ملت‌های عربی که با ایستادگی برابر صلح رژیم‌های دیکتاتورشان با رژیم صهیونیستی ثابت کردند روحیه بیداری اسلامی در آن‌ها زنده است، با بهره‌گیری از تجارب گذشته این‌بار می‌توانند نتیجه متفاوتی رقم بزنند.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  مهمترین ویژگی کشور‌های پادشاهی خلیج فارس این است که آن‌ها جمهوری نیستند و لازم نیست با پارادوکس‌های جمهوری در کشور، خودشان را وفق دهند. در این سیستم‌ها مشروعیت سیاسی از روابط دیرینه سنتی، عشیره‌ای و اجتماعی گرفته می‌شود.

نیاز و درخواست برای دموکراسی در این کشور‌ها ناچیز است، از سوی دیگر جمعیت کم و منابع نفتی عظیم به دولت در این نظام‌های سلطنتی کمک می‌کند تا دلار‌های نفتی را در قالب «بسته‌های کمک معیشتی اقتصادی» به جامعه تزریق کنند و از آن طریق وفاداری مردم به خود را بخرند.

آغاز موج بیداری اسلامی

در همین زمینه انقلاب‌های عربی موجی بود که ۱۰ سال قبل بیشتر کشور‌های عربی را تحت تأثیر قرار داد. بیشتر، کشور‌هایی تحت تأثیر این موج قرار گرفتند که نظام جمهوری موروثی داشتند یا حداقل در لفظ از واژه جمهوری استفاده می‌کردند. تونس، مصر، لیبی و یمن همگی به‌عنوان جمهوری‌های مردمی اداره می‌شدند.

در ژانویه و فوریه سال ۲۰۱۱ اعتراضات در تونس و مصر دست آخر به سقوط رژیم سیاسی در این دو کشور در شمال آفریقا ختم شد. نخستین جرقه‌های اعتراض در دسامبر ۲۰۱۰ در تونس با خودسوزی جوانی ۲۶ ساله به‌نام «محمد بوعزیزی» زده شد. این خودسوزی منجر به جریانی اعتراضی فراگیر در تونس شد که رسانه‌ها آن را با عنوان «انقلاب یأس» پوشش دادند. دولت تونس تلاش کرد این شورش را با به‌کار بردن زور و سرکوب در خیابان‌ها آرام کند، اما جریان مخالفت‌ها به‌مراتب قویتر از نیرو‌های سرکوبگر بود، در نتیجه «زین‌العابدین بن علی» مجبور شد تونس را پس از ۲۴ سال تکیه بر منصب ریاست جمهوری در ژانویه سال ۲۰۱۱ ترک کند. در دسامبر سال ۲۰۱۱ نخست وزیر و رئیس‌جمهوری که منتخب مردم بودند در تونس روی کار آمدند.

اواخر ژانویه سال ۲۰۱۱ این اعتراضات به مصر سرایت کرد و طی یک سال به لیبی و تونس و بحرین منتقل شد.

نقاط مشترک بیداری اسلامی در همه کشور‌های عربی

این جریان در همه کشور‌های عربی چند نقطه اشتراک مهم داشت:

ـ همه کشور‌هایی که در آن‌ها انقلاب یا بیداری اتفاق افتاد، تحت حاکمیت رژیم‌هایی دیکتاتور (اعم از نظامی و غیرنظامی) بودند و در هیچ‌یک، مردم، در حاکمیت بر سرنوشت خود و تقسیم ثروت کشور، نقشی نداشتند.

ـ اکثر مردم در این کشورها، شهروندانی درجه دو و درجه سه محسوب می‌شدند و تنها عدۀ معدودی که اغلب نزدیک به نظام پادشاهی بودند موقعیت قابل قبولی داشتند. فقر و تنگدستی، عاملِ اصلی انقلاب نبود، بلکه عزت لگدمال‌شده، منشأ خیزش بود، به‌عنوان مثال، محمد بوعزیزی که به‌عنوان آغازگر انقلاب تونس به‌شمار می‌رود، سال‌ها مانند سایر مردم، طعم فقر و نداری را چشیده بود، اما دم بر نیاورده بود، اما وقتی یک پلیس به او کشیده زد، پایمال شدن عزت نفسش را تاب نیاورد و آتش به پیکر خود زد تا به نمادی برای آتش خشم مردم تونس تبدیل شود. در بحرین نیز، با وجود آنکه فقر و نداری به‌سبب سیاست طائفه‌ای حاکمان، بر مردم چیره است، اما رهبران انقلابی که در ۱۴ فوریه ۲۰۱۱، علیه آل‌خلیفه به‌پا خاستند، افرادی تنگدست نبودند.

ـ حاکمانی که در کشور‌های آنان انقلاب به‌پا شد، به غرب و به‌ویژه به آمریکا و رژیم صهیونیستی وابسته بودند و حتی برخی از آنان (مصر، بحرین و تونس)، محرمانه با رژیم صهیونیستی رابطه داشتند و این دلیل دیگری است که ثابت می‌کند انقلاب در این کشورها، برای امور مادی نبود، بلکه برای بازیابی عزت و کرامت از دست رفته بود و از وجدان و فطرت ملت‌های لگدکوب‌شده برمی‌خاست.

ـ همه حکامی که در برابر انقلاب ملت خود ایستادند، رژیم‌هایی متخاصم با اسلام، بیداری اسلامی و خیزش آزادی‌خواهی قومی و ملی داشتند و با توجه به سازمان‌یافته بودنِ اسلامِ سیاسی و بیداری اسلامی که نمونۀ آن پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به‌سال ۱۳۵۷ بود، حکام مستبدِ این کشورها، از تکرار این تجربه بیمناک بودند و به همین سبب، بیداری اسلامی و اسلام سیاسی را به‌عنوان هدف نخست خود در سرکوب مردم درنظر می‌گرفتند.

ـ سقوط رژیم‌های دیکتاتوری، سبب روی کار آمدن سازمان‌ها و گروه‌های دارای رویکرد‌های اسلام سیاسی و بیداری اسلامی شد به این ترتیب، انقلاب‌ها در کشور‌های عربی، رنگی اسلامی به خود گرفت و این مسئله، در عین حال که نقطه قوت این انقلاب‌ها به‌شمار می‌رفت، کمینگاهی برای این انقلاب‌ها بود.

ـ غرب، نمی‌توانست موضعی آشکار در قبال این وقایع اتخاذ کند، دست‌نشانده‌های آنان، یکی پس از دیگری در حال سقوط بودند و آنان نمی‌توانستند در برابر خیزش میلیونی مردم کاری از پیش ببرند، چرا که آنها، سال‌ها شعار دموکراسی، برابری، حقوق بشر و... سر داده بودند و اکنون، دموکراسی، اژد‌هایی شده بود که مار‌های دست‌ساز آنان را می‌بلعید.

ـ برای مردم و انقلابیون ثابت شد که قدرت آن‌ها، بیش از قدرت حاکمان طغیانگر است، زیرا آتشِ خشم جمعیت مردمی، در چشم به‌هم‌زدنی هیمنه ساختگی حکام دیکتاتور در این کشور‌ها را خاکستر کرد. رژیم زین‌العابدین بن علی در تونس و رژیم حسنی مبارک در مصر، در مدتی کمتر از یک ماه در ۱۴ ژانویه و ۱۱ فوریۀ سال ۲۰۱۱ از هم پاشیدند.

ـ همه انقلاب‌های بهار عربی یا بیداری اسلامی، مسالمت‌جویانه بود و از شیوه‌هایی که ملت‌های جهان در اعتراض به‌کار می‌بردند، تعدی نمی‌کرد مگر در مواردی ناچیز که آن هم به‌سبب درگیر شدن عناصر حکومتِ مستبد با مردم و واکنش مردمی به آن‌ها شکل گرفت.

نقش مخرب آمریکا در تحریف انقلاب عربی

آمریکا همواره در دهه‌های گذشته تلاش می‌کرد برای بازسازی قدرت و نفوذش در منطقه با تکیه بر متحدان خود در جهان عرب به‌ویژه در مصر، اردن و عربستان از تشکیل خاورمیانه اسلامی که آن را مغایر با منافع منطقه‌ای خود ارزیابی می‌کرد مقابله کند و جبهه ضدصهیونیستی در منطقه را که از ایران، سوریه، لبنان و حماس تشکیل می‌شد متلاشی کند.

با شروع انقلاب‌های عربی در تونس و پس از آن مصر و حذف مهره‌های آمریکایی و صهیونیستی یکی پس از دیگری از رأس حکومت‌های عربی در خاورمیانه شکست پروژه‌های صهیونیستی و آمریکایی بیش از پیش خود را به جهانیان و حتی خود آمریکا و اسرائیل نشان داد و ترس و نگرانی شدیدی را در آن‌ها ایجاد کرد به‌گونه‌ای که از نظر بسیاری تحلیلگران آمریکا و اسرائیل بازندگان اصلی تحولات جهان عرب محسوب می‌شدند.


بیشتر بخوانید

نوع مداخله آمریکا در خیزش‌های هریک از این کشور‌ها متفاوت بوده است و هدف اساسی آن، انحراف خیزش‌های مردمی و حفظ منافع خود در منطقه استراتژیک خاورمیانه بود. تلاش برای حفظ حکومت بحرین از طریق سرکوب انقلابیون، نفوذ در انقلاب مردم یمن و حفظ ساختار سیاسی قبلی و جایگزینی فرد مورد نظر خود به‌جای عبدالله صالح، مداخله نظامی در لیبی، جلوگیری از حضور پرقدرت اسلام‌گرایان در تونس و استفاده از بقایای رژیم گذشته مصر در ساختار فعلی این کشور از مهم‌ترین اقدامات آمریکا در برخورد با انقلاب‌های اخیر خاورمیانه بوده است:

ـ آمریکا در مراحل اولیه انقلاب مردمی در مصر، ضمن باثبات خواندن کشور مصر، از حسنی مبارک دعوت کرد اصلاحات مورد نظر معترضان را انجام دهد و از اقدامات خشونت‌آمیز علیه تظاهرکنندگان پرهیز نماید، اما پس از آن‌که، امید خود را از ادامه حکومت مبارک از دست داد، تلاش نمود ضمن حفظ ساختار سیاسی قبلی، از انتقال قدرت به طنطاوی حمایت کند.

ـ حمایت از احزاب سکولار در انتخابات تونس، یکی از مهم‌ترین مداخله‌های آمریکا در جریان انقلاب این کشور بوده است.

ـ نوع مداخله‌گری آمریکا در لیبی به‌صورت نظامی بوده است. لیبی یکی از مناطقی است که عناصر فراری داعش از سوریه به آنجا منتقل می‌شدند. این کشور بستر خوبی برای استقرار گروهک‌های تروریستی داشت، می‌توان حدس زد که انتقال آن‌ها به لیبی برای انجام حملاتشان در اروپا بوده است.

آمریکا و کشور‌های حاشیه خلیج فارس فرصتی را برای حفتر فراهم کردند که به‌طور کامل بر دولت لیبی تسلط داشته باشد. آمریکا دارای نیرو‌هایی هرچند محدود در طرابلس بود که اقدام به خروج این نیرو‌ها از این منطقه کرد. ژنرال خلیفه حفتر پس از حرکت نیرو‌های خود به‌سمت طرابلس، اعلام کرد که آمریکا و هم‌پیمانانش این منطقه را تخلیه کرده‌اند.

ـ حمایت آشکار از سرکوب انقلابیون بحرین و موافقت با حضور نظامی عربستان سعودی و برخی کشور‌های عربی حوزه خلیج‌فارس به‌منظور خاتمه جریان اعتراض‌های مردمی، موضع اصلی آمریکا در مقابل قیام‌های بحرین بود.

ـ در خصوص یمن نیز آمریکا، پس از قطع امید از انجام اصلاحات مورد نظر توسط صالح، به‌طور مخفیانه، سیاست خود را در قبال یمن تغییر داد و با کمک عربستان سعودی و شورای همکاری خلیج فارس، زمینه انتقال قدرت از دیکتاتور یمن به معاونش را فراهم کرد که جنگ ویرانگر یمن در ۲۰۱۵ را به‌دنبال داشت.

به‌طور کلی می‌توان گفت که راهبرد اصلی مقامات ارشد واشنگتن، پس از شکست سیاست مهار جنبش و قیام‌های مردمی در خاورمیانه عربی، بر هدایت و کنترل قیام‌های مردمی با هدف روی کار آوردن رهبران همسو و یا دست‌کم، ممانعت از روی کار آمدن رهبران انقلابی و غرب‌ستیز تعلق گرفته بود، برای نمونه، باراک اوباما، رئیس جمهور وقت آمریکا و هیلاری کلینتون، وزیر خارجه دولت وی در واکنش به انقلاب مردم مصر مطرح نمودند که از راهبرد «دموکراسی هدایت‌شده» یا «دموکراسی کنترل‌شده» استفاده خواهند نمود، بدین معنا که آمریکا برقراری دموکراسی در مصر را زمانی خواهد پذیرفت که در چارچوب منفعت و امنیت ملی آمریکا باشد.

چالش‌های عربستان در بیداری اسلامی اعراب

کشور‌های عضو شورای همکاری خلیج فارس به‌خصوص عربستان با توجه به ماهیت حکومتشان که حکومت‌های موروثی و پادشاهی و مبتنی بر مشروعیت سنتی هستند، طبیعی بود که در مقابله با موج انقلاب و تحولاتی که در صدد ایجاد حکومتی با ماهیت تجدیدنظرطلبانه که مبتنی بر تغییر معادلات موجود باشد موضع‌گیری کنند. یکی از خواسته‌های اصلی انقلابیون در تونس، مصر، لیبی و دیگر کشورها، کنار رفتن دیکتاتور‌هایی بود که یا به نام رئیس جمهور و یا به نام پادشاه قدرت را در اختیار گرفته بودند و حاضر به سهیم کردن دیگران در قدرت و گردش نخبگان نبودند، ازاین‌روست که یکی از اصلی‌ترین خواسته معترضین اصلاحات سیاسی و انجام انتخابات دموکراتیک در کشور بوده و هست، بنابراین شیخ‌نشین‌های حاشیه خلیج فارس و عربستان سعودی با توجه به مشابه بودن ساختار‌های سیاسی، پایه‌های حکومت خود را در مقابل تحولات بهار عربی و تمایلات دموکراسی‌طلبانه و آزادی‌خواهانه مردم منطقه متزلزل یافته در جهت مقابله با آن واکنش نشان دادند.

ـ ترس از ورود موج انقلاب عربی: در بحبوحه انقلاب عربی بررسی اوضاع داخلی عربستان سعودی نشان می‌داد که این کشور هم در معرض طوفان‌های تغییر قرار دارد و نمی‌تواند استبداد کنونی را تحمل کند. سران آل‌سعود که مدعی بودند تخت حکومتی‌شان از تغییر و تحولات ناشی از بهار عربی مصون است با چالش‌های بسیاری دست و پنجه نرم می‌کردند. فقر، بی‌عدالتی، اندیشه استبدادی و اختلاف در دستگاه حکومتی باعث شده بود که هر روز این کشور شاهد تظاهرات مردمی باشد که بخشی از این اعتراض‌ها مذهبی بود.

این اعتراضات عمدتاً در مناطق شیعه‌نشین قطیف، عوامیه و عموماً در شرق عربستان سعودی صورت می‌گرفت که با سرکوب گسترده مواجه شد و رژیم آل‌سعود در کشتار و بازداشت معترضان به کودکان و نوجوانان هم رحم نکرد. بخش دیگری از این اعتراضات سیاسی بود که در ریاض، جده، مکه و مدینه اتفاق افتاده است که بیشتر مربوط به بازداشت‌های افراد است. این مسائل می‌توانست پتانسیلی را ایجاد کند که قابلیت تبدیل به یک جریان سیاسی جامع داشته باشد که خطری برای رژیم سعودی محسوب می‌شد.

ـ تقابل مستقیم با انقلاب بحرین: خاندان سلطنتی حاکم بر بحرین و متحد نزدیک به سعودی، برای مقابله با اعتراض‌هایی که روز به روز گسترده‌تر می‌­شد، درخواست کمک کرده بود، لذا سعودی‌ها از همان آغاز اعتراضات مردم، خواستار سرکوب آن بوده‌اند، چرا که انقلاب مردم بحرین می‌تواند برای شیعیان عربستان نیز الهام‌بخش باشد، به‌خصوص که بعد از تشکیل دولت شیعی در عراق، عربستان این قیام را در چارچوب ژئوپولیتیک شیعه تفسیر می‌کند. مقامات عربستان با فرستادن نیروی نظامی به بحرین این خواسته خود را بیشتر نمایان کردند، از سوی دیگر مقامات سعودی تلاش می‌کردند با فرافکنی مسائل داخلی خود از انجام اصلاحات و ایجاد تغییرات در نظام سیاسی خود اجتناب ورزند.

ـ مداخله سیاسی در یمن و نتایج آن: آغاز بحران فراگیر یمن که با سقوط مبارک در مصر همراه شد، نگرانی‌هایی گسترده را در ریاض برانگیخت. سعودی‌ها پس از سرکوب اعتراضات داخلی بحرین، باز هم در چهارچوب شورای همکاری، شروع به مداخله در امور داخلی یمن جهت سرکوب کردن انقلاب مردمی کردند. محور سیاست سعودی‌ها در یمن، برقراری ارتباطی قوی با رهبران اپوزیسیون یمن برای کنترل اوضاع آن کشور، پس از کناره‌گیری عبدالله صالح بود، در واقع سعودی‌ها با قدرتمندترین رهبران اپوزیسیون حزب اسلام‌گرای اصلاح ارتباط محکمی برقرار کردند که به‌دنبال این مداخلات جنگ خونین یمن را در سال ۲۰۱۵ به‌راه انداختند.

ـ پروژه تجزیه لیبی: در لیبی نیز هم‌زمان با موج بهار عربی، جنگ داخلی بین قبایل و گروه‌های طرفدار اخوان المسلمین، سلفی‌ها و... شکل گرفت و خبر‌هایی مبنی بر توافق چند کشور از جمله عربستان برای تجزیه لیبی شنیده شده بود. در این توافق صورت‌گرفته قرار بود که منطقه نفتخیز برقه به مصر داده شود تا حکومت کودتا بتواند به درآمد بیشتری دست یابد.

نقش امارات در سرکوب انقلاب عربی

در مصر، امارات متحده عربی با اعلام حمایت از کودتای نظامی علیه رئیس جمهوری منتخب غیرنظامی، این کودتا را با بیش از هفت میلیارد دلار تثبیت کرد و تا حد زیادی اقتصاد مصر را با راه‌اندازی طرح‌های استراتژیک در دست گرفت و مصر را به تبعیت خود در آورد و برای انتقام از مردم مصر و انقلابشان در سد النهضه سرمایه‌گذاری کرد.

اما در یمن، امارات ابتدا با تشکیل شبه‌نظامیان مسلح در جنوب این کشور شورشی را علیه دولت مستعفی به‌راه انداخت و با ترور رهبران، سیاستمداران و نخبگان یمنی، عملاً آینده این کشور را به چالش کشید. ابوظبی هم‌اکنون نیز با حمایت نظامی، سیاسی و رسانه‌ای از شورای انتقالی جدایی‌طلب در یمن به‌دنبال تحقق اصلی‌ترین هدف خود یعنی تقسیم این کشور است.

در سودان نیز امارات در آغاز انقلاب از «عمر البشیر» رییس جمهوری مخلوع سودان حمایت کرد و چندی نگذشت که برای تکرار تجربه مصر در این کشور گام برداشت و با حمایت از دولت چیگرا نظامیان را بر سر کار آورد تا در مقابل از غارت منابع طلای این کشور توسط ابوظبی چشم‌پوشی کنند.

چه‌بسا کشور سودان که مشرف به دریای سرخ است و در همسایگی اتیوپی قرار دارد، بهترین گزینه برای تحقق نقشه راه مورد نظر امارات باشد، ولی کشور لیبی که واقع در منطقه مدیترانه است از دخالت‌های امارات بی‌بهره نماند. امارات با بازگرداندن ژنرال بازنشسته لیبی از آمریکا و حمایت ۱۰ میلیارد دلاری از او برای براندازی انقلاب گام برداشت و برای تحقق این مأموریت مزدورانی از فرانسه، سودان و چاد در اختیار او گذاشت.

در این میان تونس نیز از دخالت‌های امارات بی‌نصیب نبود. نقشه امارات برای پایان دادن به انقلاب مردم تونس هم‌اکنون نیز در جریان است.

در سوریه نیز حضور امنیتی امارات قوی بود. ابوظبی توانست با توجه به شرایط مالی گروه‌های افراطی میان آن‌ها رخنه کند و آن‌ها را علیه یکدیگر بشوراند، در واقع می‌توان گفت امارات با پول خود سوری‌ها در کشته شدن حدود نیم میلیون نفر، زخمی شدن یک میلیون سوری و آوارگی حدود ۶ میلیون تن از آنان نقش داشت.

آغاز موج جدید انقلاب عربی

از اواسط سال ۲۰۱۹ کشور‌های خاورمیانه و خلیج فارس بار دیگر شاهد موج جدیدی از اعتراض‌ها و درخواست‌ها بودند، در نتیجه مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فساد بار دیگر مردم در عراق، لبنان، سودان، الجزیره، اردن و مصر به خیابان‌ها آمدند. در الجزایر، سودان و اخیراً در لبنان مهمترین درخواست و اعتراض مردم در نتیجه آشفتگی‌های سیاسی و شکاف در داشتن برخی امتیاز‌های شهروندی به‌وجود آمد.

به‌گفته «مروان معاشر» معاون مطالعات بخش خاورمیانه بنیاد «کارنگی» و نویسنده کتاب «دومین بیداری عربی و مبارزه برای چندجانبه‌گرایی»، تمرکز موج جدید همچنان روی همان خواسته‌های اولیه موج اول بیداری عربی قرار گرفته است، اما معترض‌ها این بار از اشتباهات خود درس گرفته‌اند و برای دستیابی به تغییرات واقعی رنگ‌وبویی پایدارتر به اعتراضات خود داده‌اند.

مقدمه‌چینی برای خیزش جدید ملت‌های عربی پس از سازش رژیم‌های دیکتاتوری با صهیونیست‌ها

اما در دوره اخیر و هم‌زمان با حرکت عادی‌سازی کشور‌های عربی به‌ویژه در منطقه خلیج فارس با رژیم صهیونیستی که با اعتراضات و خشم گسترده مردمی همراه است و پویش‌های ملی که در داخل و خارج از این کشور‌ها ضد نظام آن‌ها به‌راه افتاده است، مقدمه‌چینی برای موج تازه بیداری اسلامی در قالب استراتژی و اهداف جدیدتر احساس می‌شود.

ملت‌های عربی که از دهه‌های گذشته تاکنون ضربات بی‌شماری از مداخله‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه عربی و ضعف نظام‌های پادشاهی و دیکتاتوری خود دریافت کرده‌اند، اکنون خود را در معرض تهدید سلطه کامل آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها می‌بینند، بنابراین اگر موج اول انقلاب عربی در اعتراض به فساد و اوضاع سخت معیشتی و با هدف دستیابی به حقوق طبیعی ملت‌ها آغاز شد، اکنون همین مردم هویت و سرزمینشان را در خطر می‌بینند.

اعتراضات مردمی سال گذشته که در سراسر منطقه عربی با هدف بهبود اوضاع معیشتی انجام شدـ هرچند که همانند دوره گذشته با ورود و تحریک بازیگران خارجی به‌ویژه محور آمریکایی ـ سعودی ـ صهیونیستی بعضاً منحرف شد، و نیز خیزش‌های ملی عربی در رد توافق‌های صلح با رژیم اشغالگر صهیونیستی نشان می‌دهد که روحیه بیداری و انقلاب در جوامع عربی از میان نرفته است و هر زمان که این ملت‌ها در معرض استعمار و استبداد قرار بگیرند، فعال می‌شود، اما این بار مردم جهان عرب با بهره‌گیری از تجربه‌هایی که مسیر انقلابشان را در ده سال گذشته به انحراف و ناکامی کشاند، می‌توانند نتیجه متفاوتی رقم بزنند.

منبع: تسنیم

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.