به گزارش حوزه رادیو تلویزیون گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، این روزها شبکه ۴ و شبکه نمایش در حال پخش یکی از سریالهای خوش ساخت شبکه cbs هستند؛ سریالی با نام تحت پیگرد. این اثر که در ۵ فصل روایت می شود نتیجه ایدهها و اجرای نابِ جاناتان نولان و جی جی آبرامز است. جاناتان نولان برادر کوچکتر نولان بزرگ که سابقه دستیاری وی در آثار سینمایی برادرش نظیر بین ستاره ای، تلقین، شوالیه تاریکی و… را دارد، توانسته با بهره گیری از تجارب کار با برادر، همان پیچیدگی و تو در تویی کارهای کریستوفر نولان در روایت را در این سریال پیاده سازی کند و از آن سو در بخش هنری شاهدِ قاب بندیهای خوب، نورپردازیهای کم نظیر و بازیهای روان از تیم بازیگران هستیم.
این سریال در پس زمینه بر اساس داستانی حقیقی شکل گرفته؛ داستان اختراع اینترنت از طریق هک شدن اینترانت ارتش آمریکا توسط یک جوان که در این سریال با نام هارولد فینچ معرفی می شود. کاراکتری جوان و سرمایه دار که توانسته یک سیستم و هوش مصنوعی اختراع کند که ضمن دسترسی به تمام دوربینهای نظارتی، تلفنهای همراه، کامپیوترهای شخصی و سرورهای اطلاعاتی میتواند براساس هوش مصنوعی وقوع جرم را پیش بینی کند.
نکته قابل تامل اینجاست این سریال از سال ۲۰۱۰ شروع به ساخت کرده و در سال ۲۰۱۱ اولین فصل آن منتشر می شود، اما موضوع نظارت و ردیابی مردم از طریق دوربینهای تشخیص هویت و شبکههای اجتماعی توسط دولتها بخصوص دولت آمریکا تنها نزدیک به دو سال است که به صورت جدی مطرح گشته و به دغدغه عمومی بدل شده است. در اینجاست که یک سوال اساسی مطرح می شود؛ باید نویسندگان و کارگردان این سریال را نوآور و با ذهنی خلاق و آینده بین تلقی کنیم یا ساخت این سریال را سفارشی و در راستای افکار سنجی و آماده سازی اذهان مخاطبین و مردم برای پذیرش امر نظارت از طریق دولتها؟
شاید در پایان خوانش این نقد کوتاه خودتان به پاسخ این سوال برسید.
در روایت سریال هارولد فینچ و همکارش ناتان اینگرام در بهت و نگرانی ناشی از حادثه ۱۱ سپتامبر ترغیب به ساخت این دستگاه میشوند تا بتوانند از رخ دادن اتفاقات تروریستی جلوگیری کنند. دستگاهی اختراع می شود که قابلیت پیش بینی دو نوع رخداد را دارد اتفاقات تروریستی که تهدید کننده امنیت ملی هستند و حوادث خشونت بار منجر به قتل، آنها این دستگاه را دراختیار دولت آمریکا قرار می دهند که هارولد فینچ نسبت به پیش بینیهای دستگاه در مورد حوادث خشونت بار و غیر تروریستی بیاعتنایی میکند. در حالی که اینگرام با این رویکرد مخالف است و قصد افشای اطلاعات دستگاه را دارد، این بیاعتنایی فینچ ادامه پیدا می کند تا زمانی که همکار و دوستش اینگرام در حادثه سوء قصد دولت به آنها کشته می شود، حادثهای که دستگاه زودتر آن را پیش بینی کرده، اما فینچ از آن غفلت کرده بود.
فینچ جان سالم به در می برد، اینجاست که وجدان فینچ بیدار شده و سعی می کند با کمک گرفتن از دستگاه و یک عضو سابق CIA به نام جان ریس جلوی اقدامات خشونت بار را بگیرد.
سریال تحت نظر به فساد دولت امریکا و به خصوص سازمان امنیت ملی امریکا NSA اشاره می کند و آنها را در برابر خشونتهای سازمان یافته و فسادهای موجود در سیستم دولتی و بخصوص پلیس بیتفاوت نشان می دهد، اما در کلیت سریال، این گزاره به مخاطب عرضه می شود که این بیتوجهی یا بیعملی نسبت به اتفاقات و فسادهای کوچک از سرناچاری و محدود بودن منابع این سازمانها و اهمیت گذاری و سطح بندی بین حوادث یا فساد فردی است و اگر این سازمانها با تمام فساد سیستمی موجود نباشند، ضررهای جبران ناپذیری به امنیت جهانی خواهد خورد و شنود اطلاعات توسط دولت امریکا و سازمانهای تابعه صرفاً در جهت پیشگیری از حملات تروریستی و حفاظت از خود مردم است و علیه آنها استفاده نخواهد شد و اتفاقا افرادی از خود این سیستم یعنی هارولد فینچ و همکارش ناتان اینگرام به عنوان نیروهای سابق NSA و رئیس مامور سابق CIA هستند که به دنبال حفظ جان مردم وارد میدان مبارزه می شوند.
این سریال در فصلهای نخست با روایت داستانهای کوچک که مردم عادی درگیر آن هستند، به دنبال ایجاد حس همذات پنداری در مخاطبین است و بیننده را میان دو انتخابِ حفظ حریم شخصیاش یا حفظ امنیت تمامی مردم قرار می دهد.
کارگردان و نویسنده هوشمندانه دو راهیِ به ظاهر اخلاقی ایجاد می کنند که مخاطب چارهای جز پذیرش نظارت بر خودش نداشته باشد؛ در واقع دستگاه اختراع شده توسط فینچ که مسئولیت نظارت یا جاسوسی از مردم را بر عهده دارد، نمادی از NSA سازمان امنیت ملی امریکا در دنیای حقیقی است. دستگاه یا سیستمی که با نظارت و جاسوسی از مردم در جایگاه منجی مردم ظاهر می شود. در واقع نویسنده سناریو با این نمادسازی دقیق، جاسوسی و شنود را امری درست و قابل پذیرش از سمت دولتها معرفی می کند و در ادامه با معرفی رقیب و دشمنی برای دستگاه به نام سامری این نکته را به مخاطب گوشزد می کند که اگر شما جاسوسی و نظارت بر خودتان را توسط سیستم قبول نکنید، دشمنان امنیت ملتها این کار را خواهند کرد؛ پس بهتر است به سیستم اعتماد داشته باشید.
در واقع سازندگان سریال قصد دارند اذهان بینندگان خود را آماده پذیرش دنیایی کنند که جاسوسی و رصد اطلاعات شخصی توسط سیستمهای دولتی و بخصوص سازمان اطلاعاتی و امنیتی امریکا بدل به امر عادی و روزمره شده؛ دنیایی که در آن دولتها بر اساس دادههای دستگاه های کامیپوتری مبتنی بر اطلاعات شخصی در مورد شما تصمیم گیری می کند.
شایان ذکر است این سریال بعدهای دیگری برای نقد دارد؛ از نشان دادن چهره منفی از مسلمانان گرفته تا اشاراتی به نفوذ ایران در غرب آسیا و ارائه چهره منفی از انقلاب اسلامی با حضور یک کاراکتر ایرانی-امریکایی در میان نقشها که خانواده اش با انقلاب اسلامی از ایران فرار کرده اند و…، اما مهمترین و اصلیترین گزاره این سریال بحث پذیرش نظارت است. در واقع این سریال را می توان اثری درباره شنود، جاسوسی و کنترل همه جانبه آمریکا بر ملتها دانست.
نویسنده: مسعود امیری
انتهای پیام/