمپیکش به تعویق افتاد.
قبل از اینکه تصمیم بگیری به برنامه ماهعسل بروی، زندگی چطور بود؟
سخت! نگاهم میکردند. راه رفتنم عادی نبود. به همدیگر نشانم میدادند و میگفتند: اون پسر قد بلنده... در مدرسه، همیشه فکر میکردند شاگرد تنبل هستم و چند کلاس هم رد شدهام.
شاگرد تنبل هم بودی؟
نه. درس را دوست داشتم. به خصوص تاریخ را. شغل آیندهام در کودکی باستانشناسی بود. البته آن زمان در دوره ابتدایی و به دلیل مشکلات اقتصادی خانواده ناچار به ترک تحصیل شدم تا کار کنم. بعد هم با آسیبدیدگی پا محدودیتم بیشتر شد و ترجیح دادم خانهنشین باشم.
چطور راضی شدی، یکدفعه از خانهنشینی به یک برنامه تلویزیونی پربیننده بروی؟
خب گاهی انگار آدم منتظر است یکی بیاید در زندگیاش تاثیر بگذارد. خانم نوابینژاد از عوامل برنامه ماه عسل ماه رمضان سال ١٣٨٨ که تماس گرفت، برایم همین نقش را ایفا کرد. با من از تحول در زندگی صحبت کرد و من هم قانع شدم تغییر در زندگی من و خانوادهام لازم است. همیشه برای ایشان دعا میکنم.
رسیدی به ورزش افراد دارای معلولیت، دعوت شدی به ارزیابی برای والیبال نشسته. فکر میکردی ملیپوش بشوی؟
نه. یعنی اول به چشم یک تنوع یا تفریح به ورزش نگاه میکردم. بعد کمکم تلاش ورزشکاران و مربیها که را دیدم مسائل جدی شد و خواستم عضو تیم باشم. البته خیلی هم کمکم کردند. سرمربی، کادر فنی و همتیمیها... دوست داشتم در مسابقات شرکت کنم.
اولین مسابقه برونمرزی کجا بود و آیا آن نگاههای آزاردهنده گذشته را حس کردی؟
رقابتهای قهرمانی بین قارهای، چین، سال ٩۴. آن نگاهها نبود. یعنی اگر بود در ورزش برای من عادی شد و پذیرفتم. نگاهها با تعجب یا با تحسین بود و اینکه میگفتند: آن ورزشکار یا قهرمان. به نظرم ورزشکار بودن ویژگی بارزتری شد نسبت به فیزیک ظاهریام. گرچه شرایط جسمی کمک کرد به پیشرفتم در ورزش و همین شد که خودم را پذیرفتم. این که در یک تیم پذیرفته شده بودم و با هم بارها پرچم ایران را در جهان بالا میبردیم، برای من همه چیز را متحول کرد.
ریو، اولین حضورت در پارالمپیک بود، بعد هم حضورت در مسابقات قهرمانی جهان که در قهرمانی تیم سهیم بودی. ورزشکار برتر جهان هم شدی.
بله. چند ماه بعد از رقابتهای قهرمانی جهان، سال ٩٧، در نظرسنجی کمیته بینالمللی پارالمپیک به عنوان ورزشکار برتر ماه جولای، در جهان انتخاب شدم. در آن مسابقات قهرمانی جهان ما سهمیه پارالمپیک توکیو را هم گرفته بودیم.
کارنامهات چند مداله شده؟
هفت مدال. دو طلای آسیا، یکی بازیهای پاراآسیایی جاکارتا، لیگ جهانی، یکی بینقارهای، یک طلا از پارالمپیک ریو. یک طلا قهرمانی جهان. البته این کارنامه من به تنهایی نیست و حاصل تلاش یک تیم است.
حالا که کارنامه ورزشیات درخشان شده، به ادامه تحصیل هم فکر میکنی؟
بله. درس را ادامه دادم و به تازگی دانشجو شدهام. مسوولان دانشگاه هم کمال همکاری را با من برای استفاده و دسترسی به کلاسها دارند. در حال حاضر امتحانات پایان ترم را پشت سر گذاشتهام.
این روزها با کرونا چه میکنی؟
کرونا یکباره جهان را تحتتاثیر قرار داده است. در خانه بدنسازی میکنم و کتاب میخوانم. تاریخ، ادبیات، رمان، شعر.
از شرایط پیش آمده ناراحت نیستی؟
گاهی خستگی یا کلافگی خب طبیعی است. به هر حال برنامهریزی همه آدمها تحتتأثیر قرار گرفته است. ما اردوهای خوبی را پشت سر گذاشته بودیم، ولی یک بار دیگر ثابت شد هیچ چیز صددرصد قابل پیشبینی نیست. اما همین کتاب خواندن هم نعمتی است. یک زمانی من عشق خواندن داشتم، ولی پول خرید کتاب را نداشتم! همین که حالا میتوانم کتاب بخوانم هم خوب است. میگذرند این روزها...
در پایان از بنبست آقا مرتضی بگو.
در همه این سالها خانوادهام کنارم بودند و بعد از اینکه مسیرم را در ورزش پیدا کردم، خیلی مورد محبت و لطف همشهریها و اطرافیانم قرار گرفتم، از این بابت هم خدا را شاکرم و از سال ٨٩ هم اسم کوچه ما شد؛ بنبست آقا مرتضی.
منبع: جام جم
انتهای پیام/