ارتش ایران با اختیار داشتن جنگ افزار‌های مدرن عصر رضاخانی به محض ورود نیرو‌های متفقین و اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، در کسری از ساعت سقوط کرد و ایران و ایرانیان را تسلیم دول اجنبی کرد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، بیست و ششم آبان ماه سالروز ادغام دیویزیون (لشکر) قزاق، بریگاد (تیپ) مرکزی، ژاندارمری و سایر قوای نظامی پراکنده ایران در یکدیگر و تشکیل ارتشی جدید با ساختاری امروزی‌تر به دست رضاخان میرپنج است.

«ایران» به لطف بی تدبیری و توجه اندک سلسله شاهان و سلاطین قاجار هرگز نتوانست ارتش متمرکز و مستقلی داشته باشد. پادشان قجری به جای تشکیل ارتش مستقل و متمرکزِ نیرومند ترجیح دادند از تفنگداران ایلات و طوایف یا نیرو‌های نظامی روس و انگلیس برای حفاظت از تاخ و تخت و مُلک خود استفاده کنند که البته به لطف این دیدگاه نادرست بخش‌های وسیعی از خاک ایران در دوره آنان از ایران جدا و به کشور‌های همسایه ضمیمه شد.

هزینه‌های گزاف دول انگلیس و ایران برای نگهداری از ارتش ۵۶۰۰ نفره انگلیس در جنوب استان فارس به اضافه هزینه‌های سرسام آور لجستیکی و پشتیبانی نیرو‌های نظامی بریتانیا در شمال و شرق کشور به انضمام وحشت فرماندهان انگلیس از رسوخ افکار تند و رادیکالی بلشویک‌ها بین افسران روسی قزاقخانه ایران، سیاستمداران رنگین فکر انگلیسی را مجاب کرد تا نوسازی و یکپارچه سازی قشون ایران را هشت ماه پس از کودتای نظامی رضاخان پهلوی در سال ۱۳۰۰ طرح ریزی و پیاده کنند.

وضعیت ارتش در عهد صفویه

براساس اسناد و کتب نوشته شده پژوهشگران و مورخان کشورمان، اولین تلاش‌ها برای تحول در ارتش ایران در دوره صفویه و در عهد شاه عباس اول اتفاق افتاد. در آن عصر هیات‌هایی از کارشناسان نظامی به سرکردگی برادران شرلی به دربار شاه عباس آمدند واحد‌های تفنگچی و پیاده نظام، سواره نظام، توپچیان و کارخانه‌های تولید اسلحه را راه اندازی کردند. با این حال و با وجود به کار گرفتن کارشناسان اروپایی، استفاده از توپخانه توسط جانشین‌های شاه عباس از رونق افتاد. (۱)

ارتش اجاره‌ای و تصاحب خاک ایران توسط دشمنان

نیروی نظامی ایران در طول ۱۴۳ سال سلطه خاندان آقامحمد خان قاجار بر ایران یا متشکل از ارتش‌های محلی و طایفه‌های ایلاتی کُرد، لر و ترک بود یا مرکب از نیروی نظامی خارجی. مخارج هنگفت هر دو گروه نظامیِ اجاره‌ای نیز با دولت ایران بود. نمونه این ارتش‌های اجاره‌ای بریگاد قزاق به فرماندهی روس‌ها و انگلیسیها، پلیس جنوب تحت امر انگلیسی‌ها و ژاندارمری تحت فرماندهی افسران سوئدی و اتریشی بود. اغلب این نیرو‌ها مسلح به سلاح‌های سبک قدیمی و فاقد جنگ افزار‌های سنگین و به روز بودند.

پادشاهان قاجار به ایجاد یک نیروی نظامی قدرتمند که بتواند آنان را در مقابل حملات خارجی و شورش‌های داخلی حفظ کند، کمتر توجه داشتند. در سلسله قاجار تنها فردی که به اهمیت ارتش واقف بود عباس میرزای ترک زبان، ولیعهد فتحعلی شاه

بود. وی که محل سکونتش خطه آذربایجان بود، استادکارانی را از فرانسوی و انگلیسی به استخدام درآورد تا نیروی نیروی نظامی ایران را به سبک غربی‌ها سامان دهد به این منظور افراد مختلفی را برای تحصیل در رشته‌های فنی و حرفه‌ای و ایجاد و تقویت روابط دوستانه با کشور‌های غربی روانه اروپا کرد، اما کار او با مرگش ناتمام ماند.

پس از عباس میرزا، میرزا محمدتقی‌خان فراهانی مشهور به امیرکبیر، اولین صدراعظم ایران در عصر ناصرالدین شاه قاجار، آموزش نظامی را بنیان گذاشت. هر چند که موقع آغاز به کار مدرسه دارالفنون، محل آموزش‌های نظامی و غیر نظامی وی به دستور ناصری در زندان و تبعید به سر می‌برد، اما کارشناسان و مستشارانی از کشور‌های اتریشی و مجارستانی فنون نظامی را به محصلان این مدرسه آموزش دادند. امیرکبیر اصلاحات نظامی را با اختصاص مقرری ثابت برای افسران و سربازان، ساخت کارخانه اسلحه سازی، تولید اونیفورم‌های نظامی به سبک اونیفورم‌های اتریشی، تنظیم نظامنامه‌ای برای الگوی رفتاری سربازان، رده بندی سلسله مراتب بر مبنای سیستم‌های نظامی اروپایی، انتشار راهنما‌هایی برای آموزش‌های نظامی، ایجاد پادگان ها، اسلحه خانه ها، پاسگاه‌ها و سایر امکانات دفاعی مورد نیاز در استان‌ها و مناطق سوق الجیشی کشور پی گرفت.

با وجود اقدامات امیرکبیر سنگ اندازی‌ها و مانع تراشی‌های زیادی از سوی مسوولان رده اول دربار ناصری و پادشاهان بعد از وی به سبک قدیمی انجام شد. رویه سربازگیری ارتش ایران در آن عصر به طور عمده استفاده از سهمیه ایلات و عشایر بود به همین دلیل ارتشی منسجم و یکپارچه به وجود نیامد. ارتش در دوره قاجاریه عمدتا برای حفظ سلطنت، سرکوب قیام ایلات و عشایر و اعمال قدرت بر مردم و رعیت تحت امر استفاده می‌شد.

شایان ذکر است نفوذ و قدرت مداخله گر خارجی یعنی انگلستان و روسیه در این دوره به علت ضعف مفرط پادشاهان قاجار، تمام شئونات داخلی کشور را تحت تأثیر قرار داده بود به طوری که منافع این دو قدرت با ایجاد یک ارتش ملی قدرتمند ایرانی همخوانی نداشت. طوسی می‌نویسد: به عقیده این دو رقیب، تمامیت ارضی ایران به موازنه دو جانبه آن‌ها بستگی داشت نه به نیروی نظامی قدرتمندی که ایران باید در اختیار می‌داشت.

علاوه بر رقابت شدید و توطئه مستمر کارپردازان روسی و انگلسیی در دربار شاهان قاجار، عوامل داخلی بسیاری بر نوسازی و بهبود عملکرد ارتش تاثیر وسیعی داشت از جمله مخالفت برخی فرماندهان سنتی ارتش و شاهزادگان یا صاحب منصبان، ناکافی بودن امکانات مالی، دلسردی عباس میرزا بر اثر شکست‌ها و عدم همکاری دولت‌های فرانسه و انگلستان در روز‌های حساس جنگ ایران و روسیه، دشواری پذیرش و جذب فنون نظامی وارداتی از اروپا از سوی جامعه ایرانی وابسته به آداب و سنن بومی.


بیشتر بخوانید

با توجه به موانع و مشکلات یاد شد تلاش‌های دلسوزان به نتیجه نرسید و قشون دائمی ایران پس از نهضت مشروطه نیز همچنان از شعبه‌ها و واحد‌های مختلفی تشکیل می‌شد که کنترل هر واحد در اختیار افسران دولت‌های انگلیس، روس، سوئد و ایلات و عشایر ایرانی باشد و به این نحو امکان داشت یکی از این واحد‌ها به تحریک فرماندهان و بنا بر مصالح دولت متبوع خود بر ضد دولت دیگر کارزار نظامی راه بیندازد.

براساس اسناد موجود رفع این چالش از مدت‌ها قبل مورد توجه انگلیسی‌ها قرار گرفت. آنان رفع خطر‌های موجود را تنها با متحدالشکل شدن قشون ایران مقدور می‌دانستند.

با پایان جنگ جهانی اول، ایران که ناخواسته به میدان کارزار ابرقدرت‌ها مبدل شده بود با مسائل عدیده‌ای روبرو شد که از آن جمله می‌توان از کمبود مواد غذایی، گرانی قیمت ها، بازگشت قدرت رؤسای قبایل و ملاکین و مضمحل شدن اقتدار دولت مرکزی و کشمکش‌های روسیه و انگلیس در ایران دست به گریبان شده بود و موجب نارضایتی مردم و نیز افزایش احساسات ملی گرایانه در کشور را به وجود آورده بود و روحیه تمرد را در جامعه به اوج رسانده بود، مقاومت‌ها و نارضایتی‌ها وارد فاز مسلحانه کرد که مهم‌ترین آن نهضت جنگل در گیلان و قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز بود.

علاوه بر این، دولت انگلیس که پلیس جنوب یا تپانچه‌داران جنوب پارس با حدود ۵۶۰۰ نیروی نظامی در مناطق جنوبی ایران به‌ویژه در شهرستان‌های نی ریز، کرمان و شیراز مستقر بود و نیروی دیگری هم برای ممانعت از تجاوز روس‌ها به خاک ایران به شمال و شرق کشور گسیل کرده بود و نگهداری از این نیرو‌ها مستلزم صرف هزینه‌های گزافی بود رفته رفته موجب اعتراض نمایندگان پارلمان انگلیس و اعتراض ملت و دولت ایران شد.

دولت انگلیس با مشکل دیگری هم روبرو بود. تحت تاثیر قرار گرفتن افسران روسی قزاقخانه ایران از ناحیه افکار تند و رادیکال بلشویک‌ها. سیاستمداران بریتانیایی لشکر قزاق تحت هدایت این افسران را برای مصالح انگلیس بسیار خطرناک ارزیابی کردند. مجموعه مسائل مذکور موجب شدن زمامداران انگلیسی فکر یک کاسه کردن قشون رنگارنگ ایران را در ذهن ایجاد کنند.

انگلیس برای رسیدن به منافع جدید خود و رسمیت دادن به پلیس جنوب و تشکیل قشون متحدالشکل همه تلاش خود را به کار بست، اما مذاکرات مقامات بریتانیا با دربار احمدشاه قاجار تا سال ۱۲۹۸ شمسی راه به جایی نبرد تا اینکه در همین سال با امضای قرارداد ۱۹۱۹ مذاکرات را پایان داد و آمال و نیات خویش راجع به نیروی نظامی ایران را در قالب این قرارداد ساخته و پرداخته کرد.

فشار‌ها و نیرنگ‌های دولت انگلیس برای کنترل قشون ایران و متحدالشکل کردن آن با مخالفت‌های شدید داخلی روبرو شد حتی تصویب قرارداد در مجلس شورای ملی هم راه به جایی نبرد و انگلیسی‌ها دریافتند که این قرارداد با مقتضیات آن زمان جور در نمی‌آمد. مکر انگلیسی یک بار دیگر دست به کار شد و این بار کلنل اسمایس عامل اجرای نقشه پردامنه و بسیطی شد تا مفاد قرارداد ۱۹۱۹ را به صورت دیگری عملی کند و آن کودتای نظامی رضاخان سردار سپه بود که هفت ماه بعد در شب سوم اسفند سال ۱۲۹۹ شمسی پیاده شد.

پاشنه آشیل ارتش نوین رضاخانی

دولت انگلیس نقشه خود را با روی کار آوردن حکومت مرکزی قدرتمند و دست نشانده رضاخان دنبال کرد. فرمانده نیرو‌های انگلیسی در ایران، ژنرال آیرون ساید، ابتدا به رضاخان کمک کرد تا قدرت را در تیپ قزاق به دست آورد و سپس او را با همکاری سید ضیاءالدین طباطبایی به کودتا ترغیب کرد او نیز با ورود نیرو‌های قزاق از قزوین به تهران در سوم اسفند ۱۲۹۹ زمینه سقوط سلطنت احمدشاه قاجار و تشکیل دولت جدید را به وجود آورد. 

پس از به قدرت رسیدن رضاخان، تشکیلات نظامی ایران بر اساس نقشه‌های از پیش طراحی شده انگلستان تجدید سازمان یافت. انگلیس که نتوانست با اجرای قرارداد ۱۹۱۹ در ایران به اهدافش برسد، با به قدرت رساندن رضاخان و تشکیل ارتشی منظم به دست او به هدفش رسید. ارتشی که ابزاری در دست استعمار بود.

در این دوره، هیأتی نظامی از انگلستان در تهران به سر می‌برد که ماموریت مهمش بازسازی ارتش ایران بود. این هیات رضاخان را مسلط‌ترین و خوش آتیه‌ترین فرد نظامی ایران برای ریاست ارتش می‌دانست.

رضاخان پس از کودتا به کار میرزا کوچک خان در گیلان و شیخ محمد خیابانی در تبریز خاتمه داد، شورش‌های قبایل را در اقصی نقاط کشور سرکوب کرد، نیرو‌های چپ را سرکوب کرد و قدرتش را تثبیت کرد سپس دست به اقداماتی زد که سرانجام به اعلام تاسیس سلسله جدیدی تحت عنوان سلسله پهلوی توسط مجلس موسسان در آذر سال ۱۳۰۴ شمسی ختم شد.

در سال ۱۳۱۳ رضا شاه به اصرار و پافشاری ذکاء الملک فروغی که سالیانی چند در ترکیه مقام سفارت داشت به دعوت مصطفی کمال آتاترک به آن کشور سف کرد تا از نزدیک پیاده کردن تمدن غرب در ترکیه را نظاره کند. در این سفر عده‌ای از نظامیان همراهش بودند. رضا در انتخاب همراهان نظامی خود دقت زیادی کرد تا به آتاترک تفهیم کند که افسران تحصیلکرده و دانشمند در ارتش ایران بسیارند.

هیأت مزبور طی ۲۵ روزی که رضاشاه در ترکیه حضور داشت ضمن بازدید از واحد‌های نظامی و مذاکره با فرماندهان ترک، سازمان نظامی ترکیه را مورد توجه قرار داد و گزارش خود را به رضاشاه و ارکان حرب قشون داد. پس از بازگشت شاه از ترکیه تغییراتی در قشون داده شد و سربازخانه‌ها و سازمان جدید ایجاد شد و تعداد قشون به ۱۰۰ هزار نفر افزایش یافت و ساختار جدید از اول فروردین ۱۳۱۴ پیاده شد.

ارتشبد حسین فردوست در خاطراتش در این باره نوشت: رضاخان به حزب و تحزب اعتقادی نداشت و بنا به تربیت قزاقی خود تنها به ارتش متکی بود و از ارتش آنچه برایش مهم بود پادگان تهران بود و تازه همین پادگان را به دو لشکر کاملا هم قوه تقسیم کرده بود. لشکر یک به فرماندهی کریم آقاخان بوذجمهری و لشکر دو به فرماندهی علی آقاخان نقدی. به این ترتیب یک فرمانده بیسواد (بوذجمهری) در مقابل یک فرمانده باسواد (نقدی) قرار داشت.

رضاخان همیشه بین این دو لشکر اختلاف می‌انداخت به طوری که عملا دشمن و رقیب یکدیگر بودند. در نزد افسران لشکرِ یک لشکرِ دو را بی عرضه می‌خواند و بر عکس. او آتش این اختلاف را تا رفتنش روشن نگه داشت. اگر در این مدت طولانی این دو لشکر به جان هم نیفتادند فقط به خاطر وجود رضاخان بود و بس! ضمنا هر دو لشکر را چنان قدرتمند کرد که اگر تمام لشکر‌های ایران هم جمع می‌شدند قدرت مقابله با آن‌ها را نداشتند.

در زمان رضاخان ارتش ایران از ۱۰۰ هزار نفر تجاوز نمی‌کرد که دو لشکر تهران به تنهایی حدود ۵۰ هزار نفر نیرو داشتند و سایر لشکر‌ها روی هم ۵۰ هزار نفر. رضاخان هر چه تجهیزات مدرن از خارج می‌خرید به این دو لشکر می‌داد. برایش توپ و تانک گران قیمت اهمیتی نداشت و اگر داشت برای مرکز بود و نمایش رژه. از این دو لشکر هیچ گاه به واحد‌های خارج از مرکز کمکی نمی‌داد، زیرا باید با تمام نیرو در پایتخت می‌ماند و قدرتش را حفظ می‌کرد. بدین ترتیب تا شهریور ۱۳۲۰ مقام او تضمین شده به نظر می‌رسید.

با آغاز جنگ جهانی دوم، رضا شاه و برنامه توسعه اش به یک پایان ناگهانی رسید. نیرو‌های انگلستان و روسیه که از نفوذ آلمان‌ها در ایران و تمایل رضاشاه به آلمان سخت بیمناک شدند به همین دلیل در سوم شهریور ۱۳۲۰ نیروهایشان را وارد خاک ایران کردند.

با وجود هزینه گزاف رضاشاه برای نوسازی و ایجاد نوین‌ترین ارتش آن روزگار در منطقه خاورمیانه، ارتش رضاخان نتوانست بیش از چند روز در برابر متفقین دوام بیاورد و کشور به دست متفقین اشغال شد و حکومت پهلوی اول سرنگون شد و رضاشاه مجبور به فرار از ایران شد.

منبع: ایسنا

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.