به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، اگرچه مادرشوهرم دیه مرا پرداخت کرد و همسرم از زندان آزاد شد، اما من توان نگهداری از دو فرزند او را ندارم و در صورتی که همسرم حضانت فرزندانش را نپذیرد، باید آنها را تحویل بهزیستی بدهم چرا که ...
بیشتر بخوانید:
زن ۳۵ ساله که با ترفندی خاص و با نقشه خواهرانش شرط وکالت طلاق را برای بازگشت به زندگی اش مطرح کرده بود، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: در یک خانواده ۱۲ نفره به دنیا آمدم و رشد کردم تا این که در ۲۸ سالگی مادر احمد به خواستگاری ام آمد. او بی پرده و صادقانه از اعتیاد پسرش سخن گفت، ولی به من اطمینان داد که احمد از شش سال قبل سراغ مواد مخدر نرفته است و زندگی پاکی دارد. من هم با اعتماد به حرفهای پیرزن پای سفره عقد نشستم و با احمد ازدواج کردم، اما در همان آغاز زندگی مشترک متوجه شدم که احمد به طور پنهانی مواد مصرف میکند و هنوز اعتیاد دارد. با وجود این به زندگی با او ادامه دادم و صاحب دو فرزند شدم. در حالی که هفت سال از ازدواج من و احمد میگذشت، او هیچ گاه شغلی پیدا نکرد و مادرش مخارج زندگی ما را از حقوق بازنشستگی پدر احمد پرداخت میکرد. با وجود این او مدام مرا کتک میزد و با توهین و فحاشی هایش روزگارم را تلخ کرده بود. تا این که چند ماه قبل وقتی به شدت کتکم زد به ناچار از او شکایت کردم که در نهایت به پرداخت دیه محکوم شد و به زندان افتاد، ولی چند روز قبل مادرشوهرم با پرداخت دیه او را از زندان آزاد کرد. در این مدت من به همراه دو فرزند خردسالم نزد پدرم زندگی میکردم چرا که مادرم سال گذشته بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت و پدرم نیز که به بیماری سرطان مبتلا شده است، توان پرداخت هزینههای درمانش را ندارد چه برسد به این که مخارج من و فرزندانم را تامین کند. از سوی دیگر نیز فرزندان من در سن شیطنت و بازیگوشی هستند و پدر بیمارم تحمل رفتارهای کودکانه و شیطنت آمیز آنها را ندارد، به همین دلیل من و فرزندانم را از خانه بیرون انداخت و من به ناچار در منزل برادرانم آواره شدم. حالا هم که احمد از زندان آزاد شده است، نمیخواهم به زندگی مشترک با او بازگردم چرا که میترسم دوباره به اعتیاد روی آورد و زندگی ام را سیاه کند، مگر آن که وکالت بی قید و شرط طلاق به من بدهد که هر زمان زندگی با او برایم زجرآور شد، به راحتی از او جدا شوم.
زن جوان که احساس میکرد قصه ساختگی اش برای مشاور کلانتری باورپذیر نیست، ناگهان در میان سوالات پیچیده روان شناختی رازی را فاش کرد و ادامه داد: حقیقت آن است که پدرم بعد از مرگ مادرم قصد ازدواج مجدد دارد تا همدمی برای خودش بیابد که در دوران بیماری از او مراقبت کند. همچنین پدرم قصد دارد بخشی از اموالش را به عنوان ارثیه به زنی بدهد که با او ازدواج میکند. این موضوع ما را به شدت نگران کرد و به همین دلیل با خواهرانم مشورت کردیم و قرار شد حالا که من زندگی خوبی با احمد ندارم، از او طلاق بگیرم و در خانه پدرم با فرزندانم زندگی کنم و با مراقبت از او، همان ارثیه را نیز من بردارم تا پای شخص دیگری به زندگی ما باز نشود. به همین دلیل شرط وکالت طلاق را مطرح کردم و برای فرزندانم نیز قصههایی از بازیهای کودکانه در بهزیستی بازگو کردم تا در صورتی که قرار شد طبق قانون تحویل بهزیستی شوند، بهانه نگیرند و بدانند که در آن جا انواع اسباب بازیها را خواهند داشت، اما اکنون که عاقلانه فکر میکنم تازه میفهمم که مسیری اشتباه را در پیش گرفته ام. ساعتی بعد با تماس تلفنی مشاور کلانتری، همسر و مادرشوهر زن جوان نیز به دایره مددکاری اجتماعی آمدند و این گونه ماجرای طلاق به فراموشی سپرده شد و احمد نیز تعهد داد که دیگر هیچ گاه سراغ مواد مخدر نرود و برای اطمینان از این موضوع، هفتهای یک بار در کلانتری حضور یابد. شایان ذکر است، در حالی که فرزندان خردسال زن جوان نقاشی هایشان را به مشاور کلانتری هدیه کردند، در آغوش پدر و مادرشان آرام گرفتند تا زندگی جدیدی را تجربه کنند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان
انتهای پیام/