به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، محدثه فردی از فعالان سیاسی و رسانهای در یادداشتی نوشت: ایام دهه فجر ۹۹ همراه شد با میلاد بانوی دوعالم حضرت صدیقه طاهره (س) و بزرگداشت مقام مادر. بیراه نیست اگر از مادران انقلاب سخن بگوییم و از سختیها و رنجهایشان ناله سر دهیم تا تاریخ ببیند و با نوای بلند فریاد بزند که چه نشستهاید؟ زنانی که تا دیروز دربند بودند، امروز همگام و همدوش مردان برای احقاق حق قیام کردند.
برخی از این زنها از مردها نیز پیشی گرفته، نهتنها همدوششان بلکه گاهی بیش از مردان کارهای بزرگی انجام دادند که تاریخ هنوز یارای شمردن آن را ندارد و از گفتن همه آن عاجز است.
راستش این روزها که دهه فجر را با نام مادران آغاز کردیم، حیف میشد از بانویی صحبت نکنیم که تاریخ، او را "مادر انقلاب " نامیده است. مادری که انقلابیگری را معنای دیگری بخشید و نهتنها تا پای جان که بیشتر از جان نیز برای انقلاب جانفشانی کرده است، آخر!
مادر بودن فرق میکند، مادر بیشتر از جان خود، فرزندانش را روی دو چشم میگذارد و همه حواسش را جمع میکند تا مبادا سوزش خاری بر دستانشان جان مادر را بستاند و روح مادر را آزار دهد. نمیدانم "مرضیه و راضیه " مادر و دختر تاریخِ انقلاب چگونه جان هم بودند و بیشتر از جان هم برای هم جان دادند.
"مرضیه " قصه ما تا پای جان شکنجه میشد و خم به ابرو نمیآورد، اما آن خدا بیخبران، در یک اقدام حیوانصفتآنه، تصمیم گرفتند بیشتر از جانش را آزار دهند تا شاید "مرضیه " تاریخِ انقلاب، کوتاه بیاید و از انقلابیگری و آرمانخواهی خود دست بکشد.
"مرضیهای " که از فرط شکنجه، جانی بر او نمانده بود، اما به ناگاه، صدای "راضیه " را میشوند، صدای ضجههای دختر، صدای نالههای بیشتر از جان را شنیده، مرضیه میگوید:" با شنیدن ضجههای راضیه جانم، دعا میکردم هرچه زودتر جان به جانآفرین تسلیم کند و بیش از این زجر حیوانیت عدهای را به جان نخرد. "اما چه کند که تقدیر بر حیاتِ "راضیه " بود و امتحان سختِ "مرضیه ".
راضیه زخمی را به آغوش مرضیه رنجدیده انداختند تا شاید حس مادری، او را از آرمانها و حقخواهیاش، جدا کند، اما زهی خیال باطل که هم "راضیه " هم "مرضیه " وقتی آغاز کردند مسیر حقطلبی را، میدانستند که باید "سمیه " باشند و "آسیه "، سنگ باشند و شیشه تا ثابت کنند اراده خدا که باشد، سنگ شیشه را نمیشکند!
مادر قصه ما، شکنجه جسم دید و شکنجه بیشتر از جان! گویی باید مادرانهای ثبت میکرد برای تاریخ تا مادری حقطلبانه را معنای دیگری ببخشد! مادر تاریخ قصه ما "مادر انقلاب " نام دارد او مادری را از ۱۵ سالگی آغاز و باوجود هشت فرزند کارهای بزرگ سیاسی را نه همدوش مردان بلکه بیش از آنان پیش گرفت و روزی در مقام فرمانده سپاه همدان در ردای فرماندهی بر مردان میغرید.
گاهی برگهای تاریخ، قلب را متحیر میکند و ذهن را متعجب! که مگر میتوان "مرضیه " بود و پای آرمان، خم به ابرو نیاورد، یا اصلاً میتوان "راضیه " بود و به مادر خرده نگرفت که چه میکنی مادر با دختر بیچارهات! که زیر خشم گرگصفتان نفسش بندآمده و جانش به لب رسیده! مگر میتوان "راضیهای " بود که نهتنها به مادر خرده نگرفت، بلکه پا بهپای او تاریخ را متحیر از حقخواهی کرد؟!
بیشتر بخوانید
قلمبهدست، به تورق روزگار نام "مرضیه حدیدچی دباغ " را با تحیر و شرم از بزرگی او رهوار بر صفحه تاریخِ امروز قرار دادیم تا شاید تلنگری باشد برای ما مدعیان انقلابیگری که نه "مرضیه " بودیم نه "راضیه "! چراکه "مرضیه " بودن آرمان میخواهد و اراده و "راضیه " بودن درک میخواهد و بصیرت که پای آرمان مادرانه! نه! پای آرمان خود باید "راضیه " بود و خم به ابرو نیاورد.
مادری که مرضیه بودن را با همه دردها و زجرهایش نهتنها به پشیمانی حراج نکرد، بلکه با غرور بر پیکره تاریخ حکاکی نمود تا دنیا بداند بانوی تراز مکتب زهرا (س) پشت در میسوزد و پای ولایت "ولی " جان میدهد و جانِ بدخواهان علی (ع) را به لب میرساند.
در روزهایی که چهل و سومین سال پیروزی انقلاب را آغاز میکنیم با خود بیندیشیم آیا بهاندازه "مرضیه یا راضیه " قصه ما، غصه انقلاب را خوردهایم یا تنها ادای انقلابیگری را درآوردهایم؟ چالش سنگینی است این سؤال! باید برای اطمینان از این دوگانه نفسگیر، دودوتاچهارتایمان را بیابیم. آیا لیاقت "راضیهََ مَرضیَه " بودن را داریم؟! این انقلاب مظلومِ مقتدر، چند "مرضیه و راضیه " خالص برای خود دارد؟ ما در این لیست، اصلاً جایگاهی داریم؟! بیایید این بار در میان هیاهوی چالشهای بیمحتوا چالش "راضیهََ مَرضیَه " راه بیندازیم و عیار انقلابیگری را به سنجش بگذاریم.
منبع:فارس
انتهای پیام/