به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، کمتر کسی است مطالعاتی در مورد جنگ تحمیلی داشته باشد و نام مریم کاظم زاده را نشنیده باشد. شیرزنی که در بحبوحه خون و آتش همچون دیگر برادرانش در میدان جنگ حاضر بود و سعی میکرد با امکانات اندکی که دارد این برهه درخشان تاریخ معاصر کشورش را با دوربین عکاسی اش برای نسلهای بعد و همه کسانی که آن رشادتها و دفاع مقدس را ندیدند ثبت و ماندگار کند.
خبرگزاری ما این افتخار را دارد تا در هفته دفاع مقدس تعدادی از عکسهای منتشر نشده این بانوی هنرمند و البته جهادگر را که خود از خانواده رسانه هست منتشر کرده و خاطرات پیرامون آنها را از زبان او بیان کند.
*دوم مهر ۵۹ در سر پل ذهاب چه گذشت؟
روبروی مقر سپاه بلاتکلیف ایستاده بودم، بند دوربین به گردنم بود و کیف لنزها جلوی پام. بچههای اراک و همدان با وانت باری خودشونو رسونده بودند سرپل ذهاب.
یک برنو یا تفنگ سر پر دستش بود. از پشت وانت جستی زد و پایین پرید. سی سال نداشت. بلند بلند حرف میزد.
به علی تیموری گفتم، چی میگه؟
گفت: فحش میده.
گفتم: فحش میده؟
گفت: به عراقیهاست به صدامه.
شلوار کردی سیاه و موهای پرپشتی داشت. خیلی خوش اخلاق نبود.
نزدیک شدم و رو کردم بهش، پرسیدم: چیه خیلی عصبانی هستی؟
تفنگش را دست کشید و گفت: چرا نباشم، دیروز خاله اینا از اینجا فرار کردن، گفتن عراقیها اومدن تو شهر. سپاه و هوانیروز اونا رو عقب روندن. حالا اومدم با تفنگ بابام برم جلو.
بیشتر بخوانید
پرسیدم: با این تفنگ میخوای بری جلو؟
گفت: کلاش باشه خیلی خوبه با ژ ۳ هم میتونم.
گفتم: کلاش؟ اینجا هرکی اومده با دست خالی اومده، با دست خالی اومده تفنگ خواسته، رفته جلو جنگیده، و تفنگ خودش گیر آورده.
از داخل ساختمان رفقاش که باهاش اومده بودن، صداش کردن، یه با اجازهای گفت و رفت داخل ساختمان. منم با دوربین و کیف دوربین رفتم تو میدون شهر.
همه فرار میکردن. دوم مهر بود. بعضی دخترها لباس فرم مدرسه تنشون بود. شهر تعطیل بود. من مثل گرسنهای که به غذا رسیده باشه یه نظر سوژه را میدیدم و شاتر میزدم، فیلمم محدود بود، اما نمیتونستم از هیچ سوژهای بگذرم.
با هر صدای توپ و خمپاره که از بالای سر من میگذشت، زنها جیغ میکشیدند و بچهها میدویدند. بعد از ظهر با صدای صلوات ها، رفتم بیرون. همان جوان جستی زد و از ماشین پرید بیرون. فریاد میزد: اینا غنیمته؟!
با همان گروه رفته بودند و برای عراقیها کمین گذاشته بودن. ۶ نفر از گروه تدارکات عراقیها را گرفته بودن، با کلاشینکف و مهمات که براشون از اسرا با ارزشتر بود. صلوات میفرستادن و اسلحهها رو نشون میدادن. اسرا را با ماشین فرستادن پادگان.
۲ مهر
سرپل ذهاب
منبع: فارس
انتهای پیام/