به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،«ریچارد اندرسون فالک» تحلیلگر سیاسی آمریکایی و مولف ۲۰ کتاب است که در سال ۲۰۰۸ میلادی از سوی شورای حقوق بشر سازمان ملل برای یک دوره شش ساله به عنوان گزارشگر ویژه حقوق بشر در سرزمینهای اشغالی فلسطین انتخاب شد.
وی در آستانه نخستین سالگرد شهادت سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ابومهدی المهندس معاون حشد الشعبی عراق و همراهانشان به بیان دیدگاههای خود درباره این اقدام جنایتکارانه آمریکا و رژیم صهیونیستی پرداخته است.
همان طور که میدانید آمریکا سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را به همراه ابومهدی المهندس معاون حشد الشعبی عراق و همراهان شان در روز ۳ ژانویه به دستور دونالد ترامپ در اطراف فرودگاه بین المللی بغداد ترور کرد. این اقدام تروریستی با دستور ترامپ انجام شد، پنتاگون نیز مسئولیت آن را بر عهده گرفت. نقش اسرائیل، عربستان سعودی و سایر کشورهای عربی منطقه در این ترور را چطور ارزیابی میکنید؟
فالک: من ادعا میکنم که هیچ اطلاعات داخلی درباره روابط فاش نشده بین کشورهای ذکر شده در سئوال و ترور سردار سلیمانی وجود ندارد، ولی برخی تعمیمها براساس واکنشهای عمومی این دولتها نسبت به این اتفاق و رویکرد کلی آنها در رویارویی با ایران را نشان میدهد. دو مساله روشن است. نخست آنکه، اسرائیل و عربستان سعودی رسماً از ترور سردار سلیمانی به دلایلی متفاوت از ایالات متحده استقبال کردند، در حالی که هرگونه ارتباط با این اتفاق را رد میکردند. ثانیاً، دولتهای عربی و حتی برخی از استراتژیستهای اسرائیلی نسبت به عواقب احتمالی ناشی از اقدام تلافی جویانه ایران و تشدید تنشهای منطقهای احتیاط میکردند و خواستار تنش زدایی در رویکرد تقابل جویانه بودند با آگاهی از آسیب پذیری کشورهای خلیج فارس در برابر حمله موشکی و با توجه به اولویت سیاسی آنها برای امنیت رژیم.
با در نظر گرفتن این ملاحظات، منطقی است که این دولتها همه ادعا کنند که ایالات متحده بدون مشورت و تشویق قبلی، خود به خود به تنهایی اقدام کرده است. برخی گزارشها در رسانههای عربی ادعا میکنند که باید قطر را به عنوان همدست ارزیابی کرد، زیرا هواپیمای بدون سرنشین مسئول این اقدام تروریستی از پایگاه هوایی آمریکایی العبید در قطر به پرواز درآمدند، اما هیچ نشانی از مشارکت آگاهانه قطر در این اقدام تروریستی وجود نداشت. گرفتار کردن قطر در این اقدام تروریستی نشان دهنده ادامه خصومت با این کشور از سوی ائتلاف شورای همکاری خلیج فارس به رهبری عربستان است.
عدم توجه سازمان ملل، به ویژه شورای امنیت، برای محکوم کردن این اقدام تروریستی، بسیار نگران کننده است. اگنس کالامارد، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور اعدامهای غیرقضایی یا خودسرانه، گزارشی را در تاریخ ۶ جولای سال ۲۰۲۰ منتشر کرد که نشان میداد ترور هدفمند یک رهبر برجسته نظامی مانند سردار سلیمانی نه تنها نقض قوانین بین المللی حقوق بشر است، بلکه "یک اقدام جنگی" است که ماده ۲ (۴) منشور سازمان ملل را نقض کرده است. این گزارش مهم استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین را به عنوان ایجاد یک طبقه خاص از تسلیحات برجسته میکند که تفاوت بین جنگ و صلح را از بین میبرد و تهدیدی برای همه کشورها و جمعیت آنها ایجاد میکند. تحمل بین المللی چنین رفتارهای دولتی کاملاً غیرقابل قبول است.
به طور خلاصه، برای اسرائیل حذف موثرترین فرمانده نظامی ایران به عنوان کاهش تهدید امنیتی ناشی از نفوذ منطقهای ایران در سوریه، عراق و لبنان توصیف میشود، با این فرض و تصور که اسرائیل با نیروهای سیاسی خطرناکی احاطه شده است و بنابراین حذف معمار نفوذ منطقهای ایران به عنوان یک پیشرفت مثبت از دیدگاه امنیت اسرائیل که خود را "در حال جنگ" با ایران میداند، دیده میشود. با این حال حتی برخی از مفسرهای استراتژیک اسرائیل در آن زمان نگران بودند که ترور چنین مقام ارشد ایرانی؛ "اقدام جنگی" تلقی شود که خطرهای جنگ ناخواسته را افزایش میدهد و برخلاف خواست ترامپ و نتانیاهو، یک امتیاز جبران کننده برای ایران است. برخی از اسرائیلیها احیای فوری برجام مربوط به برنامه هستهای ایران و حتی حذف تحریمها را ترجیح دادند.
اگرچه عربستان سعودی، به طور خاص، اصرار داشت که هیچ نقشی در این ترور نداشته است، این مسئله را تا حدودی از منظر جبران عدم موفقیت ترامپ در پاسخ به حمله موثر هواپیماهای بدون سرنشین در سپتامبر ۲۰۱۹ به تأسیسات نفتی آرامکو در ابقیق و اهوریس واقع در شرق عربستان در نظر گرفته است. در این زمینه، این ترور تا حدودی خنثی کننده انتقادات سعودی از اقدامات ریاست جمهوری اوباما به سمت عادی سازی روابط با ایران و همچنین واکنشهای ظاهرا تهدیدآمیز ترامپ نسبت به تحرکات قبلی و برخی عقب نشینی نیروهای آمریکایی از ایران بود، که یک زنگ خطر برای آغاز عقب نشینی نظامی آمریکا از منطقه تلقی میشد.
سردار سلیمانی از سوی مردم آزادی خواه جهان به عنوان یک شخصیت مهم و کلیدی در شکست داعش تلقی و ارزیابی میشد. دیدگاه شما درباره شخصیت سردار سلیمانی و نقش وی در مقابله با تروریسم چیست؟
فالک: من از شخصیت مورد احترام سردار سلیمانی به دلیل نقشهای مختلف وی در دفاع از انقلاب ایران و مخالفت با گسترش نفوذ ایالات متحده و اسرائیل در منطقه آگاه هستم. وی از کیفیت کم نظیری در فرماندهی نظامی برخوردار بود و هوش و رهبری سیاسی وی در تمام سطوح جامعه ایران، از رهبری عالیقدر ایران گرفته تا شهروندان ایرانی، مورد قدردانی زیادی قرار میگرفت و تحسین میشد. در طی ۱۰ سال گذشته گزارشهای زیادی مبنی بر اصرار به وی برای نامزدی ریاست جمهوری در ایران منتشر شده است. از نظر من این مساله اهمیت زیادی دارد که سردار سلیمانی هنگام مأموریت دیپلماتیک برای کاهش تنش با عربستان سعودی و احتمالاً جهان عرب کشته شد. هیچ دلیلی وجود ندارد که باور کنیم زمانبندی ترور با هدف ایجاد اختلال در چنین اقدامی انجام شده است، اما وقوع آن مطمئناً باعث تشدید تنشهای منطقهای به شیوهای کاملاً تحریک آمیز و غیرقانونی شد که خواستار انتقام جویی و تلافی جویی گستردهای شد.
به طور کلی، مفسران ترور در غرب، از جمله منتقدان ریاست جمهوری ترامپ، از منظر کوته بینانه آمریکایی به این واقعه نگاه میکردند. این به معنای برجسته سازی نقش سردار سلیمانی در مقاومت عراق در برابر اشغال آمریکایی است و همچنین در کمک کردن به مخالفت عمومی در سرتاسر منطقه با اولویتهای استراتژیک واشنگتن. آنچه مورد تأکید قرار نگرفت و به ندرت حتی به آن اشاره شد این بود که سردار سلیمانی نقش بسیار موثری در شکست داعش در سوریه و عراق داشت. همان طور که یوسی آلفر مقام موساد به درستی در مورد رهبر نظامی فقید خاطرنشان میکند: "او یک متفکر استراتژیک بسیار باهوش بود که میدانست چگونه جنگ نامتقارن انجام دهد. " این ارزیابی و توصیف را با سخنان توماس فریدمن، نماد روزنامه نگاری لیبرال آمریکایی که بلافاصله پس از این حادثه نوشت، مقایسه کنید.
فریدمن ترامپ را به خاطر دستور ترور "بی صداترین مرد در ایران و بزرگترین استراتژیست خاورمیانه" ستود. چرا بی صدا؟ زیرا سردار سلیمانی در گسترش مقاومت منطقهای ایران در برابر مداخلات منطقهای ایالات متحده نقش داشت، و در نهایت واشنگتن را بر آن داشت تا اقداماتی متقابل انجام دهد. در واقع، نقش امپریالیستی ایالات متحده مشروع بود و به چالش کشیدن آن، همانطور که ترور فرمانده برجسته نظامی آنها نشان داد، نه تنها نامشروع بود بلکه نوعی خودکشی بود.
با مشاهده عینیتر نقش سردار سلیمانی، یک تحریف بزرگتر ژئوپلیتیک آشکار میشود. نگرانیهای امنیتی واقعی ایالات متحده در طول بیست سال گذشته با نوعی خشونت افراطی فراملی مرتبط بود که در حملات ۱۱ سپتامبر به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون در سال ۲۰۰۱ به اوج خود رسید. ایالات متحده فقط اسرائیل و حکومتهای سلطنتی خلیج فارس را میپذیرد؛ اولویتهای منطقهای که حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ یا تلاشهای مکرر برای بی ثبات سازی ایران را منطقی میکند. تا حدودی اوباما تشخیص داد که دستیابی به توافق با ایران و ادامه حمایت از امنیت ملی اسرائیل لزوماً در تناقض با هم نیست. در مقابل، ترامپ خواسته یا ناخواسته، منافع ملی ایالات متحده را به دیدگاه اسرائیل - خلیج فارس در مورد سیاست خاورمیانه پیوند زد. در این مرحله، با توجه به احتمال ریاست جمهوری بایدن، میتوان با احتیاط نسبت به تدوین سیاستی برای خاورمیانه امیدوار بود که منسجمتر باشد، سیاستی که کمتر حول محور اسرائیل باشد و بیشتر متمرکز بر دستیابی به ثبات در منطقه باشد.
پس از ترور سردار سلیمانی، آینده منطقه را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا فکر میکنید نیروهای نظامی خارجی از جمله نظامیان آمریکایی مجبور به ترک منطقه خواهند شد؟
فالک: تنش در سراسر منطقه پیش بینیها را خطرناک میکند. برخی دلایل دلگرم کننده وجود دارد که بایدن به دنبال احیای سریع برجام و به دنبال برقراری نظم و اعتدال در سراسر خاورمیانه است. چنین اصلاحاتی پس از ترامپ بدون در نظر گرفتن دیدگاههای اسرائیل انجام نخواهد شد. اسرائیل قطعا تمام تلاش خود را میکند تا مشارکت مجدد آمریکا در برجام را با اعمال محدودیتهای شدیدتر بر برنامه هستهای ایران و همچنین ایجاد ارتباط بین کاهش تحریمها و کنار گذاشتن تلاشهای دیپلماتیک ایران برای حمایت از تعیین سرنوشت و مشروعیت دولتی مشروط کند. ایران نیز مسلماً از تعیین سرنوشت و حقوق بشر در اسرائیل / فلسطین، یمن و لبنان و بحث برانگیزتر از همه، مشروعیت دولتی و مقابله با شورش و ناآرامی در سوریه حمایت میکند.
پذیرفتن توافقنامههای عادی سازی روابط با اسرائیل توسط اعراب به احتمال زیاد توسط بایدن به چالش کشیده نخواهد شد، گرچه این توافقنامهها با انگیزههای آمریکایی، از جمله تسلیحات پیشرفته و تعهد بیشتر ایالات متحده برای گسترش امنیت امنیتی خود به خارج از اسرائیل، حاصل شده است. در این زمینه، اگر بهار عربی دوم در کشورهای حاشیه خلیج فارس یا مصر روی دهد، احتمالاً واشنگتن آشکارتر از نظم برقرار شده حمایت خواهد کرد، مهم هم نیست این برقراری نظم چقدر سرکوبگرایانه باشد.
موضوع مهم این است که آیا چین و روسیه نقشهای دیپلماتیک فعال تری را در منطقه بازی میکنند، یا به دنبال همسویی یا گزینه دیگری برای حضور امپریالیستی آمریکا هستند. چنین گمانه زنیهایی تا حدی به این بستگی دارد که آیا ایالات متحده رویکردهای تقابل جویانهای با روسیه در رابطه با اوکراین و کریمه و همین طور با چین در خصوص روابط تجاری بین المللی و تنش در دریاهای جنوب چین اتخاذ میکند یا نه. تا زمانی که ایالات متحده از اتکا به نظامی گری جهانی به عنوان سیاست خارجی اصلی خود جدا نشود، که بسیار بعید به نظر میرسد، تقریباً آبهای بسیاری از مناطق جهان، از جمله خاورمیانه پرتنش و متشنج خواهد بود.
در نهایت ممکن است که ژئوپلیتیک انرژی نیز بر چگونگی تحول روابط با ایران تأثیر بگذارد. به نظر میرسد محدود کردن بازارهای صادرات انرژی ایران به نفع اوپک است، اما اگر تقاضای اروپا یا آسیا افزایش یابد، ادغام مجدد ایران در اقتصاد جهانی میتواند توازن در خاورمیانه را تغییر دهد.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/