به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، گهگاه انتقادهایی از تصویر واقعی پلیس در فیلمها و سریالها شنیده میشود، عدهای میگویند تصویر پلیس ایرانی در سریال های تلویزیونی و فیلمهای سینمایی با آنچه در واقعیت دیده میشود، تفاوت دارد. با این وجودوقتی به کارنامه تلویزیون در این زمینه نگاه کنیم، سریالهای به یاد ماندنی را به خاطر میآوریم که قصههای کارآگاهیاش و کشف راز و مرز وقوع یک جنایت در آن ذهن مخاطبان را درگیر و آنان را با خود همراه کرد. سرنخ، خواب و بیدار، هوش سیاه، کلانتر و... از جمله این آثار هستند. بسیاری از فیلمنامهنویسان و کارگردانان چنین آثاری برای نزدیک کردن اثرشان به واقعیت و مصونیت از نوک پیکان انتقادها نیاز به ادوات پلیس و همچنین استفاده از تجربیات کسانی دارند که سالها در لباس انتظامی خدمت کردهاند.
بیشتربخوانید
برای تسهیل این همکاری ناجی هنر، برخی درجهداران بازنشسته و... پای کار آمدند و با آثار نمایشی همکاریهایی داشتند؛ نتیجه این همکاری روز آمدتر شدن قصهها و سروشکل بهترسریالهای پلیسی از نظر امکانات و فضاسازی بود، ولی همچنان مجموعههای نه چندان خوبی هم بوده که با ضعف فیلمنامه و لنگ زدن در قصهپردازی روی آنتن رفتند. در اینجا با سرهنگ شمسآبادی، مشاور آثار پلیسی و مسعود آبپرور، کارگردان سریال هوش سیاه گفتگو کردیم، از انتقادها گفتیم و نگاهی به تعدادی از پلیسهای به یادماندنی در سریالها انداختیم.
سرهنگ فرهاد شمسآبادی درباره چندوچون همکاری با فیلمها و سریالهای پلیسی میگوید
جای مستندهای پلیسی خالی است
به گفته خودش حداقل در ۷۰، ۸۰ اثر تلویزیونی و سینمایی مثل مرد هزار چهره و دو هزار چهره، میوه ممنوعه، هوش سیاه ۱ و ۲، بچه مهندس، خونه به خونه، از سرنوشت، سارق روح، مرگ خاموش، خانه امن، پنج عصر، مخمصه، لانه زنبور و... همکاری داشته و در جشنواره پلیس هم جزو هیات انتخاب و گروه داوران بوده است. پدر سرهنگ فرهاد شمسآبادی، افسر آگاهی بود و او هم راه او را ادامه داد. تحصیلاتش را در دانشکده افسری پلیس گذراند، بیشترین دوران خدمتش در واحد پشتیبانی بود و سال ۹۰ بعد از ۳۰ سال کار بازنشسته شد. شمسآبادی از سال ۷۳ تا کنون در دانشکده پلیس جنایی تدریس میکند. با او که سالهاست بهعنوان مشاور انتظامی با موسسه ناجی هنر همکاری میکند، گفتگو کردیم.
در ارتباط میان کارگردانان و مشاوران انتظامی، چه مانعهایی وجود دارد که همچنان انتقادهایی درباره نمایش پلیس واقعی و قابل باور ایرانی در آثار نمایشی مطرح میشود؟
در این مورد کارگردان مهم است که بخواهد نظر مشاور انتظامی را بگیرد یا نه. فیلمنامهنویس جنبه هنری کار را حفظ میکند و داستان را مینویسد، ولی آن قسمتی که میخواهد جرم را در دل قصه شکل دهد از ما کمک میگیرد. خودمانیاش این است که فیلمنامهنویس مجرم نیست و معمولا وقوع جرمی را از نزدیک ندیده و به جزئیاتش آگاهی ندارد. ما صحنه جرم زیاد دیدهایم و آن را برای فیلمنامهنویس تشریح میکنیم تا آن سکانس برای مخاطبان باورپذیر باشد. معمولا در آن مواردی که فیلمنامهنویس و کارگردان با ما همکاری کرد و نظراتمان را برای بخشهای پلیسی پذیرفت، کار را خوب از آب درآورد و به دل مخاطب هم نشست. تقریبا درصد بسیار زیادی را میپذیرند، اما همچنان انتقادهایی هم مطرح میشود.
دلیلش چیست؟
گاهی میبینی پلیس را بهگونهای نشان میدهند که به کشور ما نمیخورد. من به خاطر داوری در جشنواره مجبورم در ژانرهای مختلف، فیلمهای زیادی ببینم. بخشی از فیلمها را هم ناجی هنر در اختیارمان میگذارد. به همین خاطر با فیلمهای پلیسی خارجی هم آشنا هستم. بارها پیش آمده که به کارگردان گفتم این جرمی که میخواهی نشان دهی، در فیلم خارجی رخ داده است، اما من ایدهای به شما میدهم که به کشور ما بخورد. یکسری جرمها هست که ممکن است در دیگر کشورها باشد، اما ما نداریم. در جغرافیای متفاوت، معمولا جرمها یا شیوه ارتکاب آنها تفاوت دارد. باید آن جرمی که نویسنده یا کارگردان از یک فیلم خارجی ایده گرفته است، ایرانیزه شود. مثلا در میوه ممنوعه یا صحنههای کمدی کلانتری در مرد هزار چهره این ویژگی وجود داشت پس به دل مردم نشست و مخاطبان با این قصهها ارتباط برقرار کردند. اتفاقا به تازگی یک کارگردان – فیلمنامهنویس تلفن زد و گفت میخواهم کتابی را فیلمنامه کنم. کتاب را خواندم و گفتم این داستان خیلی جذاب است، ولی در جامعه مجرمان ما اتفاق نمیافتد. متعلق به آمریکای جنوبی است پس باورپذیر درنمیآید.
غیر از بومی نبودن قصه، گاهی تصاویر اغراقآمیزی از پلیس وتوانمندیهایش ارائه میشود. مثلا زیادی باهوش است و شیوهاش در کشف جرم خیلی دور از ذهن و صرفا از روی حس ششم نشان داده میشود.
البته پلیس باهوش است.
مسلما کسی که در این حرفه موفق است بهره هوشی بالایی دارد، اما این موضوع در مختصات قصه باید باورپذیر و منطقی از آب دربیاید.
همانطور که گفتم این به همکاری فیلمنامهنویس برمیگردد. ما تنها مشاور هستیم، سفارش فیلم را که من ندادهام. تا آنجایی که میتوانم با او همکاری میکنم تا اطلاعاتی که از من گرفته را در کار تاثیر دهد.
تا به حال نویسندگان با نگاه شما به یک سکانس پلیسی مخالفت کردند؟
پیش آمده است. حالا اسم نمیبرم، ولی برخی کارگردانان این را دوست ندارند و میگویند آن جوری که دوست دارم میسازم. یکبار در وسط سریالی که کارگردان بسیار معروف و مطرحی هم داشت، دیدم هر کاری دوست دارد میکند و آنچه دلش میخواهد میسازد. در این موارد نمیشود چیزی گفت. فیلم متعلق به اوست.
شده است بر سر این اختلاف نظرها همکاریتان را قطع کنید؟
بله. به ناجی هنر رفتم و گفتم من نمیتوانم با فلانی همکاری کنم. او میخواهد کار خودش را بکند. جلویش را هم نگرفتیم و وقتی سریال پخش شده است، بخشهای پلیسیاش همانگونه از آب درآمده که شما میگویید.
در مورد نمایش واقعی شیوه برخورد پلیس با مجرمان هم انتقادهایی میشود.
ببینید باید بیشتر از اقتدار ترسید. دیالوگی خسرو شکیبایی داشت که میگفت ابر باش و نبار. در برخی سریالها این اقتدار به درستی نمایش داده شده است و در بعضی خیر. بستگی به کارگردان دارد. مثلا میگوید آنقدر جنبه عاطفی فیلمم بالاست که اگر بخواهم پلیس را پررنگ کنم همه چیز تحت الشعاع قرار میگیرد و برای همین تلاش میکند پلیس را پررنگ نکند. به طور کلی هوشمندی، استفاده از ابزارهای علمی و خیلی چیزها هست که به نمایش درنمیآید، ولی ما داریم رویش کار میکنیم. مثلا ما آزمایشگاه تحقیقات جنایی با سابقه ۵۵ تا ۶۰ ساله داریم.
اینها ظرفیتهای خوبی را برای فیلمنامهها ایجاد میکند.
ما ظرفیتهای آزمایشگاهی سنگینی داریم که نمایش داده میشود. البته یک گلایه خودمانی هم میشود کرد. پلیس آنقدر درگیر کار است و کارش حساسیت دارد که فرصت نمیکند فیلمسازان بیایند و زمانشان را برای تصویربرداری بگیرد. یعنی در این زمینه کوتاهی پلیس هم هست که البته توجیه قابل قبولی دارد.
عدهای میگویند سریالها با نمایش بزهکاری، باعث ترویج آن میشود. شما با جرم و بزهی مواجه شدید که شبیه ماجرای یک سریال تلویزیونی باشد؟
خیر. چون من در مورد اتفاقی به کارگردانان اطلاع میدهم که مجرمان قبلا رقم زدهاند. یعنی پیشتر این اتفاق افتاده است، من در صحنه جرم با آن مواجه شده و کشفش کردهام. در واقع ما کلید آن چیزی که به نمایش درمیآید را داریم.
اما ممکن است این شیوه را نه مجرمان بلکه افراد مستعد ارتکاب جرم ندانند و تازه یاد بگیرند.
درست است، برخی با این موضوعات آشنایی نداشته و برایشان تازگی دارد، اما در واقع این شیوه در میان مجرمان شناخته شده و پلیس از آن آگاه است. در واقع در صورتیکه باز اتفاق بیفتد، پلیس کلید کشفش را دارد.
میشود گفت شما در این مشاورهها یک گام عقبتر را شرح میدهید و در واقعیت پلیس در برخورد با جرم، گامی جلوتر است؟
جاهایی که ممکن است یک سریال بخواهد کلیدهای ما را لو بدهد، مقاومت میکنیم و یکجورهایی همین میشود که شما میگویید.
در میان آثار تولیدی جای چه کاری خالی است؟
مستندسازی پلیسی کمی ضعیف است و فیلمنامهنویسان بسیار کمتر به این سمت میآیند که یک پرونده را به صورت مستند نمایش دهند.
چرا؟
دلیلش را نمیدانم، خیلی دلیلها میتواند باشد. باید از هنرمندان بپرسید که چرا بیشتر به دنبال آثار داستانی هستند.
پروندهای هست که دوست داشتید به فیلم و سریال بدل شود، اما کسی به سراغ آن نرفته است؟
یک کار بهخصوص نه، اما پروندههای زیادی با انتهای شیرین و زیبا داریم، مثل آدمرباییهایی که پایان خوش دارند. همانطور که گفتم فیلمسازان میتوانند از شکلگیری جرم در اجتماع یک پرونده مستند درست کنند و در آخر بنویسند این ماجرا واقعی بود. برای اینکه به کسی برنخورد هم معمولا در ایران و همه جای دنیا مکانها و اسمها را کمی تغییر میدهند. آرزویم این است زمانی یک تهیهکننده یا فیلمنامهنویس این امکان را داشته باشد تا پروندهای مستند بسازد. اگر این چنین شود دیگر به شما ثابت میشود پلیس باهوش است (میخندد)، چون میبینید چه چیزهای پیچیدهای را کشف و حل میکند.
موردی بوده که فیلمنامهنویس یا کارگردان با مجرم صحبت کند؟
اسم نمیبرم، ولی کارگردان حرفهای و بنامی که چند سیمرغ گرفته است از من خواست برای کارش یک سارق واقعی را ببیند، گفتم نمیتوانم او را بیاورم، اما میتوانم فیلمش را نشانت دهم. فیلم اعترافهای یک سارق را که از پشت سر گرفته شده بود و اسمش مشخص نبود، برای کارگردان پخش کردم. در فیلم توضیح میداد کجا مال را فروخته و.... همه را مو به مو توضیح میداد و کارگردان از شنیدن این حرفها چشمهایش گرد شده بود. همچنین با هماهنگی، یک مجرم توبه کرده که قبلا سارق حرفهای بود را آوردیم تا با کارگردان صحبت کند. حتی سر صحنه آمد و توضیح داد چگونه این جرم را انجام داده است.
در چه فیلمی؟
مستندی راجعبه سرقت منزل بود.
معمولا در چه مرحلهای به کار اضافه میشوید؟
به نوع فیلم بستگی دارد. اگر ژانر پلیسی باشد معمولا نویسنده سیناپس را تهیه کرده است و وقتی میخواهد بنویسد من در کنارش قرار میگیرم و با او همکاری میکنم. گاهی هم فیلمنامه نوشته شده است و فقط چند سکانس پلیسی دارد. در این زمان من فیلمنامه را میگیرم و مثلا دیالوگهای آن بخش را اصلاح میکنم و میگویم نحوه دیالوگ گفتن پلیس اینگونه است. چون این حرفه مثل بسیاری از مشاغل فرهنگ زبان خود را دارد. علاوهبر آن باید جنبههای قانونی اتفاق را هم در نظر بگیریم و به درستی آن را نشان دهیم. در واقع بسته به فیلم و ژانر، ما از مرحله فیلمنامهنویسی تا شکلگیری سکانس در صحنه و... حضور داریم.
به دیالوگگویی و بیان اشاره کردید، موارد دیگری مثل اسلحه دست گرفتن بازیگر هم هست که در برخی آثار اشکال دارد.
در این موارد هم مشاوره داده میشود. مشاوره در موارد ساده دیگری، چون لباس و ادوات هم هست که اتفاقا خیلی به چشم میآیند و باید به درستی نشان داده شود.
جالب این که شما در سریالهای تاریخی هم همکاری داشتهاید.
برخی از بچههای ما به دلیل خدمت طولانی و آشنایی به تاریخ پلیس در فیلمهای تاریخی هم همکاری میکنند. مثلا در زمینه لباسهایی که نیروها قبل از ادغام داشتند مشاوره میدهند. من هم در سریالهای سرزمین کهن، کلاه پهلوی و... همکاری داشتم.
هیچوقت دوست نداشتید در فیلمی بازی کنید؟
در مستند کار کردم، توضیح دادم و نریشن گفتم. فیلم آموزشی هم درباره بررسی صحنه جرم درست کردیم که در سازمان خودمان پخش شد و در دانشکده استفاده میشود، اما بازیگری نداشتم. بازیام به زمان دانشجویی و تئاترهایی که آن موقع داشتیم برمیگردد. همیشه پلیسی را بیشتر دوست داشتم.
البته برخی از همکاران شما بازیگر و کارگردان شدند.
یکی دو نفر از هم دورهایهای من در دانشگاه این مسیر را ادامه دادند و تئاتر خواندند. حسین سوادکوهی از بچههای گروه تئاتر دانشکده پلیس و هم دوره ما بود که در جشنواره تئاتر فجر دوسیمرغ بلورین گرفت. البته کار در نیروی انتظامی را رها نکرد. با درجه سرهنگی بازنشسته شد و تئاتر را هم ادامه داد.
فتا و هوش سیاه
شمسآبادی در بخشی از گفتوگویش به تاثیر سریال هوش سیاه در تاسیس پلیس فتا اشاره میکند و میگوید: هوش سیاه زمانی تولید شد که پلیس فتا تشکیل نشده بود. البته چنین ادارهای را در پلیس آگاهی داشتیم و پلیس فتا از دل پلیس آگاهی درآمد. در واقع دولت میدانست چنین پلیسی باید تشکیل شود، در حال تشکیل هم بود، ولی آن سریال هم نشان داد که واقعا نیاز است و به همین دلیل میشود گفت راه را برای شکلگیری باز کرد و چند درصدی در این زمینه موثر بود.
اولین همکاری ناجی هنر
این مشاور انتظامی در بخشی از صحبتهایش به شکلگیری ناجی هنر و نخستین همکاریاش با یک سریال اشاره میکند و میگوید: موسسه فرهنگی-هنری ناجی هنر در اواخر دهه ۷۰ تشکیل شد. قبلش اداره سینمایی در معاونت اجتماعی ناجا بود. در واقع ناجی هنر همزمان با سریال خواب و بیدار تاسیس و این اثر یک جورهایی اولین سریال مهم در این زمینه شد. مشاور آن سریال شخص دیگری بود، اما من هم نصف و نیمه با آنها همکاری داشتم.
یک قصه واقعی
آثاری وجود دارد که طبق یک پرونده واقعی نوشته میشوند. شمسآبادی بیان میکند: نویسنده یا کارگردان میگوید در قصهای که در ذهن من شکل گرفته است یک قتل، سرقت مسلحانه، گروگانگیری یا قاچاق مواد مخدر دارم، چه ایدهای برای نوشتن و اجرای آن داری؟ من در ذهنم در پروندههایی که در سی و چند سال خدمتم با آنها برخورد داشتم میگردم و موردی را برای او تعریف میکنم. خیلی وقتها فیلمنامهنویسها میآیند و ما پروندههای واقعی را برایشان میخوانیم و از آن ایده میگیرند. به گفته این مشاور انتظامی او سال گذشته با پروژهای نمایشی همکاری داشته که به قصه سعید حنایی، قاتل زنجیرهای معروف میپردازد. تله فیلم مرتضی هم که از شبکههای سیما پخش شده، ایده گرفته از یک داستان واقعی است.
منبع: روزنامه جام جم
انتهای پیام/