به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، خرمشهر پس از گذشت چند ماه هم چنان در اشغال متجاوزان حزب بعث عراق بود و سربازانش از چپاول دست درازی به مال و ناموس مردم، کوچکترین دریغی نمیکردند.
«سرهنگ عبدالعزیز قادر السامرایی» فرمانده تیپ ۸۰۲ حزب بعث روایت خود از این تجاوزت را روایت میکند: «من به عنوان فرمانده گردان در شهر خرمشهر مستقر بودم. در روزهای اول اشغال این شهر، همراه سربازانم دست به غارتگری و چپاول اموال مردم زدم و خودروها و کامیونهای گردان را برای انتقال اموال دزدی به کار گرفتم. همچنین از سربازی که از خانواده ثروتمندی بود، خواستم تا کامیون بزرگی با خود بیاورد.
سپس گروهی از سربازان گردان را به همراه وی فرستادم تا یخچالها و تلویزیونها و اثاث ارزشمند مردم خرمشهر را جمع کنند. پس از آن، آنها را به سرعت به بصره انتقال داده، در همان جا فروختم. به همین دلیل، گزارشهای زیادی علیه من به فرمانده تیپ رسیده بود. او مرا احضار کرد و در حضور من، همه آن گزارشها را در آتش انداخت و سهم خود را از درآمدهای حاصل از فروش اموال مردم خواست. من سهم او را دادم و از اینکه با شریک شدن وی در این کار، آزادی عمل بیشتری مییافتم و مهر تأییدی بر کارهایم زده میشد، خوشحال بودم.»
رزمندگان اسلام همچنان شاهد برخی صحنههای فجیع و دردآور بودند و تلاش میکردند هر طور شده شهر را از اشغال خارج کنند. وقتی عملیات «الی بیتالمقدس» به همین منظور طرحریزی شد فرماندهان و نیروهای تحت امرشان با انگیزه زیاد حمله را آغاز کردند. سه مرحله ابتدایی آن با سختیها و تقدیم شهدای زیادی انجام شد و از پس پیروزیهای به دست آمده همه چیز آماده زدن ضربه نهایی بر پیکره بعثیها بود.
مقاومت رزمندگان اسلام پیش از فتح خرمشهر
ساعت ۱۰:۳۰ شب اول خرداد ۱۳۶۱ مرحله چهارم و نهایی این عملیات با رمز «یا محمد بن عبدالله (ص)» آغاز شد. تیپ ۱۴ امام حسین (ع) به فرماندهی شهید حسین خرازی، به پلیس راه خرمشهر رسیدند. رزمندگان تیپ ۸ نجف اشرف به فرماندهی شهید احمد کاظمی به سمت اروند رود پیشروی کردند. رزمندگان تیپ ۲ لشکر ۲۱ حمزه به فرماندهی سرهنگ فرض الله شاهین راد و تیپ ۲۷ محمد رسول الله به فرماندهی شهید احمد متوسلیان به جاده مواصلاتی شلمچه به خرمشهر و نهر خیّن حرکت کردند.
حالا دیگر دشمن خود را در شرایطی میدید که عقبهاش از پشت توسط رزمندگان اسلام بسته شده و خرمشهر نیز به محاصره درآمده است. در همین زمان رزمندگان با بلندگوهایی به زبان عربی از دشمن میخواستند خود را تسلیم کند. سرانجام ساعت ۱۱ دوشنبه ۳ خرداد «فریاد شادی برآمد و اینگونه بود که به فرموده حضرت امام خمینی «خرمشهر را خدا آزاد کرد»
فتح خرمشهر دومین پیروزی بزرگ در سال دوم جنگ، به دست آمده بود که ۵۴۰۰ کیلومتر از مناطق تحت اشغال حزب بعث آزاد شده بود.
نکته جالب عکس العمل تبلیغاتی صدام حسین نسبت به این شکست فضاحتبار بود. او روز جمعه ۷ خرداد ۶۱ چهار روز پس از فتح خرمشهر مراسمی ترتیب داد تا از فرماندهانی که از خرمشهر بازگشتهاند تجلیل کرده و نشان شجاعت به آنان اعطا کند!
سرگرد «کامل جابر» از افسران ستاد در سپاه سوم ارتش عراق از خاطره آن روز میگوید: «پس از بازپسگیری خرمشهر توسط ایرانیها، صدام فرماندهان سپاه سوم را در ۷ مه ۱۹۸۲ برای اعطای نشان شجاعت به کاخ ریاست جمهوری در بغداد فرا خواند. بعد از پایان مراسم رسمی و بیرون کردن خبرنگارها از محل جلسه، صدام خطاب به این فرماندهان گفت: «من از مقاومت شما در «محمره» خرمشهر راضی نیستم. اعطای این مدالها به شما، صرفا اقدامی برای تسکین افکار عمومی است. آرزو میکردم در بندر محمره کشته میشدید، ولی «عقبنشینی» نمیکردید. آیا شما واقعا لیاقت دریافت نشان شجاعت دارید؟ نه، اصلا ندارید. وجدان من آرام نمیگیرد، مگر وقتی که سرهای له شده شما را زیر شنی تانکها ببینم!» و در این هنگام، سرتیپ ستاد «ساجت الدلیمی» لب باز کرد و گفت: «قربان، ببخشید... اما»
صدام در حالی که از فرط خشم، دندان روی دندان میفشرد، نگاه تندی به آن سرتیپ بینوا کرد و گفت: «ساکت باش بیشعور! ساکت باش ترسو! همه شماها ترسو هستید! همه شماها مستحق اعدام هستید! چرا هنگام سقوط محمره علیه ایرانیها از گلولههای توپ و خمپاره شیمیایی استفاده نکردید؟!»
در پاسخ او، یکی از افسران گفت: «قربان، در این صورت، به خاطر نزدیکی خطوط ما و ایرانیها گازهای شیمیایی روی سربازان ما هم تأثیر میگذاشت.»
صدام بلافاصله جواب داد: «سربازان تو بمیرند، مهم نیست. مهم این بود که محمره در دست ما باقی بماند.ای حقیر،ای رذل،ای بزدل،ای پست فطرت!» وقتی سرتیپ ستاد «نبیل الربیعی» خواست شروع به صحبت کند، صدام کفش خود را از پای درآورد و به طرف صورت آن سرتیپ کرد و با لحنی که نفرت و تحقیر از آن میبارید، گفت: «من در مقابل خودم، حتی یک مرد نمیبینم. همه شما زن هستید، هرچند فکر میکنم غیرت زنان عراق از شما بیشتر باشد!»
هنگام خروج از سالن کاخ، بعضی از فرماندهان گریه میکردند. آخر در آن جلسه، سردار شکست خورده قادسیه، ارتشبد ستاد صدام حسین؛ مردی که حتی سابقه خدمت سربازی در ارتش عراق را هم نداشت، برای سومین بار به صورت شان تف انداخته بود.».
اما همه اهانتها و تحقیرها در این جلسه نتوانست دل صدام را خنک کند و خشمش را فرو بنشاند. به همین دلیل جوخههای اعدام صحرایی در شرق بصره دست به کار شدند. صدام به خاطر شکست در جبهه محمره، جمعی از زبدهترین فرماندهان خود، از جمله سرلشکر ستاد «صلاح قاضی» فرمانده سپاه سوم ارتش عراق و سرتیپ ستاد «جواد اسعد شیتنه» فرمانده لشکر ۳ زرهی و «سرهنگ محسن عبدالله» فرمانده تیپ ۱۲ را تیرباران کرد.
اما در جبهه مقابل، سراسر ایران از شعف این پیروزی غرق شادی و شور بود. در همه شهرها به میمنت این پیروزی بزرگ شیرینی و شکلات پخش میکردند و رزمندگان حاضر در این جبهه خود را به مسجد جامع خرمشهر که حالا به شدت خراب شده بود، میرساندند و با برافراشتن پرچم ایران شادی خود را جشن میگرفتند و عکس یادگاری میانداختند.
منبع:فارس
انتهای پیام/
این واقعیت را در نظر داشته باشیم که صدام مستقیما جنگ را فرماندهی می کرد در دوران جنگ از ابتدا تا بعد از اتمام لباس نظامی برتنکرده بود عملیات آزادی خرمشهر سه روز آخر از اول و دوم سوم خرداد در جریان بود ودرواقع روز اول خرداد ادامه عملیات های اردیبهشت ماه بود واول خرداد عملیات چهارم ویا پنجم در ارتباط با آزادی خرمشهر بود وصدام لحظه به لحظه شکست در خرمشهر را پی گیری میکرد عملیاتی نبود که نیمه شب شروع کنندوتا روشنی روز و وقتی صدام اطلاع پیدا می کرد رزمندگان ایرانی پیروز شده و منطقه را فتح کرده باشند ،واقعا خرمشهر را خدا آزاد کرد.خیلی از نیروها سپاه وبسیج واردخرمشهر شده بودند ونمی دانستند که خرمشهر فتح شده است ،(ارتش را استثنا کردم چون احتمالا با توجه به مختصات ونقشه منطقه وتجربه میدانستند کجا واقع شدند)فتح غیر منتظره از این جهت که امادگی بیش از این برای نبرد داشتند ،شایدبیش از یک هفته و انتظارمقاومت بیشتری از طرف دشمن بعثی بود که خرمشهر برای صدام بینهایت اهمیت داشت خدارا شکر وسپاس،
البته اگر دولت ترسو در راس امور نباشد !!!