به گزارش گروه بینالملل باشگاه خبرنگاران جوان، سالهای متمادی مردم از سرتاسر دنیا به «رویای آمریکایی» میاندیشیدند و دنیای پیشرفته و زندگی مدرن این کشور را ستایش میکردند. اما رفته رفته با رشد سریع تکنولوژی و گسترش شبکه جهانی اینترنت این توهم شکسته و واقعیتِ آرمیده در پسِ این تصویر پوشالی هر روز بیشتر عیان شد تا اینکه در چند ماه اخیر قتل «جورج فلوید» [شهروند سیاهپوستی که به دست پلیس سفید پوستِ مینیاپولیس به طرزی وحشیانه و با گذاشتن زانویی بر گردنش کشته شد] و ویدئوهای مختلف منتشرشده در شبکههای گوناگون اجتماعی و رسانههای بینالمللی اصالت تلخ، اما حقیقیِ درون این کشور و چنددستگی آن را برای جهانیان برملا کرد.
اما قتل فلوید تنها یکی از هزاران مورد مشابه در طول سالیان است که به مدد رسانهها، بارز شده و ابتدا صدای شهروندان آمریکا و سپس فریاد مردم جهان را بلند کرده است. در چند دهه اخیر عوامل متعددی، که نژادپرستی نهادینه این کشور تنها یکی از آنهاست، نظریه وقوع یک «جنگ داخلی» دیگر در این کشور را برسر زبانها انداخته و کارشناسان را برآن داشته تا از نقطه نظرهای مختلف به آن بپردازند.
به طور کلی مّسببهای مختلفی باید دست به دست دهند تا «جنگ داخلی» در کشوری به وقوع بپیوندد. از همین رو در این مقاله به بحث درباره پارهای از عوامل علنیِ حال حاضر آمریکا که احتمال رخداد چنین جنگی را تقویت میکنند، خواهیم پرداخت. به این منظور ابتدا اندکی از نژادپرستی، چنددستگیِ مشهود در اعتراضات اخیر و اختلافات شهروندان با دولت این کشور گفته، سپس به بحث درباره تاثیر کرونا، شکست دولت آمریکا در مهار این ویروس و عاملیتِ نتایج آن برای جنگ داخلی میپردازیم، در آخر نیز نگاهی کلی به حواشی انتخابات این کشور و اختلافات احزاب اصلی به عنوان واسطهای برای این جنگ خواهیم داشت.
نژادپرستی نهادینه در آمریکا و چندسویگی شهروندان
از آنجا که «جنگ داخلی» آمریکا [مابین سالهای ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ (۱۲۴۰- ۱۲۴۴)] هدف مبارزه با بردگی داشت، میتوان اینگونه برداشت کرد که آرمان چنین جنگی مبارزه با نژادگرایی است؛ بنابراین نژادپرستیِ نهادینه شده در بطن جامعه آمریکا، بارزترین عامل رخ دادن این نبرد خواهد بود. در واقع با نگاهی به حوادث اخیر در این کشور و گستردگیِ جدانژادی در آن میتوان ادعا کرد این مسئله همچنان بیش از پیش به قوت خود باقی است.
اما نکته قابل توجه در قیاسِ میان جنگی که چند قرن پیش، یعنی دوره بردهداری و هنگام رئیسجمهوری آبراهام لینکلن، رخ داد با جنگ محتملِ کنونی این است که در دوره قبل این نبرد مبارزهای میان ایالتهای شمالی و جنوبی آمریکا بود، اما اگر اکنون جنگی صورت گیرد میان گروهها و فرقههای بیشماری است که در این کشور هر روز سربر میآورند. به عبارتی میتوان اینگونه تعبیر کرد که نیم نگاهی به اعتراضات اخیر به نژادپرستی در آمریکا این نتیجه را به دست میدهد که این اعتراض را گروه یا تفکری خاص بوجود نیاورده است.
نگاه نشریات آمریکایی به نژادپرستی به عنوان عامل جنگ داخلی
«رابین رایت» در سال ۲۰۱۷ (۱۳۹۶) و پس از حواث نژادپرستانه آن سال در بخشهای شارلوتزویل، فرگوسن، چارلستون، دالاس، بالتیمور و الکساندریا، مقالهای با عنوان «آیا آمریکا به سمت جنگ داخلی دیگری پیش میرود» را برای وبگاه نیویورکر نوشت و در آن نژادگرایی را به عنوان عاملی مهم در امکان به وقوع پیوستن جنگ داخلی این کشور خواند. به نوشته این نویسنده در حال حاضر بیش از ۹۰۰ فرقه مختلف نژادپرست و نفرتپراکن در آمریکا فعال هستند که جنگ داخلی را رقم خواهند زد.
همچنین در تحلیل پایگاه اینترنتی نیویورکر «ثبات آمریکا» موضوع داغ بحثهای چندین سال اخیر عنوان شده و عدم وجود این ثبات نیز عاملی خوانده شده است که بر قوت احتمال رخداد این جنگ میافزاید. برای توضیح این مسئله میتوان به صحبتهای «کیث ماینس» رجوع کرد؛ شخصی که سالها در نیروهای ویژه ارتش، سازمان ملل و وزارت خارجه آمریکا فعالیت داشته و جنگهای داخلی کشورهایی مانند افغانستان، کلمبیا، السالوادور، عراق، سومالی و سودان را از نزدیک لمس کرده است. ماینس پس از ۱۶ سال دوری از وطنش و در بازگشتش به واشنگتن در سال ۲۰۱۷ و مشاهده تمام عوامل جنگ داخلی دیکر کشورها در کشور خودش، در مصاحبه با مجله «فارن پلیسی» احتمال رخ دادن جنگ داخلی در آمریکا را برای بازه زمانی ۱۰ تا ۱۵ سال آینده را ۶۰ درصد برآورد کرده است.
پنج عاملی که ماینس در تحلیل خود بر اثر تجربهاندوزی در طی سالیان و در کشورهای مختلف برای بالابودن جنگ داخلی نام برده عبارتند از: دوقطبیهای ملیگرایانه بدون هیچ محمل خاص برای حل و فصل اختلاف، پوششهای رسانهای تفرقهافکن؛ تضعیف نهادهای حاکمیتی بهویژه کنگره و قوه قضائیه؛ ضعف مسئولیت میان رهبران سیاسی و مشروعیتبخشی به خشونت.
همچنین ماینس در گفتار خود در این باره بر سیاست دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، نیز تاکید کرده و میگوید: «ترامپ در کارزار انتخاباتی و پس از آن خشونت را به عنوان تاکتیکی برای پیشبرد اهداف سیاسی خود مطرح میکند.».
اما همانطور که پیشتر نیز گفته شد، وضع حال حاضر آمریکا و نکته بسیار مشهود در اعتراضات، چند دستگی درونی و تَعدُدِ فرقههای مختلف درون آن است. اگر نگاهی به جنگ داخلی در این کشور و دیگر کشورها بیندازیم، عدم اتحاد و چندسویگی را عاملی مهم در فروپاشی درونی کشور و جرقهای برای چنین جنگی ارزیابی خواهیم کرد. در ادامه به بررسی این مسئله خواهیم پرداخت.
جان سیاهان مهم است و برسرزبان افتادن نام چند فرقه
در اعتراضات اخیر به نژادگرایی در آمریکا که با جرقه قتل جورج فلوید آغاز شد و «جانِ سیاهان مهم است» نام گرفت، افراد و مقامات مختلفی نام چند گروه را به میان آوردند. اولین گروه «آنتیفا» بود که دونالد ترامپ بارها مدعی نقش آنان در تظاهرات شد. همچنین در میان گروهای نسبت داده شده به اعتراضات اخیر، خاستگاه چند فرقه شبکه اجتماعی «فورچَن» است. این گروهها که اغلب راستگرا و بعضاً خطرناک هستند چنددستگیِ درونی آمریکا را به وضوح به تصویر میکشند. در ادامه به توضیح مختصری از تعدادی از آنها میپردازیم.
آنتیفا
اولین گروه که دونالد ترامپ تلاشی مضاعف دارد تا شورش را از آنان بداند گروهی ضدفاشیستی و چپگرا با نام «آنتیفا» است. آنتیفا در انگلیسی اختصاری از anti-fascist و در فارسی به معنی «ضد فاشیست» است. در آمریکا، در کل، مجموع گروههای جناح چپِ مستقلِ ستیزه جو و ضد فاشیستی را «آنتیفا» میخوانند. از آنجا که هر گروهی که به مخالفت با نژادپرستی، خودبرتربینی و عقاید نئونازیست بپردازد، آنتیفا محسوب میشود، نمیتوان از گروهی خاص برای تعریف این برچسب نام برد، اما تمام آنها تکنیکهای عملی برای اهدافشان به کارمیبرند به طور مثال، از فعالیتهای دیجیتالی، خسارت مالی، خشونت فیزیکی و آزار و اذیت علیه افرادی که از نظرشان فاشیست، نژادپرست یا راست تندرو هستند، برای مبارزه با آنها و سرمایهداری استفاده میکنند؛ بنابراین درگیریهای آنها هم آنلاین و هم در زندگی واقعی است.
«مارک بری»، تاریخدان حوزه تروریسم و آنتیفا، با اشاره به اینکه هیچ ساختار سلسله مراتبی و یا تاکتیکی که به وسیله آن گروهی را به سرعت آنتیفا بنامیم وجود ندارد و تنها ویژگی مشترک آنها مبارزه با استبداد و سرمایهداری است، در کتاب خود با نام «آنتیفا: راهنمای ضد فاشیستی» میگوید: «این گروهها کارهای مختلفی در زمانهای مختلف و به روشهای مختلف انجام میدهند و تنها گاهی، و نه همیشه، فعالیتهایشان مغایر با قانون و نقض کننده آن است.»
در مورد تشکیل گروه آنتیفا روایتهایی متفاوت وجود دارد. از نظر برخی تاریخچه تشکیل این گروه در آمریکا به گروههای مقاومت ضد فاشیستی در دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ بر میگردد. برخی دیگر آنتیفا را جنبشی متأخر در دهه ۱۹۸۰ و حول مبارزه با نژادپرستی در آمریکا میدانند.
در دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ این گروه حرکاتی اعتراضی در برابر گروههای نئونازی و راست افراطی در آمریکا داشتند. در دهه اول قرنِ حاضر این گروه فعالیت چندانی نداشت، اما با وارد شدن ترامپ و ترامپیستها به انتخابات ریاستجمهوریِ اخیر، گروههای راست افراطی در اطراف رئیس جمهور آمریکا جانی دوباره گرفت، و متعاقب آن، گروه آنتیفا نیز فعال شد.
در رابطه با نسبت دادن اعتراضات به آنتیفا، مارک بری در کتابش مینویسد: «گروههای چپِ رادیکالی بسیار بسیار بزرگتر از آنتیفا هستند و افرادی که در خرابی ساختمانها و املاک نقش دارند تعدادشان بسیار بسیار بیشتر از این گروههای چپ رادیکالی است.»
یکی از حواشی این اعتراضات نسبت دادن آن به آنتیفا و «تروریستی» خواندن آنها بود که در پاسخ باید گفت با تکیه بر تعاریف ارائه شده، آنتیفا یک گروه واحد نیست، پس چگونه میتوان آن را یک گروه دانسته و سپس برچسبی بر آن زد.
علاوه بر این، آنتیفا را گروههای داخلی در آمریکا شکل میدهند و حضور خارجی ندارد، پس چگونه میتوان آن را برابر با گروههای خارجی مانند «تروریسم اسلامی» و «ارتش جمهوریخواه واقعی ایرلند» دانسته و تروریست خطاب کرد؛ بنابراین از آن رو که تاکنون هیچ مدرکی برای اثبات این ادعای بیاساس ترامپ و ترامپیستها به دست نیامده و بیشتر سیاستمداران و کارشناسان آن را رد کردهاند، این ادعا نیز به فهرست بلند اظهارات بیپایه و اساس رئیسجمهور آمریکا اضافه میشود.
بوگالوبویزها
بوگالوبویز یکی از خطرناکترین فرقهها راستگرایِ حال حاضر آمریکا محسوب میشود. همانطور که گفته شد شکلگیری این گروه تندرو راستگرا به وبسایت فورچَن باز میگردد. فورچن برای میمهای مختلف تالارهای گفتوگوی گوناگونی تخصیص داده است. یکی از این تالارها که با /K/ نامگذاری شده جایی برای بحث درباره اسلحه و تجهیزات نظامی- ارتشی است. در واقع بوگالوها محصول بحث و گفتگو در این بخش هستند که در حال حاضر گسترش پیدا کرده و در بیشتر شبکهها و گروههای آنلاین ریشه دواندهاند.
همانطور که گفته شد گروه بوگالو در ابتدا فعالیتی محدود در شبکه فورچَن داشته و بعد گسترش پیدا کرده و به دیگر شبکههای مجازی راه پیدا کرد، اما از حدود شش ماه گذشته این گروه فعالیت خود را به دنیای واقعی هم گسترش داده و با پوشیدن «پیراهنهای هاوایی» و در دست داشتن «لوازم جنگی» در کشور آمریکا ظاهر میشوند.
اعتراضات اخیر به نژادپرستی در آمریکا باعث ایجاد چند دستگی در این گروه شد؛ به عبارتی با آنکه بسیاری از اعضا از این اعتراضات حمایت میکنند و خود را مقابل پلیس تلقی میکنند، بعضی از اعضای تندروتر احساسات متناقضی از خود نشان دادهاند.
البته بوگالوها اولین گروه راه یافته از فورچَن به دنیای واقعی نیستند و پیش از این دو گروه دیگر نیز چنین تاریخچهای داشتهاند؛ یکی گروه نامتمرکز متخصصان امنیت شبکههای کامپیوتری با نام «انانیموس» (Anonymous) که به صورت ناشناس و در راستای «هکتیویسم» (استفاده قانونی یا غیرقانونی از ابزارهای دیجیتال برای رسیدن به مقاصد سیاسی) با داشتن «نقاب گای فاکس» در سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۷) در خیابانهای آمریکا ظاهر شد و دیگری جنبش ناسیونالیست سفیدپوست تندرو با نام «راستگرایی آلترناتیو» (alt-right) که در سال ۲۰۱۵ (۱۳۹۵) شکل گرفته است.
کیوآنان
گروه دیگری که به تازگی (سال ۲۰۱۷/۱۳۹۷) و با نام «کیوآنان» (QAnon) در فورچن شکل گرفته نیز این باور است که توطئهای پنهان از سوی آنچه ادعا میشود «دولت پنهان در ایالات متحده آمریکا» است، علیه دونالد ترامپ و هواداران او در جریان است. این گروه بسیاری از بازیگران لیبرالِ هالیوود، سیاستمداران و مسئولین عالیرتبه را متهم به عضویت در حلقه «قاچاق بینالمللی کودکان» میداند.
به عبارتی کیوآنان جنبشی حاشیهای و غیر متعارف است که به شکل بیاساسی باور دارد دونالد ترامپ در حال جنگ مخفیانه با افراد سرشناس و نخبگان شیطانپرستی است که کودکان را مورد آزار جنسی قرار میدهند. به عقیده آنها این افراد اغلب در دولت، بازار و رسانهها نفوذ کردهاند. یکی از معروفترین شعارهای این گروه WWG۱WGA یا به ترجمه فارسی «جایی که یکی برود همه میرویم» است.
این گروه معتقد است این مبارزه «خیالی» ترامپ روزی به جایی ختم خواهد شد که افرادی مانند «هیلاری کلینتون» دستگیر و اعدام شوند. البته این گروه در داخل خودشان هم چنددستگی را به نمایش میگذارند و برخی ادعاهای واهی آنها با یکدیگر نیز متناقض است.
تاریخچه این گروه نیز در یکی از تالارهای گفتگوی فورچن آغاز شد. شخصی در یکی از تالارها مطالبی را منتشر کرده و انتهای تمامی آنها را با حرف Q امضا کرده بود. او معتقد بود به سری اطلاعات محرمانهای دست دارد که اجازه Q را لازم دارد. پس از آن از این پیامهای او، که اغلب رمزی نگارش شده بودند، با نام «محموله کیو» یا «پودر سوخاری» یاد میشد. گفتنی است مطالب او در جهت مثبت برای ترامپ وعده و شعار و پیام میرساند.
با شیوع کرونا محبوبیت این اطلاعات که رو به افول گذارده بود بازهم افزایش پیدا کرد و برخی عقاید عجیب این گروه بر سرزبانها افتاد. این گروه علاقه وافری به ایجاد هشتگ دارند و هرکسی، به خصوص بازیگران، سیاستمداران، و خبرنگاران، را دشمن بدانند شروع به ساختن داستانی درباره تمایل او به آزار جنسی کودکان میکنند.
البته این مسئله نیز وجود دارد که این گروه احتمال تاثیرگذاری در انتخابات را نیز برای دونالد ترامپ خواهند داشت. در واقع رئیس جمهور آمریکا بیشتر صحبتهای آنان را در اکانت شخصی توئیتر خود بازنشر میکند و حتی پسرش اریک نیز میمهای این گروه را به اشتراک میگذارد. همچنین برخی از اعضای این فرقه نامزد مجلس کنگره آمریکا نیز شدهاند.
در این میان بررسی تقابل میان مقامات دولتی در آمریکا نیز حائز اهمیت است. به عبارتی اختلافات میان دو حزب اصلی جمهوریخواه و دموکرات در این کشور نیز میتواند مسببی بر رخداد جنگی داخلی باشد. این اختلافات در چندماه اخیر را میتوان از دو منظر اختلافات کرونایی و اختلافاتِ مرتبط با انتخابات سال جاری بررسی کرد. در ادامه نگاهی به این موضوع خواهیم داشت.
کرونا، ویروسِ افول آمریکا
آمارهای نگرانکننده و سرسامآور مبتلایان به کرونا از زمان شیوع این ویروس در آمریکا و تعداد بالای جان باختگان این کشور را در رأس تمام کشورهای جهان قرار داده است. این مسئله باعث بوجود آمدن نگرانیهای شدید میان شهروندان و حتی مقامات کاخ سفید شده است.
علاوهبر اینکه شهروندان آمریکا از سیاستهای دونالد ترامپ در دوره همهگیریی این ویروس شاکی بوده و به ستوه آمدهاند، بارها او آماج انتقادهای مختلف مقامات این کشور نیز قرار گرفته است. به طور مثال «رالف نورتام» فرماندار ایالت ویرجینیا، در واکنش به سخن ترامپ که گفته بود تست کرونا به اندازه کفایت در آمریکا وجود دارد او را به هذیان گویی متهم کرده است. همچنین بارها گزارشها و افراد عالیرتبه رفتارهای رئیس جمهور کشورشان در شیوع کرونا را «قلدرمآبانه» «از روی زورگویی» و «ابلهانه» خواندهاند.
البته در این میان ترامپ در مدت زمان محدودیتها و قرنطینه کرونایی بارها بر بازگشایی و از سرگیری کسب و کار تاکید داشت و توجه خود را برای این موضوع بر ایالتهای دموکرات آمریکا معطوف کرده بود. این رفتار ترامپ نیز باعث شده تا مفسران بسیاری آن را تعبیر به دعوتی برای جنگ میان احزاب بدانند. به طور مثال ایالتهای میشیگان و مینهسوتا و ویرجینیا همواره در صحبتهای او جایی برای به خیابان رفتن هوادارانش و درگیری مسلحانه معرفی میشوند. به گفته اکثر کارشناسان، در آمریکا هرگونه خشونتی به سادگی میتواد به درگیری مرگبار مسلحانه مبدل شود و همانطور که در بخشهای قبل گفته شد، نژادگرایی و چنددستگی دورنی نیز میتواند این احتمال را مضاعف کرده و جنگی داخلی به بار بیاورد.
در این میان اقتصاد آمریکا که با کرونا به ورطه نابودی کشیده شده است نیز عاملی مهم در اعتراض شهروندان نسبت به دولت به حساب میآید. در ماههای اخیر در گزارشهای مختلفی بیکاری سرسامآورِ پس از شیوع کرونا در این کشور موضوع بحث بوده است. در واقع شیوع ویروس کرونا را میتوان به کاتالیزوری برای تسریع نابودی نظمِ رو به افول آمریکا دانست و اینگونه تعبیر کرد که این ویروس باعث شده تا اندک نظمی که در این کشور باقی مانده بود نیز از میان برود. از طرفی ترامپ که همواره مخالف جهانی شدن بوده در طول ریاست جمهوریِ خود راه انزاو را در پیش گرفته و پیشبینی میشود کرونا نیز به او کمکی در قدم گذاشتن سریعتر در این راه کرده باشد.
البته بحران کرونا در آمریکا باعث شده تا وجهه جهانی آمریکا و ادعای «اَبَر قدرت» بودن از سوی این کشور زیر سوال رود و در نتیجه آن اعتماد جامعه جهانی نیز به آن کم شود. درواقع این ویروس باعث شده تا اکثر کشورها، سیاستمداران از نقاط مختلف دنیا و حتی شهروندان آمریکا نیز به این فکر بیفتند که یک به اصطلاح ابر قدرت هرگز با شیوع یک ویروس به زانو در نمیآید. شاید شخصِ ترامپ ادعا کند اهمیتی برای افکار بینالمللی قائل نیست، اما شهروندان و برخی مقامات کشورش به ستوه آمدهاندو در طول این ویروس مقامات مختلف، مانند آنتونی فائوچی، مدیر موسسه آلرژی آمریکا، بارها اشتباهات ترامپ را بر زبان آورده و از او انتقاد داشتند؛ بنابراین هرچه زمان پیش میرود و بحران عمیقتر میشود، زدودنِ تصویر زمین خورده آمریکا از ذهن افراد بلندپایه و شهروندان این کشور سختتر خواهد شد. در نتیجه شکافِ کنونی میان ملت و دولت و از همه مهمتر گسلِ میان مقامات عمیقتر خواهد شد و این مسئله احتمال وقوع جنگی داخلی را قوت میبخشد.
انتخابات، اختلافات حزبی و جنگ داخلی
براساس نظرسنجی موسسه «جرجتاون» بیش از دو سوم مردم آمریکا معتقدند جنگ داخلی در آمریکا امری حتمی است. در تعریف این نظرسنجی برای جنگ داخلی آن را نبردی برای کسبِ حقِ قانونگذاری خواندهاند. در واقع رضایت احزاب سیاسی و شهروندان برای فرمانبرداری از مرجعیت یک نظم قانونی، مشروعیت فردی را تایید میکند. حال زمانی که نظم سیاسی در کشوری فروبریزد، جنگ داخلی آغاز خواهد شد.
به عبارت دیگر میتوان گفت زمانی که دو حزب بخشی از قانون کشور باشند و شکافی عمیق در عملکردشان بوجود آید، هرکدام ادعای مشروعیت داشته و ادعای صلاحیت تعیین سامانِ قانونی در کشور را خواهند کرد. یعنی در جنگ داخلی یک حزب برنامه پیشنهادی خود برای نظم کشور را بر دیگری تحمیل میکند و حزب مقابل چارهای جز پذیرش آن ندارد.
این اتفاق که در واقع نبرد داخلی میان احزاب است زمانی اتفاق میفتد که قانون اساسی کشور کارایی خود را از دست داده و فروریخته باشد. یعنی جامعه نیازمند قانونی خواهد بود که فرای قانون قبل بوده و عواملی سوای عاملان قانون قبلی آن را تعیین کنند، از همین رو نیز آن را جنگ داخلی میخوانند.
در همین راستا اندیشکده «امریکن کانزوتیو» معتقد است قانون اساسی آمریکا هنوز به طور کامل فروپاشی خود را ندیده، اما بررسی اخبار و گزارشهای مختلف این کشور نشان از آغاز روندی فرسایشی و رو به افول به دست میدهد. این اندیشکده باور دارد از زمان انتخابات «جورج بوش» عدم مشروعیت دیوان عالی آمریکا به وضوح مشخص شده و اکنون با اقداماتی مانند اتخاذ تصمیمات هر ایالت به اختیار فرمانداران یا لغو برخی مقررات زنگ خطری برای فروپاشی این قانون و آغاز جنگ داخلی به صدا در آمده است.
در واقع در سالهای اخیر هربار انتخابات ریاست جمهوری آمریکا جنجالی شده، دیوان عالی آمریکا نتوانسته مشکلات آن را حل و فصل کند. همچنین رویکرد طرفهای مختلف درگیر به گونهای ارزیابی میشود که گویی هیچکدام تمایلی به جلوگیری از این روند فرسایشی ندارند. به عبارتی، بعد از به ریاست جمهوری رسیدن جورج بوش، هر دو حزب اصلی نشان میدهند که هرکاری خواهند کرد تا نظر و عقیده خود را به کرسی بنشانند؛ یعنی به هرصورتی میخواهند پیروز میدان شوند و کشور را بر مبنای عقاید خود بچرخانند. به عبارتی وضع کنونی این کشور به گونهای است که همگان سعی دارند هم قانون اساسی را حفظ کنند و هم آن را از بین ببرند؛ بنابراین میتوان تعبیر کرد نظم حال حاضر مانعی بر سر راه همه احزاب است و راهی جز سرنگونی یا به گفته دقیقتر جنگ داخلی برای آن نیست.
در پایان و با توجه به تمام مواردی که بیانگر چندسویگی آمریکا در مقیاس خرد و کلان است، سوالی که باید منتظر پاسخ آن باشیم این است که آیا این مدعیِ ابرقدرت بودن در جهان نفسهای آخر خود را میکشد و به زودی شاهد فروپاشی آن با جنگی داخلی خواهیم بود؟ یا همچنان مقامات آن در تلاش خواهند بود تا جمعِ اضداد بودنِ درونی کشورشان را انکار کرده و صورت خود را با سیلی سرخ نگه دارند؟ آنچه که اکنون از طریق رسانهها مختلف شاهدش هستیم جنگی پارتیزانی میان خرده فرهنگها و شهروندان عادی با دولت و از همه مهمتر اختلافی عمیق و درون دولتی میان مقامات است؛ عاملی که به راحتی حتی از سوی عامه مردم میتواند به جنگی داخلی تعبیر شود.
نگارش: سپیده احدپور
انتهای پیام/
خیلی وقته روزنامه ها و سایت های خبری چیزی در موردش نمی گن ؟؟؟
مثلا که چی امریکا امریکا میکنید
که کلیه فروشی را در ایران کتمان کنید
فقر در تمام اجتماع فقیر نهادینه شده تمام اعضای خانواده تا آخر عمرم بیچاره خواهند بود .
هی بگو امریکا
سبحان الله
گور پدر فلوید مگه قدیس بوده.روزانه صدها نفر در ایران بر اثر فقر ونداری وگرسنگی به سوی مرگ میروند.رسالت خود را فراموش نکنید .خبرنگار
چه با جنگ داخلی چه با آشوب سیاهپوستان...........
و مطمعنم چنی خواهد شد
خدا هیچ حکومتی را تا ابد قدرت نداده
اینم مثل بقیه که تاریخش تموم شد به زباله دان تاریخ میره
خدایا این حکومت کثیف آمریکا که ضد مسلمین هست را زود تر نابود کن