به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، در مورد خبر ولادت حضرت حجت (عج) و ظهورشان مطالب بسیار عجیبی در روایات مختلف ذکر شده است. یکی از آن مطالبی که کمتر به آن پرداخته شده، روایت نقل شده در بحار الانوار (اثر علامه مجلسی) و مقتضب الاثر (اثر ابن عیّاش جوهری) است. مطلبی که منسوب به عبدالملک مروان (خلیفه اموی) و موسی بن نصر (فرماندار کل آفریقا و فاتح اندلس در زمان عبدالملک) و نامهای که موسی به خلیفه فرستاد، است.
ماجرای لوح عجیبی که در اندلس پیدا شد
روایت است که موسی بن نصر در نامهای به عبدالملک نوشته بود که در شهری از "صفرکان" در اندلس که نقل است حضرت سلیمان آن را به دست اجنه و با مس و آهن مذاب شده بنا کرده، لوحی در قسمتی از دیوارِ شهر، پیدا شده که در آن نوشته شده بود: " مردمی که در این جهان ناپایدار میخواهند همیشه بمانند بدانند که اگر کسی در جهان جاوید میماند، او سلیمان بن داود (ع) بود که چشمه مس گداخته برای او جاری گشت و به اجنه گفت: خانهای برای من بنا کنید که تا روز رستاخیز سالم بمانم، آنها هم کاخی ساختند که از عظمت سر به فلک میکشید. سلیمان گنجهای روی زمین را در آن پنهان کرد تا روزی کشف شود، ولی بالاخره سلیمان مرد و در زیر خاک پنهان شد.
بیشتر بخوانید
این ماجرا برای این است که مردم بدانند زندگی دنیا فانی است و جز ذات بی زوال خداوند احدیت کسی باقی نیست.
{ این جریان هست} تا زمانی که از نسل عدنان و اولاد هاشم بهترین مولود به وجود آید و خداوند او را با نشانههای مخصوص در نزد مردم جهان ممتاز گرداند. او اختیاردارِ مردم روی زمین است و جانشینان او نیز چنین هستند. آنها پیشوایان دوازده گانه و حجت پروردگارند تا زمانی که قائم آنها به فرمان خداوند قیام کند و این هنگامی است که او را از آسمان به نام صدا زنند. "
واکنش عبدالملک و مخفی کردن سرّ لوح عجیب
روایت است که بعد از اینکه عبدالملک این روایت را خواند بسیار در فکر فرو رفت و از شهاب زُهری (از فقهای تابعین اصحاب پیغمبر خاتم (ص) و از نزدیکان به حضرت سجاد (ع)) که در مجلس حضور داشت، پرسید: "درباره این موضوع چه میگویی؟ "
زهری گفت: "چنان میبینم و چنین پندارم که جماعتی از جن نگهبان شهر مزبور بوده و نمیگذاشتند کسی به آنجا دست یابد! "
عبدالملک پرسید: "راجع به کسی که او را از آسمان به نام صدا کنند، اطلاعی داری؟ "
زهری گفت: "یا امیرالمومنین، این موضوع را ناشنیده بگیر. "
عبدالملک گفت: "آنچه شنیدهای بگو. "
زهری گفت: "علی بن حسین (ع) به من خبر داده که این شخص مهدی (عج) از فرزندان فاطمه دختر پیغمبر است. "
عبدالملک مروان روی ترش کرد و گفت: "شما هر دو دروغ میگویید. این مردی از ما {بنی امیه} است. "
زهری گفت: "من آن را از علی بن حسین (ع) نقل کردم؛ اگر میخواهی از وی جویا شو. "
عبدالملک بعد از شنیدن سخن زهری، خشمگین شد و گفت: "من احتیاج به پرسش از اولاد ابوتراب (حضرت علی (ع)) ندارم. " خلیفه اموی سپس رو به زهری کرد و گفت: "ای زهری! آنچه را گفتی مخفی بدار. مبادا کسی آن را از تو بشنود. "
منبع: مهدی موعود (ترجمه جلد سیزدهم بحارالانوار/ علامه مجلسی)، علی دوانی، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶
انتهای پیام/