به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، او که سالها به من ابراز علاقه میکرد، اکنون در دانشگاه با دختر دیگری آشنا شده است که قصد ازدواج با او را دارد، اما آن دختر که متوجه علاقه و رابطه عاشقانه من و پسرخاله ام شده بود، با یک نقشه شیطانی و وحشتناک دست به کاری زد که ...
دختر ۲۶ سالهای که مدعی بود رقیب عشقی اش با یک نقشه شیطانی او را بی آبرو کرده و دست به رسوایی بزرگی زده است، درباره این ماجرای تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: پدرم کارمند یکی از ادارات دولتی بود که سالها قبل در محل کارش با مادرم آشنا شده و با هم ازدواج کرده بودند، ولی تنها یک سال بعد از ازدواج، اختلافات آنها شروع شد به طوری که به گفته مادرم حتی یک روز خوش نداشتند. به دنیا آمدن من نیز تغییری در زندگی آنها به وجود نیاورد. ناسازگاری و مشاجرات آنها به جایی رسید که دیگر نتوانستند زیر یک سقف زندگی کنند و در نهایت زمانی که من شش سال بیشتر نداشتم، از یکدیگر جدا شدند. پدرم چند ماه بعد از طلاق مادرم، با زن دیگری ازدواج کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت. در این میان من هم نزد مادرم ماندم و در خانه پدربزرگم به زندگی ادامه دادم. مادرم برای تامین هزینهها و مخارجمان در یک شرکت مشغول کار شد و من هم به تحصیلاتم ادامه دادم، ولی ماجرایی که سرنوشت و آینده مرا تغییر داد از همان دوران کودکی، زمانی آغاز شد که شوهرخاله ام همواره مرا به عنوان عروس زیبایش خطاب میکرد.
بیشتر بخوانیذ:
او از همان زمان مرا عروس خودش میدانست و اعتقاد داشت که من و «پژمان» باید با یکدیگر ازدواج کنیم. من هم که پسرخاله ام را دوست داشتم از همان سنین کودکی به این باور رسیده بودم که با پژمان نامزد هستیم و زمانی که بزرگتر شویم با هم ازدواج میکنیم. به همین دلیل آشکارا و پنهان با یکدیگر در ارتباط بودیم. حتی در کنار هم عکسها و تصاویر عاشقانه خصوصی میگرفتیم چرا که من به جز پژمان به فرد دیگری نمیاندیشیدم، تا آن که بعد از گرفتن دیپلم، در آزمون سراسری شرکت کردم و در رشته پرستاری یکی از دانشگاههای معتبر کشور پذیرفته شدم. در حالی که پژمان نیز در یکی از رشتههای مهندسی دانشگاه آزاد تحصیل میکرد. با هم تصمیم گرفتیم تا پس از پایان تحصیلات من، با یکدیگر ازدواج کنیم. اما مدتی بعد احساس کردم پژمان خیلی نسبت به من بی تفاوت شده است و رفتار بسیار سردی با من دارد. دلیل این کار را نمیدانستم. پژمان هم درباره رفتارهای عجیب و غریبش هیچ توجیه باورپذیری نداشت و هیچ وقت پاسخ درستی به من نمیداد. از سوی دیگر برای آن که بتوانم اعتماد او را جلب کنم و او را با یادآوری خاطرات گذشته به روزهای خوش و عاشقانه ماهها و سالهای قبل بازگردانم، تعدادی از تصاویر بسیار خصوصی خودم را برایش ارسال کردم.
با وجود این باز هم رفتارهای سرد و بی روح پژمان تغییر نکرد. این در حالی بود که من تحصیلاتم را به پایان رسانده و در یکی از بیمارستانهای مشهد مشغول کار شده بودم. با آن که امیدوار بودم روزی با پژمان ازدواج میکنم، اما بی تفاوتیهای او نسبت به من آزارم میداد و خلاصه در همین گیر و دار بودم که روزی یکی از همکارانم تصاویر خصوصی و بدون حجاب مرا نشانم داد که در یکی از کانالهای مستهجن فضای مجازی منتشر شده بود و در زیر آن عکسها جملات بسیار زشت و شرم آوری قرار داشت که مرا دختری فاسد و منحرف معرفی میکرد. از شدت حیرت و تعجب چشمانم گرد شده بود که اتاق دور سرم چرخید و روی زمین افتادم. با کمک همکارم وقتی کمی حالم بهتر شد، به حال و روز خودم گریستم و بی مقدمه سراغ پژمان رفتم چرا که آن تصاویر را کسی جز او نداشت. تازه آن جا بود که از میان حرفهای پسرخاله ام به رازی شگفت آور پی بردم. پژمان از حدود یک سال قبل به دختر دیگری در دانشگاه علاقهمند شده بود و با او ارتباط داشت. آن دختر هم که در همین روابط عاشقانه متوجه رابطه من و پژمان شده بود و میدانست که قرار است ما با یکدیگر ازدواج کنیم، دست به یک نقشه شیطانی کثیف زده بود. «میترا» با ترفندی خاص و حیله گرانه تصاویر خصوصی مرا از گوشی پژمان بیرون کشیده و آنها را در فضای مجازی منتشر کرده بود تا مرا دختری منحرف و فاسد جلوه دهد و این گونه با بی آبرو کردن من بتواند به خواسته اش برای ازدواج با پژمان برسد و ... شایان ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرهنگ معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) پرونده این دختر جوان که با ماجرایی تاسف بار همراه بود، برای رسیدگی ویژه و کارشناسی در اختیار مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان
انتهای پیام/