به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، پس از آنکه امام حسین شب عاشورا را مهلت گرفت، تمام این شب را به نماز تهجد، نیایش و مناجات، قرائت قرآن و گفتگو با اصحاب و اهل بیت خود گذرانید. هنگامی که بامداد روز عاشورا دمید و نماز صبح را به جماعت برگزار کردند، از صبح این روز تا شامگاه حوادث مهمی در سرزمین کربلا روی داد که در تاریخ اسلام و تاریخ بشریت، ماندنی و جاودانه شده است.
در این روز، دو سپاه در برابر یکدیگر قرار گرفتند که فاصله میان آنان گرچه از نظر فیزیکی بسیار نزدیک ولیکن از نظر روحی و معنوی تفاوت بسیار بود، فاصلهای بین ابتدا و انتهای آفرینش، تفاوتی بین تمام جهل و کفر و نفاق و تمام ایمان و تقوا.
به همین جهت امام حسین درباره اصحاب خویش در شب عاشورا فرمود: همانا من اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خود نمیدانم و اهل بیتی از اهلبیت خود نیکوتر ندانم. خداوند شما را جزای خیر دهد.
در اینجا رویدادهای این روز را به طور اجمال بیان میکنیم:
۱) امام حسین لشکریانش را به این شرح تنظیم نمود: زهیر بن قین به فرماندهی بخش میمنه، حبیب بن مظاهر به فرماندهی بخش میسره، و پرچم سپاه را به دست برادرش عباس سپرد. تعداد یاران امام حسین در بامداد عاشورا، ۳۲ نفر سواره و ۴۰ تن پیاده بودند؛ و به روایتی تعداد پیادگان ۸۲ تن بود و به روایت دیگر از امام محمد باقر، تعداد سوارگان ۴۵ تن و تعداد پیادگان ۱۰۰ تن بوده اند. اما سپاه عمر بن سعد که تعدادشان حداقل ۶۰۰۰ نفر بود «ولی به روایات دیگر ۲۰۰۰۰ یا ۲۲۰۰۰ و حتی ۳۰۰۰۰ نفر هم گفته شده است» در میمنه، عمرو بن حجاج زبیدی و در میسره، شمر بن ذی الجوشن و بر سوارگان، عروة بن قیس و بر رجاله و ریش سفیدان، شبث بن ربعی قرار داشتند و پرچم سپاه به دست «درید» غلام عمر بن سعد بود.
۲) امام حسین پیش از شعله ور شدن نائره جنگ، بر مرکبی سوار شد و در مقابل سپاه دشمن قرار گرفت و برای آنان خطبه بلیغی ایراد نمود و آنان را از اقدام به جنگ و خون ریزی و متابعت باطل برحذر داشت. گرچه سخنان پندآمیز امام حسین در قلوب سیاه اکثریت سپاه دشمن، تاثیر مثبتی برجای نگذاشت، ولیکن تعداد اندکی را از خواب غفلت بیدار کرد و آنان را از کرده خویش پشیمان ساخت. معروفترین شخصیتی که در روز عاشورا، سپاه دشمن را رها کرد و به سپاه نور پیوست، حر بن یزید ریاحی بود که به اتفاق پسر و برادر خویش پس از پیوستن به امام حسین با دشمنانش به نبرد برخاستند.
۳) پس از خطبه امام حسین، جنگ گروهی بین دو سپاه با تیرانداختن عمر بن سعد به سوی خیمههای امام حسین آغاز گشت و ساعتی به طول انجامید و شهامت و دلیری یک سپاه کمتر از صد تن در مقابل یک سپاه سی هزار نفری، تماشایی و غیرقابل توصیف بود. در حمله اولی، پنجاه نفر از یاران امام حسین به شهادت رسیده و از دشمن نیز صدها تن به هلاکت رسیدند.
۴) پس از فروکش کردن حمله گروهی، نبرد انفرادی آغاز گردید که بی تردید برتری سپاهیان امام حسین که با کمال ایمان و یقین میجنگیدند بر سپاهیان عمر بن سعد که در کمال شک و تردید، مجبور به جنگ شده بودند، هویدا بود. در این مرحله یاران امام حسین با اجازه آن حضرت، از یکدیگر سبقت میگرفته و پس از جنگ با دشمن به شهادت میرسیدند.
۵) به هنگام ظهر، امام حسین با اندک یار باقی مانده خویش، به نماز ایستاد و دشمن «که از نماز، همیشه وحشت داشته و دارد» آن حضرت را از دور تیرباران کردند.
۶) پس از نماز، باقی مانده یاران امام حسین یکی پس از دیگری به میدان رفته و به درجه شهادت نایل آمدند. معروفترین اصحاب ویارآن حضرت که شربت شهادت نوشیدند عبارتند از: حضرت عباس بن علی قاسم بن حسن، عبدالله بن مسلم، عبدالله بن حسن، ابوبکر بن حسن، شوذب و عابس بن ابی شبیب، حنظله بن اسعد، نافع بن هلال، زهیر بن قین، ابوثمامه صیداوی، مسلم بن عوسجه، علی بن مظاهر، حبیب بن مظاهر، بریر بن خضیر، وهب بن عبدالله، حر بن یزید ریاحی و…
۷) عصر عاشورا پس از شهادت همه یاران و اصحاب امام حسین آن حضرت لباس رزم به تن پوشید و عازم جهاد شد. ابتدا لشکریان عمر بن سعد را برای چندمین بار، پند و موعظه نمود و آنان را به جدا شدن از صفوف جنگ طلبان و خون آشامان عبیدالله بن زیاد دعوت کرد. پس از آن، با آنان به نبرد برخاست و تعداد زیادی را به خاک هلاکت رسانید.
سرانجام پلیدان کربلا، آن حضرت را محاصره کرده و به طرز فجیعی وی را به شهادت رساندند. گرچه تعدادی از منافقان درشهادت آن حضرت مشارکت داشتند ولیکن شمر بن ذی الجوشن، سر آن حضرت را از بدن جدا کرد.
۸) پس از شهادت امام حسین خیمههای اهل بیت را غارت کردند و فرومایگان از برداشتن هیچ چیزی دریغ نکردند. حتی پوست گوسفندی را که امام زین العابدین در شدت تب و بیماری روی آن، خوابیده بود، به غارت بردند.
۹) پس از غارت خیمه ها، به دستور عمر بن سعد، خیمهها را آتش زدند و زنان و کودکان امام حسین و بازماندگان شهدا به بیابانها پراکنده شدند.
۱۰) تعداد ۱۰ نفر از منافقان بر بدنهای امام حسین و یارانش، اسب راندند.
۱۱) بازماندگان اهل بیت را برای اسارت آماده کردند.
۱۲) عمر بن سعد پس از شهادت امام حسین، سر آن حضرت را به «خولی» سپرد تا به تعجیل به نزد عبیدالله بن زیاد در کوفه برساند.
۱۳) سرهای سایر شهدا را نیز از بدن جدا کردند و آنها را بین سران قبایل تقسیم کرده و به سرپرستی شمر به کوفه فرستادند تا در نزد عبیدالله، تقرب جویند.
بیشتر بخوانید
در بخشی از مقتل لهوف سید بن طاووس درباره به میدان رفتن و شهادت امام حسین (ع) آمده است:
عَلَیْهِ الذِّلَّةُ. فَاءَخَذَ ثْوبا خَلِقا، فَخَرَقَهُ وَ جَعَلَهُ تُحْتَ ثِیابِهِ، فَلَمّا قُتِلَ ع جَرَّدُوهُ مِنْهُ علیه السلام. ثُمَّ اسْتَدعی ع بِسَراویلَ مِنْ حَبَرَةٍ، فَفَرَزَها وَ لَبَسَها، وَ اِنَّما فَرَزَها لِئَلا یَسْلُبَها، فَلَما قُتِلَ سَلَبَها بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ - لعنه الله -
وَ تَرَکَ الْحُسَیْنَ ع مُجَرَّدا، فَکانَتْ یَدا بَحْرٍ بَعْدَ ذلِکَ تَیْبَسانِ فِی الصَّیْفِ کَاءَنَهُما عُودانِ یابِسانِ وَ تَتَرَطّبانِ فِی الشِّتاءِ فَتَنْضَحانِ قَیْحا وَ دَما الی اءَنْ اءَهْلَکَهُ اللّهُ تعالی. قالَ: وَ لَمّا اءُثْخِنَ الْحُسَیْنُ ع بِالْجِراحِ.
وَ بَقِیَ کَالْقُنْفُذِ، طَعَنَهُ صالِحُ بْنُ وَهَبِ الْمُزَنی عَلی خاصِرَتِهِ طَعْنَةً، فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ ع عَنْ فَرَسِهِ الَی الاءرْضِ عَلی خَدِّهِ الاءیْمَنِ. ثُمَّ قامَ صلوات الله علیه. قالَ الرّاوی:
پس چنین جامهای آوردند که عرب آن را تبان میگویند امام حسین علیه السّلام آن لباس را نپذیرفت و فرمود: نمیخواهم، این لباس کسی است که داغ ذلت و خواری به او زده شده باشد
سپس جامه کهنهای آوردند امام علیه السّلام آن را پاره نمود و در زیر جامههای خود پوشید و علت پاره کردن آن لباس این بود تا آن را از بدن شریف آن جناب بیرون نیاورند و، چون به درجه شهادت رسید، آن را از بدن شریفش بیرون آوردند.
سپس آن حضرت لباسی که نام آن در میان عرب معروف به (سراویل) است و از جنس حبره بود، طلب داشت و آن را پاره نمود و بر تن خود پوشید و علت پاره کردن آن لباس، این بود تا آن را از بدن آن جناب بیرون نیاورند، ولی وقتی شهید شد، (بحربن کعب) آن جامه را به غارت در ربود و امام علیه السّلام را برهنه از آن لباس رها کرد و از اعجاز آن حضرت این بود که دستهای نحس بحر بن کعب ولدالزنا در فصل تابستان مانند دو چوب، خشک میگردید و در زمستان چنانتر میبود که خون و چرک از آنها جاری میشد و به همین درد مبتلا بود تا اینکه جان به مالک دوزخ سپرد.
راوی گوید:، چون حضرت امام در اثر زخمها و جراحات بسیار که در بدن مبارکش وارد گردیده بود ضعف و سستی بر حضرتش مستولی شد و از اثر اصابت تیرهای بسیار بر بدنش، مانند خارپشت به نظر میآمد در این موقع، صالح بن و هب مری (یا مزنی) بی دین با نیزه بر تهیگاه امام مبین زد که آن مظلوم از بالای اسب بر زمین افتاد و بر گونه راست
وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ مِنْ بابِ الْفُسْطاطِ وَ هِی تُنادی: وا اءَخاهُ، وا سَیّداهُ، وا اءَهْلَ بَیْتاهُ، لَیْتَ السَّماءَ اُطْبِقَتْ عَلَی الارْضِ، وَ لَیْتَ الجِبالَ تَدَکْدَکَتْ عَلَی السَّهْلِ.
قالَ: وَصاحَ شِمْرُ بِاءَصْحابِهِ: ما تَنْتَظِرونَ بِالرَّجُلِ. قالَ: فَحَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جانِبٍ. فَضَرَبَهُ زُرْعَةُ بْنُ شَریکٍ عَلی کَتِفِهِ الْیُسری، فَضَرَبَ الْحُسَیْنُ ع زُرْعَةَ فَصَرَعَهُ. وَ ضَرَبَهُ آخَرُ عَلی عاتِقِهِ المُقَدَّسِ بِالسَّیْفِ ضَرْبَةً کَبا ع بِها عَلی وَجْهِهِ، وَ کانَ قَدْ اءَعیی، فَجَعَلَ یَنُوءُ وَ یَکُبُّ.
فَطَعَنَهُ سِنانُ بْنُ اءَنَسٍ النَّخَعی فی تَرْقُوَتِهِ. ثُمَّ انْتَزَعَ الرُّمْحَ فَطَعَنَهُ فی بَوانی صَدرِهِ. ثُمَّ رَماهُ سِنانُ اءَیْضا بِسَهْمٍ، فَوَقَعَ السَّهْمُ فی نَحْرِهِ.
صورت بر روی خاک کربلا قرار گرفت. درباره آن غیرت الله از روی خاک برخاست و جون کوه استوار بایستاد روای گوید: علیای مکرمه زینب خاتون علیه السّلام در آن حال از خیمههای حرم بیرون دوید در حالتی که ندا میداد:ای وای برادرم، وای سید و سرورم وای اهل بیتم!ای کاش آسمان بر زمین میافتاد و کوهها بر روی سطح زمین ریزریز میگردید
روای گوید: شمر پلید به آن گمراهان عنید صیحه کشید که در حق این مرد چه انتظار دارید، چرا کارش را تمام نمیکنید؟ در این هنگام یک مرتبه گروه بی دین از هر طف بر امام تشنه جگر، حمله ور گردیدند و او را محاصره نمودند.
زرعت بن شریک مشرک، ضربتی بر شانه مبارک امام علیه السّلام زد و حضرت سیدالشهدا نیز ضربتی بر او زد و او را بر روی زمین انداخت و به جهنم و اصل گرداند. والدلزنای دیگر، ضربت شمشیری بر دوش مقدس آن حضرت آشنا نمود که از صدمه شمشیر آن زبده سر، حضرت اباعبدالله علیه السّلام آن آسمان وقار، به روی خود که بر آینه انوار جمال پروردگار بود بر زمین افتاد و در چنین احوال آن مطهر جلال ایزد متعال، از حال رفته و خسته و ضعیف گردیده بود و گاهی بر میخاست و زمانی مینشست.
در این هنگام سنا، بن انس بی دین، نیزه بر چنبره گردن آن سر فراز ملک یقین، شهسوار میدان شهادت و نور چشم حضرت رسالت، آشنا نمود به همین مقدار اکتفا ننمود، بار دیگر نیزه را بیرون کشید و بر استخوانهای سینه اش که
فَسَقَطَ ع، وَ جَلَسَ قاعِدا. فَنَزَعَ السَّهْمَ مِنْ نَحْرِهِ، وَ قَرَنَ کَفَّیْهِ جَمیعا. وَ کُلَّمَا امْتَلاَ تا مِنْ دِمائِهِ خَضَبَ بِها رَاْ سَهُ وَ لِحْیَتَهُ
وَ هُوَ یَقُولُ: هَکذا اَ لْقَی اللّه مُخَضَّبا بِدَمی مَغْصُوبا عَلَی حَقَّی (فَقالَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ - لَعَنَهُ اللّهُ - لِرَجُلٍ عَنْ یَمینِهِ: إِنْزَلْ وَ یْحَکَ إِلَی الْحُسَیْنِ ع فَأَرِحَهُ. فَبَدَرَ إِلَیْهِ خَوْلِی بْنُ أَنَسٍ النَّخَعَی - لَعَنَهُ اللّهُ - فَضَرَبَهُ بِالسّیْفِ فی حَلْقِهِ الشَّریفِ وَ هُوَ یَقُولُ: وَ اللّهِ إِنّی لاَ جْتَزُّ رَأْسَکَ وَ أَعْلَمُ أَنَّکَ ابْنُ رَسُولِ اللّهِ ص وَ خَیْرُ النّاسِ أَبا وَ أُمّا! ثُمَّ اجْتَزَّ رَاْ سَهُ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ فی ذلِکَ یَقُولُ الشّاعِرُ:
صندوق علوم لدنی بود فرو برد سپس اشقی الاولین و الاخرین، سنان مشرک لعین، آن نقطه دایره بلا را نشان تیر جفا نمود و آن تیر بلا بر گلوی آن زیب سینه و آغوش سید دو سرا، وارد آمد و از صدمه آن، گوشواره عرش رب الارباب بر فرش تراب قرار گفت.
باز از غایت غیرت و مردانگی برخاست و بر روی زمین نشست و آن تیر را از گلو بیرون کشید و هر دو دستش را در زیر گلوی مبارک میگرفت و، چون پر از خون میگردید بر سر و محاسن شریف میمالید و میفرمود: که به همین حال خدا را ملاقات مینمایم که به خون خود آغشته و حق مرا غصب نموده باشند.
پس عمربن سعد نحس لعین به خبیثی که در طرف یمین او بود، گفت: وای بر تو! از مرکب فرود آی و حسین را راحت کن راوی گوید: خولی بن یزید اصبحی سرعت نمود که سر مطهر امام علیه السّلام را از بدن جدا نماید، ولی لرزه بر بدن نحس نجسش افتاد و از آن فعل قبیح اجتناب نمود آنگاه سنان بن انس نخعی از اسب پیاده شد و قصد قتل فرزند رسول و نور دیده زهرای بتول سلام الله علیها - را نمود، شمشیر ظلم و جفا بر حلق خامس ال عبا، فرود آورد و به زبان بریده همی گفت: به خدا سوگند که سر از بدنت جدا میکنم و حال آنکه میدانم تویی فرزند رسول الله صلی الله علیه واله و بهترین مردم از جهت پدر و مادر.
پس آن شقی نا امید از رحمت عام یزدانی سر مقدس آن بنده خاص حضرت سبحانی را از بدن شریف جدا نمود. خدا بر (سنان (لعنت کنان و آنا فآنا عذابش را مضاعف
فَأَی رَزِیَّةٍ عَدَلَتْ حُسَیْنا غَداةَ تُبیرُهُ کَفّا سِنانٍ وَ رَوی أَبُو طاهِرٍ مذحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْبُرْسی فی کِتابِهِ (مَعَالِمِ الدّینِ (عَنِ الصّادِقِ ع قالَ: (لَمّا کانَ مِنْ أَمْرِ الْحُسَیْنِ ع ما کانَ، ضَجَّتِ الْمَلائِکَةُ إِلَی اللّهِ بِالْبُکاءِ
وَ قالُوا: یا رَبَّ هذَا الْحُسَیْنُ صَفِیُّکَ وَ ابْنُ بِنْتِ نَبِیِّکَ قالَ: فَأَقامَ اللّهُ ظِلَّ الْقائِمِ ع وَ قالَ: بِهذا اءَنْتَقِمُ لِهذا (وَ رُوِی: أَنَّ سِنانا هذا أَخَذَهُ الْمُخْتارُ فَقَطَعَ أَنامِلَهُ أَنْمَلَةً أَنْمَلَةً ثذمَّ قَطَعَ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ أَغْلی لَهُ قِدْرا فیها زَیْتُ وَ رَماةُ فیها وَ هُوَ یَضْطَرِبُ.
قاَل الرّاوی: وَ ارْتَفَعَتْ فِی السَّماءِ فی ذَلِکَ الْوَقْتِ غُبْرَةُ شدَیدَةُ سَوْداءُ مُظْلِمَةُ فیها ریحُ حَمْراءُ لا یُری فیها عَیْنُ وَ لا أَثرُ، حَتّی ظَنَّ الْقَوْمُ أَنَّ الْعَذابَ قَدْ جاءَهُمْ.
گردانند. در مصیبت امام مظلومان و سرور شهیدان، شاعر چنین گفته: (فای رزیة ... (یعنی کدام مصیبت است که با مصیبت امام حسین علیه السّلام برابری نماید؛ مصیبت آن هنگام بود که دست ظلم سنان بی دین سر از بدن مطهر آن حضرت، جدا نمود.
ابوطاهر محمدبن حسن برسی در کتاب (معالم الدین (ذکر نموده که حضرت ابی عبدالله جعفر بن محمدالصادق علیه السّلام فرموده آن هنگام که مصیبت عظمای شهادت حضرت سیدالشهداء علیه السّلام واقع گردید، ملائکه به درگاه باری عزوجل سایه حضرت قائم - عجل الله فرجه - را اقامه نمود آن جناب را در حالتی که ایستاده بود به فرشتگانش نشان داد و فرمود:به این شخص انتقام خواهم کشید از برای این مقتول؛ و در خبر وارد است که همین سنان لعین را مختار بگرفت و بندبند انگشتانش را برید و دستها و پاهایش را قطع نمود و دیگی از روغن زیتون برای هلاکت جان آن ملعون، بجوشانید و آن پلید را در میان روغن انداخت و آن شقی در میان دیگ به اظطراب بود تا به عذاب الهی واصل گردید.
راوی گوید: در آن ساعت که حضرت سیدالشهداء علیه السّلام به درجه رفیع شهادت نائل آمد، گرد و غبار شدیدی که سیاه و تاریک بود به آسمان برخاست و در آن میان، باد سرخی وزیدن گرفت که چشم هیچ کس نمیتوانست جایی را ببیند.
فَلَبِثُوا کَذلِکَ ساعَةً، ثُمَّ انْجَلَتْ عَنْهُمْ. وَ رَوی هِلالُ بْنُ نافِعٍ قالَ: إِنّی لَواقِفُ مَعَ أَصْحابِ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ لَعَنَه اللّهِ إِذْ صَرَخَ صارِخُ: أَبْشِرْ أَیُّهَا اْلا میرُ فَهذا شِمْرُ قَدْ قَتَلَ الْحُسَیْنَ ع.
قالَ: فَخَرَجَتْ بَیْنَ الصَّفَّیْنِ، فَوَقَفْتُ عَلَیْهِ، فَإِنَّهُ ع لَیَجُودُ بِنَفْسِهِ، فَوَ اللّهِ ما رَأَیْتُ قَتیلا مُضَمَّخا بِدَمِهِ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ لا أَنْوَرَ وَجْها، وَ لَقَدْ شَغَلَنی نُورُ وَجْهِهِ وَ جَماُل هَیْاءَتِهِ عَنِ الْفِکْرَةِ فی قَتْلِهِ. فَاسْتَسْقی فی ترلْکَ الْحاِل ماءً فَسَمِعْتُ رَجُلا یَقُولُ لَهُ: وَ اللّه لا تَذوقُ الماءَ حَتی تَرِدَ الحامِیَةَ فَتَشْرَبَ مِنْ حَمیمِها
فَقالَ لَهُ الحُسَیْنُ علیه السلام: یا وَیْلَکَ! اءَنَا لا اءَرِدُ الحامِیَةَ وَ لا اءَشْرَبُ مِنْ حَمیمِها، بَلْ اءَردُ عَلی جَدّی رَسُولِ اللّهِ ص وَ اءَسْکُنُ مَعَهُ فی دارِهِ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ، وَ اءَشْرَبُ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ، وَ اءَشْکُو اءلَیْهِ ما ارْتَکَبْتُمْ مِنی وَ فَعَلْتُمْ بی
لشکر دشمن گمان کرد که عذاب خدا بر آنان نازل گردیده و ساعتی بر این حال بودند تا آنکه غبار فرو نشست و اوضاع به حال اول برگشت.
هلال بن نافع روایت کرده که میگفت: من با لشکر عمر سعد نحس ایستاده بودم که شنیدم کسی را که فریاد میزند: ایها الامیر! تو را بشارت باد که اینکه شمر بن ذی الجوشن، حسین را به قتل رسانید. هلال گفت: من در میان دو صف لشکر آمدم و بر بالای سر آن جناب ایستادم در حالتی که آن مظلوم مشغول جان دادن بود؛ به خدا سوگند که هرگز ندیده بودم هیچ کشته به خون خویش آغشته را که در خوشرویی و نورانیت وجه، بهتر از حسین علیه السّلام باشد و به تحقیق که نور صورت و جمال هیئت او مرا از تفکر در کیفیت قتل آن جناب باز داشت و در آن حال خواهش جرعه آبی مینمود، شنیدم که کافری بی دین به آن سبط سیدالمرسلین علیه السّلام به زبان بریده این گونه جسارت نمود که به خدا آب نخواهی چشید تا آنکه خود وارد دوزخ گردی و از آب گرم و سوزان جهنم بیاشامی
سپس من به گوش خود شنیدم که حضرت امام علیه السّلام در جواب او فرمود: وای بر تو باد! من وارد بر دوزخ نمیشوم و از حمیم دوزخ نمیآشامم بلکه به خدمت جد بزرگوارم و رسول عالی مقام خواهم رسید و در خانه بهشتی که از احمد مختار است با آن بزرگوار در منزلگاه صدق در نزد ملیک مقتدر ساکن خواهم بود و از آبهای بهشت که خدای عزوجل در کتاب مجید خود وصف فرمود که گندیده و ناگوار نمیشود، خواهم آشامید و به خدمتش
قالَ: فَغَضِبُوا بِاءَجْمَعِهِمْ، حَتّی کَاءَنَّ اللّهَ لَمْ یَجْعَلْ فی قَلْبِ اءَحَدٍ مِنْهُمْ مِنَ الرَّحْمَةِ شَیْئا، فَاجْتَزُّوا رَاءسَهُ وَ اءِنَّهُ لِیُکَلِّمُهُمْ، فَتَعَجَّبْتُ مِنْ قِلَّةِ رَحْمَتِهِمْ وَ قُلْتُ: وَ اللّهِ لا اءُجامِعُکُمْ عَلی اءَمْرٍ اءَبَدا. قال: ثُمَّ اءَقْبَلوا عَلی سَلَبِ الْحُسَیْنِ ع فَاءَخَذَ قَمیصَهُ اءسْحاقُ بْنُ حَوْبَةَ الْحَضْرَمی، فَلَبِسَهُ فَصارَ اءَبْرَص وَامْتَعَطَ شَعْرُهُ.
وَ رُوِی: اءَنَّهُ وُجِدَ فی قَمیصِهِ مِاءَةُ وَ بِضْعَ عَشَرَةَ ما بَیْنَ رَمْیَةٍ وَ ضَرْبَةٍ وَ طَعْنَةٍ. قَالَ الصّادِقُ ع: وُجِدَ بِالحُسَیْنِ ع ثَلاثُ وَ ثَلاثُونَ طَعْنَةً وَ اءَرْبَعُ وَ ثَلاثُونَ ضَرْبَةً
شکایت میکنم از آنکه دست خود را به خون من آلودید و از کردار زشت که به جا آوردید
هلال گفت: آن بدکیشان همگی آن چنان به خشم و طغیان آمدند که گویا خدای عزوجل در قلب یکی از آن بی دینان رحم فرار نداده است؛ پس سر مطهر نور دیده حیدر و پاره جگر پیغمبر را از بدن جدا نمودند در حالتی که با ایشان به تکلم مشغول بود - لعنهم الله و خذلهم الله - پس من از بی رحمی آن گروه به شگفت آمدم و گفتم: به خدا سوگند که من هرگز در هیچ امری با شما اتفاق نخواهم نمود
راوی گوید: پس از آنکه آن گروه لعین، سبط سیدالمرسلین علیه السّلام را به تیغ ظلم مقتول کردند و سر از بدن مطهر آن جناب جدا نمودند، لشکر شقاوت آثار و آن جماعت قساوت کردار روی آوردند برای غارت لباسها و السلحه امام مظلومان و سرور شهیدان، پیراهن آن یوسف زندان محنت و ابتلاء را اسحاق بن حویه حضرمی پرجفا، ربود و آن را به قامت نارسای نحس خود پوشانید و از اعجاز آن شهید راه بی نیاز، بدن نحس آن روسیاه به مرض برص سفید مبتلا شد، به قسمی که جمیع موهای بدن آن بدبخت پلید فرو ریخت
و در روایت است که دو پیراهن آن عزیز مصر شهادت، جای زیاده از یک صد و ده جراحت از زخم تیر و نیزه و شمشیر، یافتند امام جعفر صادق علیه السّلام فرمود: در جسد مطهر آن سرور جای سی و سه طعنه نیزه و سی چهار ضربت شمشیر یافتند.
منبع: مشرق
انتهای پیام/