به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، انتشارات سوره مهر به تازگی کتابهایی را منتشر کرده است برخی از آنها راوی داستان زندگی یک شهید دوران دفاع مقدس هستند برخی هم داستانهایی که از دوران پیش از انقلاب آغاز میشود را روایت میکند اما این بار این داستان از زبان یک زن روایت میشود و در اینجا به معرفی این آثار میپردازیم.
بیشتر بخوانید
غروب آبی رود
«غروب آبی رود» روایت زندگی شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر ۳۱عاشوراست که از زبان علی ساقی، دوست و همرزمش روایت میشود همان کسی که ماموریت پیدا میکند به دنبالش برود و او را به این سوی دجله بیاورد.
نویسنده در مسیر روایت خود، گاه نقبی به گذشته میزند و با تغییر راوی از اول شخص به سوم شخص، بخشی از زندگی گذشته این شهید را از کودکی تا زمان حضور در جبهه و عملیاتهای مختلف بازگو میکند.
داستان در تردیدها، تفکرات و پرسشهای شاعرانه راوی از خودش و جهان پیچیده است. جهانگیر خسروشاهی، برای روایت زندگی مردی مانند باکری، به نثری شاعرانه مانند ماهیت وجود آن شهید روی میآورد و هر فصل را با پرسشی نظیر این آغاز میکند که «آیا میتوان به سادگی وسعت وجودی مردانی را یافت که در اوج قدرت، تغییرات روزانه یک غنچه گل محمدی آنها را تحت تاثیر قرار میدهد؟»
نویسنده در کتاب به بخشهایی از زندگی شهید باکری از جمله دوران مدرسه و دانشگاه، فرار از سربازی به فتوای امام، شهادت حمید و نحوه برخورد مهدی با این واقعه همچنین نحوه شهادت او میپردازد.ای کاش گل سرخ نبود.
ای کاش گل سرخ نبود
رمان «ای کاش گل سرخ نبود» اثر منیژه آرمین یک شعر بلند تغزلی است. این رمان در آغاز، مخاطب را با خود به آسایشگاه زنان سالمند که منتظر مرگ هستند، می برد اما در میان آنها «گللر» نمیخواهد بمیرد و انبوهی خاطره از گذشتههایی خاکگرفته دارد که در نظر دیگران وهم و خیال است. با این همه نویسندهای از راه میرسد و با او همسفر میشود تا به زمانهای دور بروند.
حالا «گللر» از دلدادگیاش به مهدی پسر نظامی سید میرزا مهاجر میگوی که خانواده به خصوص پدرش با این ازدواج مخالف بودند. اما گللر نفرین پدر را به جان میخرد و با مهدی میرود. شوهر نظامیاش که دستی بر موسیقی و شعر و خوشنویسی دارد، او را با خود به سرزمینهای ناشناخته از جمله به میان ترکمنها می برد. بعد به دست گللر تار میدهد تا بنوازد و هر دو در نمایشنامهای ایفای نقش میکنند.
اواخر حکومت رضا شاه است و نسیمی از مدرنیزاسیون وارداتی به کشور وزیده است. مهدی هم از گللر میخواهد که حجاب از سر بردارد و با مردان معاشرت کند. اما کمی بعدتر خبر میرسد که حاج حسن پدر گللر از غصه شنیدن این اخبار درباره دخترش مرده است. بعد مهدی به طرز مشکوکی کشته میشود، اما سپهر از او به یادگار میماند.
روزگار طوفانهای سیاسی است. برادر گللر که نامش را از «ولی به «مانی» تغییر داده است در روزنامه «طوفان» قلم میزند. مانی خواهرش را هم وارد تشکیلات حزب توده میکند. اما درست وسط اجرای یک نمایش خبر میرسد که سپهر از پشت بام افتاده و درگذشته است. گللر مدتها آشفتهحال و پریشان است، اما با ازدواجی دیگر دوباره سامان میگیرد.
حالا او از اسماعیل یک پسر و دو دختردارد. اما باز هم روزگار ناسازگاری میکند. مانی از حزب بریده و به دست اعضای حزب کشته میشود. باقی رمان «ای کاش گل سرخ نبود» شرح زندگانی پر فراز ونشیب «گللر» است تا آخر قصه که به آسایشگاه ختم میشود. او یک بار دیگر در خاطراتش زندگی کرده است و حالا آماده است که آسوده بمیرد.
آوای صحرا
«آوای صحرا» از تاریخ سخن میگوید، اما فراتر از یک رمان تاریخی است و بیش از هر چیز، داستانی خوشخوان و تفکربرانگیز را پیش روی مخاطب میگذارد. عبدالرحمن اونق رمان رنگارنگ و پرحادثه خود را با خبری خوش آغاز میکند.
فصل بعدی رمان نشان میدهد که این شایعات چندان هم بیراه نبوده است. ناصرالدینشاه از مردان طعمهای ساخته که دو تیره جعفربای و آتابای از قبیله یموت را با هم متحد کند و علیه قبیله تکهها بشوراند. حالا باید مردان از رضاقلی خان تاجر و همسرش که او را بزرگ کردهاند، با دلتنگی و اندوه جدا شود و نزد پدر و مادر واقعی اش برگردد.
بازگشت مردان باعث میشود کینهها و بغضهای کهنه بیدار شود بددلی و ترس سایه بیفکند حتی پدرش الیاس آخوند و مادرش خدیجه دایزا گمان میکنند که شاید فرزندشان مامور ولایتیها باشد. اما مردان در سر فقط رویای صلح دارند.
وقتی که از مردم کمشدفه کممحلی میبیند به پیرزنی به نام هاجر دایزا پناه می برد. اما آرزوهای او خواب و خیالی بیش نیستند و سرزمین او ملتهب نبردها و حادثهها و البته دلدادگیهای غریب است. روسها و انگلیسها از بیکفایتی قاجار و اختلافات ترکمنها بهره میبرند تا سرزمین رویاهای مردان را به تاراج ببرند.
انتهای پیام/