به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،اگرچه جبهههای دفاع مقدس مجمع جوانان حزباللهی و انقلابی بود، اما در بین رزمندگان بودند انسانهایی که با تفکرات خاصی وارد جبههها میشدند و در فضای معنوی آنجا رشد میکردند و دچار تحول روحی میشدند. متن زیر ماحصل گفتوگوی ما با حاجعلی مقدم یکی از رزمندگان دفاع مقدس است که پیشرو دارید.
خود شما از چه محلهای به جبهههای جنگ اعزام شدید؟
من بچه منطقه ۱۶ تهران بودم. محله جوادیه در زمان طاغوت یکی از مناطق محروم تهران بود. اغلب اهالی مهاجر و از شهرهای مختلف به آنجا نقل مکان کرده بودند. فقر و برخی از مسائل پیرامون آن باعث شده بود تا فرهنگ جاهلی بین جوانهای این محله طرفداران زیادی داشته باشد. بعدها ما به محله فلاح نقل مکان کردیم که همسایه جوادیه بود و محیطش هم با جوادیه فرق زیادی نداشت. آنجا هم خیلی از جوانها عشق جاهلی داشتند و هر کس برای خودش پهلوانی بود!
همین دو محلهای که شما ذکر کردید در زمان جنگ خیلی رزمنده به جبههها اعزام کردند؟
بله، خصوصاً فلاح که همان منطقه ۱۷ شهرداری میشود حدود ۴ هزار شهید دارد.
چطور میشود از چنین محلههایی با آن فرهنگ جاهلی که بین برخی جوانهایش باب بود این همه رزمنده به جبهه اعزام شود؟
انقلاب اسلامی تحول بزرگی را بین مردم ایران ایجاد کرد. در این بین خانوادههایی که ریشههای مذهبی داشتند بیشتر جذب انقلاب شدند. خیلی از همان جوانهای جنوب شهری، خانواده و نهاد پاک و مذهبی داشتند و جذب جریان انقلاب شدند. برای بیشتر این جوانها جاهل بازی یک مُد بود. چطور بگویم یک موضوع فرعی که خیلی زود به فراموشی سپردند و به اصل اسلامی و مذهبی خودشان برگشتند. منتها عدهای واقعاً لات و جاهل بودند که حتی از بین این افراد هم عدهای جذب جبهه شدند و آنجا تحول روحی پیدا کردند.
بیشتر بخوانید
خود شما مورد مصداقی از تحول یک فرد در جبهههای جنگ سراغ دارید؟
حضرت امام جمله معروفی داشت که «جبهه دانشگاه است» ما این موضوع را به عینه در جنگ دیدیم. من بچه محلی داشتم که اجازه بدهید اسمش را نیاورم. برای خودش گنده لاتی بود. ببخشید این را عرض میکنم؛ این بنده خدا بین دو کتفش فحشی خالکوبی کرده و زیر ناسزا نوشته بود: مرده شوی درست بشوی! میگفتیم چرا این جمله را خالکوبی کردی؟
میگفت حتی مرده شوی هم باید کارش را درست انجام بدهد. ایشان وقتی جبهه رفت به عشق اسلحه به دست گرفتن و لات بازی درآوردن برای دشمن بود! هر بار هم که از جبهه میآمد از آنجا غنیمت جنگی میآورد. مثلاً یکبار اورکتی آورده بود که خودش میگفت از تن یکی از کشته شدههای عراقی درآورده است. آورده بود اورکت را بفروشد. اما کمکم همین آدم آنقدر متحول شد که دنبال پاک کردن خالکوبیهایش بود. منتها قبل از اینکه خالکوبیهایش را پاک کند خدا او را با شهادت برد و آسمانی شد.
به نظر شما چه چیزی باعث تحول این افراد در جبههها میشد؟
«اخلاص، اخلاص، اخلاص» اینها وقتی در جبهه با جوانهای مخلص بسیجی روبهرو میشدند، جذب اخلاق و مرام آنها میشدند. در جبهه اگر یک فرمانده دستوری میداد خودش قبل از همه آن دستور را اجرا میکرد. فرمانده میگفت بروید جلوی گلوله دشمن، بعد خودش قبل از نیروها به دل آتش میزد. وقتی یک نفر اخلاص و یکرنگی میدید، کمکم خودش هم رنگهای دیگرش را میباخت و شبیه آدمهای جنگ میشد و مخلص میشد.
پاک میشد. یکرنگ میشد و عاقبت شهید میشد. ما از دانشگاه جبههها خیلی فارغالتحصیل ادب و معرفت داشتیم. جوانهایی که گاه تنه به عرفا میزدند و هنوز شهید نشده، بوی شهدا را میگرفتند. یک آدم لوتی مسلک یا مثلاً جوانی که شاید دین درست و حسابی هم نداشت، کم نداشتیم که وقتی به جبهه میرفتند، متحول و نماز شبخوان میشدند. آنقدر خالص میشدند که خدا قبای شهادت را برای این افراد زودتر از رزمندههای قدیمی میبافت و تنشان میکرد.
منبع:جهان نیوز
انتهای پیام/