به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، کاش چشم هایم از حدقه بیرون میزد و من به نگاه خیابانی «سیاوش» پاسخ نمیدادم. آن روز که با او آشنا شدم هیچ گاه فکر نمیکردم که روزی همین آشنایی خیابانی زندگی ام را به نابودی میکشاند و حس بدبینی و سوء ظن روزگارم را تباه میکند چرا که...
اینها بخشی از اظهارات زن ۲۹ سالهای است که برای چاره مشکلش قدم به دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گذاشته بود. این زن جوان در حالی که بیان میکرد فقط به دلیل کمبود محبت و فرار از زندگی آشفته خانوادگی ام با سیاوش دوست شدم، به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: سومین فرزند خانواده هفت نفرهای هستم که همواره برادرم در خانواده حکمرانی میکرد. او مدام به بهانههای مختلف مرا که ۲۰ سال داشتم کتک میزد. او حتی در این آشفته بازار پدر و مادرم را نیز زیر مشت و لگد میگرفت و هیچ کس نمیتوانست در برابر او مقاومت کند.
بیشتر بخوانید:
زن جوان: چشم و گوش بسته در مسیر رسوایی قرار گرفتم!
در همین روزها بود که من برای فرار از این وضعیت، شغلی در یک شرکت خصوصی پیدا کردم و مشغول کار شدم، ولی یک روز نگاهم به نگاه یکی از افرادی گره خورد که به عنوان پیک موتوری به آن شرکت رفت و آمد داشت. با همین نگاه آشنایی من و سیاوش شکل گرفت و ارتباط خیابانی ما آغاز شد. من که در زندگی کمبود محبت داشتم با هر جمله عاطفی او بیشتر عاشقش میشدم تا جایی که شش ماه بعد تصمیم به ازدواج گرفتیم، اما خانواده او به شدت مخالف ازدواج ما بودند. با وجود این، مدتی بعد با اصرار سیاوش رضایت دادند تا ما با هم ازدواج کنیم، ولی در این میان خانواده ام در حالی مرا رها کردند که من هیچ ارادهای از خودم نداشتم و همیشه خانواده همسرم برای زندگی ما تصمیم میگرفتند. در این گیر و دار من و سیاوش بدون برگزاری مراسم عروسی و با حداقل لوازم، زندگی مشترکمان را شروع کردیم. مادرشوهرم که زنی معتاد بود، من و همسرم را نیز به استعمال مواد مخدر ترغیب کرد تا جایی که وقتی پسرم به دنیا آمد، من هم زنی معتاد بودم. در این شرایط همسرم نیز سر هیچ کاری دوام نمیآورد و پس از چند ماه اخراج میشد. وقتی در تنگناهای اقتصادی قرار گرفتیم تهمتهای ناروای خانواده همسرم به من شروع شد.
سیاوش نیز با این حرفها دچار بدبینی شدیدی شده بود و ادعا میکرد همان طور که با یک لبخند با من رابطه برقرار کردی از کجا معلوم که با افراد دیگری ارتباط نداشته باشی! این سوءظنها به جایی رسید که همسرم مرا به زندان انداخت و من چند روز بعد آزاد شدم، ولی جا و مکانی نداشتم و خانواده ام نیز به خاطر آشنایی خیابانی با سیاوش از من حمایت نکردند. مجبور شدم دوباره به همسرم پناه ببرم. در حالی که دخترم «تینا» را باردار شده بودم، خواهر شوهرم در زندگی ما رخنه کرد و با تحریک هایش سیاوش را مجبور کرد تا مرا از خانه بیرون کند. آنها قصد داشتند در قبال بخشیدن مهریه ام حضانت فرزندانم را به آنها بسپارم به همین دلیل تهمت زشت دیگری به من زدند که دخترم حاصل یک رابطه نامشروع است. با آن که آزمایشهای پزشکی خلاف ادعای آنها را به اثبات رساند و مشخص شد به من تهمت ناروایی زده اند، اما این موضوع نیز از شدت بدبینیهای همسرم نکاست تا جایی که من و فرزندانم را رها کرد و هیچ نفقهای نداد.
در این شرایط مجبور شدم برای خرید شیر خشک و لوازم ضروری زندگی به خیریهها مراجعه کنم. اکنون نیز سیاوش مرا زیر مشت و لگد میگیرد تا خانه اش را ترک کنم که او بتواند به قول خودش با دختری پاک ازدواج کند! و من با دو کودک خردسال باید آواره کوچه و خیابان شوم. کاش هیچ وقت با یک دوستی خیابانی زندگی ام را تباه نمیکردم و.... شایان ذکر است به دستور سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) پرونده این زن جوان برای رسیدگیهای کارشناسی و روان شناختی در اختیار مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان
انتهای پیام/