به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، در این عملیات که در راستای مبارزه با سرقت در شبهای کرونایی و با صدور ستوری از سوی سرهنگ عباس صارمی ساداتی (رئیس پلیس مشهد) صورت گرفت، نیروهای گشت انتظامی با شلیک تیرهوایی موفق شدند یک زوج جوان و همدست آنها را هنگام سرقت باتری خودرو در خیابان شهید هنرور دستگیر کنند. سرکرده این باند که به «سرخپوست» معروف است و برای گمراه کردن ماموران انتظامی از همسر صیغهای اش در سرقتها استفاده میکرد درحالی به سرقت سه باتری کشف شده از داخل پراید نقرهای اعتراف کرد که مدارک شناسایی سرقتی زیادی نیز در بازرسی از کیف همسرش به دست آمد.
اعضای این باند سابقه دار که توسط افسران کارآزموده دایره تجسس مورد بازجوییهای تخصصی قرار گرفته بودند به بیش از ۵۰ فقره سرقت از خودروها معترف شدند. «قاسم» یکی از اعضای این باند که دو ماه قبل از زندان آزاد شده بود مدعی شد که پراید مورد استفاده در سرقتها متعلق به پسرش است که رانندگی آن را «سرخپوست» به عهده داشت.
متهمان این پرونده با دستورات ویژه قاضی «غرآبادیان» برای کشف سرقتهای احتمالی دیگر و شناسایی شاکیان در اختیار نیروهای تجسس قرار گرفتند آن چه میخوانید گفت وگوی کوتاه «خراسان» با سرکرده این باند در حاشیه رسیدگی به جرایم آنان است.
نامت چیست؟ امین- الف، اما در میان دوستانم به سرخپوست مشهورم!
چرا به این نام مشهوری؟ به دنبال مصرف بی رویه شیشه همیشه احساس میکردم حشراتی در زیر پوستم در حرکت هستند بنابراین با دست یا چاقو صورتم را میخراشیدم تا آن حشرات را خارج کنم که باعث قرمزی صورتم میشد که به تدریج دوستانم چنین نامی بر من نهادند!
چند سال داری؟ ۳۷ سال دارم.
اهل مشهدی؟ بله در منطقه خواجه ربیع سکونت دارم.
چقدر سواد داری؟ تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم.
چرا ترک تحصیل کردی؟ ۱۲ سال داشتم که پدرم بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت و برای این که به سر کار بروم مجبور شدم ترک تحصیل کنم.
شغلت چیست؟ گیربکس ساز هستم البته فعلا بیکارم و هیچ گونه درآمدی ندارم.
چند خواهر و برادر داری؟ پنج برادر و پنج خواهر دارم.
دوره کودکی و نوجوانی ات چگونه سپری شد؟ تا زمانی که پدرم در قید حیات بود زندگی خوبی داشتیم با این که بسیار فقیر بودیم و پدرم که یک کارگر ساده بنایی بود به سختی شکممان را سیر میکرد، اما باز هم روزگار خوشی را در کنار پدرمان سپری میکردیم، اما بعد از مرگ پدرم همه چیز به یک باره از هم پاشید. مادرم در خانههای مردم کارگری میکرد تا هزینههای خانواده پرجمعیت مان را تامین کند من هم ترک تحصیل کردم تا به سر کار بروم.
در آن دوران به چه کاری مشغول شدی؟ به سر گذر برای کارگری و بنایی میرفتم.
بزرگترین آرزوی دوران کودکی ات چه بود؟ با این که پدرم هیچ گاه خودروی شخصی نداشت، اما من از از بچگی به ماشین خیلی علاقه داشتم و همیشه دوست داشتم روزی مکانیک شوم.
ارتباطت با دیگر اعضای خانواده (خواهرها و برادرانت) چگونه بود؟ خوب نبود مدام با یکدیگر نزاع و درگیری داشتیم.
چرا؟ من خیلی عصبی بودم و تحمل حرف زور را نداشتم اگر برخلاف عقیده ام حرفی میزدند با آنها درگیر میشدم و کتکشان میزدم!
تلخترین خاطره دوران کودکی ات را به خاطر داری؟ بله! من در دوران کودکی و نوجوانی خیلی به ماشین علاقه داشتم و تنها سرگرمی ام این بود که هر پولی به دستم میرسید پوستر و عکس ماشینهای خارجی را خریداری و به دیوار خانه نصب میکردم. یک روز با یکی از خواهرانم درگیر شدم و او را کتک زدم او هم دور از چشم من پوسترها را از روی دیوار برداشت و همه را تکه تکه کرد وقتی فهمیدم خیلی ناراحت شدم و برای این که انتقام بگیرم او را در اتاق زندانی کردم و یک گربه سیاه را به جانش انداختم، چون میدانستم او از گربه سیاه خیلی میترسد.
ازدواج کردی؟ بله برای اولین بار در سن ۲۲ سالگی با دختر دایی ام ازدواج کردم که به رغم داشتن دو فرزند دختر و پسر این ازدواج پس از گذشت پنج سال به طلاق و جدایی ختم شد و دومین بار نیز هنگامی که ۳۲ سال داشتم ازدواج کردم و اکنون با همسر دومم (یکی از همدستان متهم) زندگی میکنم.
فرزندانت چه وضعیتی دارند؟ با مادرشان زندگی میکنند، اما مدت هاست که از وضعیت آنها بی اطلاعم.
خدمت سربازی ات را گذراندی؟ بله در یکی از شهرهای مرزی کشور خدمت کردم.
اعتیاد داری؟ بله روزی صد هزار تومان شیشه استعمال میکنم.
چرا به مصرف مواد مخدر روی آوردی؟ بعد از جدایی از همسر اولم وضعیت روحی نامناسبی داشتم که به پیشنهاد یکی از دوستانم مصرف شیره تریاک را آغاز کردم.
تا به حال تصمیم به ترک مواد مخدر گرفتی؟ بله دو بار ترک کردم، اما به دلیل مشکلات و فشارهای روحی وروانی مجدد به مصرف مواد مخدر روی آوردم.
با همسر دومت چگونه آشنا شدی؟ او به عنوان مسافر سوار خودرویم شد و این گونه با یکدیگر آشنا شدیم. او هم مانند من به مواد مخدر اعتیاد داشت و پس از مدتی او را به صورت موقت به عقد خود درآوردم.
بنا بر گزارش ماموران به اتهام سرقت دستگیر شدی چه توضیحی داری؟ بله اتهام سرقت را قبول دارم امروز هم به همراه همدستم به نام قاسم- ط در حال سرقت بودیم که در دام ماموران کلانتری شفا گرفتار شدم!
نقش شما در سرقتها چه بود؟ بیشتر اوقات قاسم راننده بود و من سرقتها را انجام میدادم.
اموال سرقتی را چگونه به فروش میرساندی؟ اغلب به مواد فروشان میفروختم و به جای آن شیشه و کریستال دریافت میکردم.
همسرت چه نقشی در این سرقتها دارد؟ به عنوان پوشش از او استفاده میکردیم که کسی به ما شک نکند.
سرقتهای دیگری نیز انجام دادی؟ بله سرقتهای متعددی در سطح شهر مشهد انجام دادم شاید تعداد آنها ۵۰ فقره سرقت یا بیشتر باشد.
بیشتر چه نوع سرقتهایی انجام میدادی؟ بیشتر باتری خودروها را سرقت میکردم.
خودرویی که به وسیله آن سرقتها را انجام میدادید متعلق به چه کسی است؟ خودرو متعلق به همدستم به نام قاسم -ط است.
در خصوص سه عدد باتری کشف شده از داخل خودرو چه توضیحی داری؟ باتریها را امروز سرقت کردیم.
تعدادی مدارک هم از کیف همسرت کشف شده آنها متعلق به چه کسی است؟ آنها را چند روز قبل از داخل یک دستگاه پژو پارس سرقت کردیم.
بیشتر سرقتها را از چه مناطقی انجام میدادی؟ حضور ذهن ندارم از هر جایی که میتوانستم سرقت میکردم.
چند فقره سابقه کیفری داری؟ شش فقره سابقه کیفری دارم.
زندان را چگونه جایی میبینی؟ به نظر من زندان اصلا جای خوبی نیست.
چرا؟ چون خیلی چیزها که در خواب هم نمیتوانی ببینی آن جا با چشمان خودت میبینی! به عبارتی هر خلافی که بلد نباشی آن جا یاد میگیری.
اگر به جای قاضی پرونده ات بودی چه حکمی برای خودت صادر میکردی؟ کاش قاضی پرونده فرصت دوبارهای به من بدهد قبول دارم اشتباه کردم، اما میخواهم زندگیام را از نو بسازم.
همان طور که خودت بیان کردی شش فقره سابقه کیفری در پرونده ات داری چرا هر بار که از زندان آزاد شدی و فرصت دوبارهای داشتی زندگی جدیدی را آغاز نکردی؟ بله اشتباه کردم.
آیا قبل از دستگیری از عمل خود پشیمان شدهای یا احساس گناه داشتی؟ بله خیلی زیاد احساس گناه داشتم از سر اجبار سرقت انجام میدهم نه از سر دلخوشی!
در ابتدای گفتگو بیان کردی که در کار مکانیکی و گیربکس سازی فعالیت داری چرا کار خلاف و سرقت اموال مردم را کنار نمیگذاری و از طریق کار در همان حرفه کسب درآمد نمیکنی؟ چون پولی ندارم که برای خودم مغازه رهن و اجاره کنم.
آیا همه کسانی که در این حرفهها فعالیت دارند برای خودشان مغازه مستقل دارند؟ هر کس عقیدهای دارد من نمیخواهم برای کسی شاگردی کنم!
چه عواملی را مسبب وضعیت کنونی میدانی؟ من به دلیل معاشرت با دوستان ناباب و از شدت فقر و بدبختی به این جا رسیدم.
چه کسی را در سرنوشت پیش آمده مقصر میدانی؟ جز خودم کسی مقصر نیست.
نگاهت به آینده چیست؟ نمیدانم چه بگویم ذهنم به این چیزها قد نمیدهد!
زندگی را دوست داری؟ خیر
خوشبختی را چگونه معنا میکنی؟ اگر کسی مانند من معتاد نباشد و این قدر مکافات نکشد خوشبخت است!
به مرگ هم فکر میکنی؟ بله خیلی زیاد!
به زندگی پس از مرگ معتقدی؟ متهم لحظاتی به فکر فرو رفت و سپس با شک و تردید گفت: بله!
اگر به گذشته برگردی چه مسیری را در زندگی ات انتخاب میکنی؟ سعی میکنم راه درست را انتخاب کنم به سراغ مواد نمیروم و کار میکنم و زندگی خوبی را برای خودم میسازم.
روزنامه هم میخوانی؟ خیر
این گفتگو برای صفحه حوادث روزنامه خراسان تنظیم خواهد شد آیا برای خوانندگان این روزنامه به ویژه جوانان حرف یا سخنی داری؟ حواسشان را جمع کنند اگر کسی به آنها مواد تعارف کرد قبول نکنند و سالم زندگی کنند اکنون بزرگترین آرزوی من این است که به روزهای قبل از اعتیادم برگردم، اما ...
جمله متهم ناتمام باقی ماند چرا که از شدت خماری دیگر نایی برای سخن گفتن نداشت ...
منبع: خراسان
انتهای پیام/