به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، بی خبری و دست کم گرفتن قانون کارش را به زندان قرچک ورامین در بند زنان کشانده است.
روزی که از شهر کوچکشان به تهران آمد فکر میکرد اینجا در انبوه و شلوغی تهران، میتواند به آرامی زیر پوست شهر بخزد و کسی سر از کارش در نمیآورد.
اما وقتی پرونده سنگین اتهامش را جلوی رویش گذاشتند شوک بزرگی به او وارد شد. سنگینی این شوک تا حدی است که بعد از گذشت شش ماه از ورودش به زندان قرچک ورامین هنوز باور ندارد که خلاف هایش پشت درهای بسته کافه و در تاریکی شب فاش شده باشد.
فکر میکردم تهران سقف آرزوهاست
دخترکی که حالا روی یک صندلی روبروی من مچاله شده است، روزی گمان میکرده تهران سقف رویاست. به تهران که مهاجرت کرد اول راه بلند پروازی اش بود. اما ناگهان با سر به زمین خورد.
چند سال داری؟
۳۱ سال.
چند سال است به تهران آمدی؟
۲۷ ساله بودم که به تهران آمدم. مادرم راضی نمیشد به تنهایی مهاجرت کنم. به بهانه پذیرفته شدن در دانشگاه راهی تهران شدم. بعد هم پیدا شدن کار را بهانه کردم و در تهران ماندگار شدم.
واقعا درس میخواندی؟
نه، اما واقعا کار پیدا کرده بودم. من دختر زرنگ و اهل کاری بودم. هوش خوبی هم داشتم و برای همین در آزمون استخدامی یک شرکت دولتی پذیرفته شدم. میخواستم برای ساختن آینده زندگی ام بجنگم و با تمام توان برای موفقیت تلاش کنم.
نمیشد همین تلاش را در کنار خانواده ات و در شهر خودت انجام دهی؟
آن وقتها تصورم نسبت به تهران خیلی رویایی بود. فکر میکردم اینجا موقعیتها برای پیشرفت خیلی متفاوت است، اما الان فهمیدم که این تصور درستی نبود. هزینه زندگی درتهران سرسام آور و خیلی بالاتر از شهرستان است.
بیشتر بخوانید
کافه داری در کنار کار دولتی
تو که کار دولتی پیدا کرده بودی چه شد سر از کافه داری درآوردی؟
یکی دو سال که کار کردم تصمیم گرفتم در کنار کار اولم یک کافه اجاره کنم. شنیده بودم که درآمد خیلی خوبی دارد. برای همین خودم را به آب و آتش زدم و کافه را اجاره کردم. اما، چون خودم سرکار بودم، کارگر و متصدی استخدام کردم.
الان به چه اتهامی اینجا هستی؟
به اتهام فساد و فحشا.. به من گفتند شبها بعد از بسته شدن کافه در آنجا مهمانی گرفته میشد و اعمال منافی عفت انجام میدادند، اما من این را قبول ندارم.
بدون مدرک این اتهامات را به تو زدند؟
نمیدانم. مدارکی بر علیه من جمع آوری شده، اما من واقعا از صبح تا شب در کافه نبودم و نمیدانم در کافه چه میگذشت. تنها خلاف من این بود که از عدهای برای تبلیغ کافه کمک گرفتم که فعالیتهای آنها در اینستاگرام خلاف قانون بود! و کافه ام معروف شد.
یعنی آنها هم دستگیر شدند؟
بله! اتهام آنها هم تحصیل مال نامشروع و ترویج فساد است.
مادرم نمیداند من در زندانم
واکنش خانواده ات بعد از اینکه زندان افتادی چه بود؟
آنها نمیدانند من زندانم. اوایل مادرم اصرار میکرد که به آنها سر بزنم یا میگفت میخواهد به تهران بیاید و من را ببیند. اما من کرونا را بهانه میکردم و میگفتم رفت و آمد خطر دارد. بعدا برای اینکه به خاموش بودن موبایلم مشکوک نشود، به او گفتم مدتی برای یک سفر کاری به خارج از کشور میروم و الان او گمان میکند که من ایران نیستم.
چه حکمی گرفته ای؟
هنوز محاکمه نشده ام، اما امیدوارم در مجازات به من تخفیف بدهند.
از اینجا که بیرون بروی چطور زندگی خواهی کرد؟
مطمئنم که از کار بیکار شده ام. در محل کارم متوجه شده اند که من زندان هستم و نامه عدم نیازم را زده اند. از طرفی روی بازگشت به شهر خودمان را هم ندارم. به کافه داری و دردسرهایش هم نمیتوانم فکر کنم. باید دنبال کار آبرومندی باشم تا بتوانم زندگی خودم را بگذرانم.
منبع:رکنا
انتهای پیام/