فرزندکشی علاوه بر اینکه از منظر گرفتن جان یک انسان عملی مذموم است از مناظر دیگر به مراتب هولناک‌تر است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ارتکاب قتل از گذشته در جوامع و فرهنگ‌های مختلف وجود داشته است، اما در سیر تحولات جوامع بشری شکل آن دچار تغییرات و دگرگونی‌هایی شده است به نحوی که در حال حاضر با اشکالی به مراتب عجیب‌تر از این دست جنایات و فجایع مواجه هستیم. یکی از چالش برانگیزترین مسائل جوامع پیچیده امروز بررسی دلایل و انگیزه‌های ارتکاب چنین جنایاتی است. به نحوی که در بسیاری از کشور‌ها با قاتلان زنجیره‌ای روبه رو می‌شویم که در بسیاری از موارد جرم شناسان از ارائه یک تحلیل منطقی و قابل قبول برای آن‌ها عاجز هستند. اما آنچه که همیشه مورد توجه قرار گرفته مجموعه‌ای از عواملی است که بخشی از آن جنبه روانی و شخصیتی پیدا می‌کنند و بخش دیگر آن نیز در ارتباط بین فرد و جامعه مورد بررسی قرار می‌گیرند.


بیشتربخوانید


شاید بتوان جنایت اخیر پدر و مادر سالخورده‌ای را که اقدام به کشتن فرزند میانسال خود نموده‌اند را مصداق چنین جنایاتی به شمار آورد که هنوز برای عده زیادی غیر قابل باور و غیر منطقی می‌نماید. اینکه چطور پدر و مادری حاضر به انجام چنین اعمالی شده‌اند و بنا بر اطلاعات منتشر شده سه بار اقدام به کشتن افراد خانواده خود کرده‌اند بسیار تکان‌دهنده و توضیح عقلانی آن با دشواری فراوان همراه است. با در نظر داشتن اینکه برای تحلیل و واکاوی این اتفاق باید منتظر جزئیات بیشتر این جنایت باشیم، اما اصل وقوع آن به قدری هولناک است که ارائه تحلیلی ابتدایی را ایجاب می‌کند.

فرزندکشی علاوه بر اینکه از منظر گرفتن جان یک انسان عملی مذموم است از مناظر دیگر به مراتب هولناک‌تر است. یکی از جزئیات این جنایت این است که پدر مقتول چندین سال پیش دختر و دامادش را نیز به قتل رسانده است. همچنین نحوه قتل بسیار هولناک است: بیهوش کردن، به وسیله ضربات چاقو به قتل رساندن، مثله کردن جسد توسط پدر و مادر و در کمال آرامش خارج کردن اعضای بدن از منزل و رها کردن آن‌ها در سطل زباله. ما تلاش کردیم این موضوع را از منظر جامعه شناسان و روانشناسان مورد بررسی قرار دهیم و به این سوال پاسخ دهیم که آیا این نوع جنایات زنگ خطری برای آینده جامعه ما محسوب می‌شوند یا خیر؟


مشت نمونه خروار
احمد بخارایی جامعه شناس و استاد دانشگاه دگفت: «این موضوع از جهت مشت نمونه خروار نمونه بسیار مهمی است. ما قرار نیست دچار یک تقلیل روانشناختی شویم و این موضوع را به بحث‌هایی مانند جنون، کنترل خشم و... ارجاع دهیم. زیرا این نوع راهکار‌ها و توصیه‌های روانشناسانه هیچ گاه درباره جامعه ما که دچار مسائل ریشه‌ای و کلان است نتیجه بخش نیستند. آنچه که اتفاق افتاد در وهله اول باعث نشد که در ذهن من جنون و دیگر مسائل این چنینی شکل بگیرد. این نوع حوادث در ظاهر ممکن است با یکدیگر متفاوت باشند، اما دارای خمیر مایه مشترک هستند. در اینجا والدین فرزندانشان را کشته‌اند در جا‌های دیگر برادر خواهرش را می‌کشد یا قتل‌های ناموسی رخ می‌دهد. من به دنبال ریسمانی هستم که این اتفافات در بستر آن‌ها رخ داده است وگرنه دانه‌های تسبیح یا حوادث می‌توانند اشکال مختلف داشته باشند، اما دارای یک ماهیت مشترک هستند. این ماهیت مشترک را باید از سه زاویه مورد بررسی قرار داد: در سطح پایین بحث خانواده است.

زمانی که در بستر خانواده دیالوگ شکل نمی‌گیرد و گفتگو وجود ندارد، پیام فرزندان به والدین و بالعکس منتقل نمی‌شود و در راستای آن تفاهم برقرار نمی‌شود و سو تفاهم‌ها وارد صحنه می‌شوند. در این مورد خاص سناریو‌های مختلفی وجود دارد. عوامل متعددی مانند اعتیاد فرزند و... می‌توانند در رخ دادن این قتل نقش داشته باشند.»

عدم تفاهم ناشی از عدم گفتگو
این پژوهشگر در ادامه گفت: «اما همه این سناریو‌ها در یک چیز به نام عدم تفاهم و عدم فهم متقابل برای من مشترک هستند. عدم فهم متقابل ناشی از عدم گفتگو و دیالوگ است و همچنین عدم گفتگو ناشی از عدم گفتمان‌سازی در جامعه است. در خانواده دیده می‌شود که عدم گفتگو‌ها چقدر به انواع مختلف به شکل خشونت بار خودشان را در سطح وسیع نشان می‌دهند و آنقدر زیاد شده‌اند که برای ما به امر عادی تبدیل شده اند. خانواده یک واحد مستقل در جامعه نیست و هیچ جامعه‌ای مجمع الجزایر نیست. این یکی از خطای روانشناسان و جامعه شناسان خرد نگر است که خانواده را یک جزیره مستقل در جامعه می‌دانند و تحلیلشان را محدود به سطح خرد می‌کنند. خانواده تابع نهاد‌ها و سایر سازمان‌های جامعه است. روند جامعه پذیری یک دانش‌آموز از ۵ الی ۶ سالگی در اختیار یک نهاد دیگری است و اگر این نهاد وظیفه خودش را به صورت ناقص انجام بدهد تربیت پذیری ناقص شکل می‌گیرد. نگاه جامعه شناسی باید یک نگاه کلان نگر باشد. سارمان‌های کلان ما در حال دامن زدن به خشونت هستند. بازتولید چنین ساختار‌هایی یک روز قتل بابک خرمدین است و روز دیگر قتل خواهر و داماد خانواده است. زمانی که دیالوگ شکل نمی‌گیرد و صورت مسئله توسط نظام سیاسی پاک می‌شود من مطمئن هستم این گونه مسائل بیشتر خواهد شد.»

این پدیده‌ها غیر منتظره نیستند
وی در ادامه گفت: «من پیش‌بینی کرده بودم که خشونت‌های جامعه گریبانگیر نهاد خانواده هم خواهد شد. به نظر من پدیده‌ها پدیده‌های تاسف باری هستند، اما غیر منتظره نیستند. حتی اگر از نگاه روانشناسی هم به این موضوع نگاه کنیم هرم مازلو و سلسله نیاز‌ها می‌گوید مگر می‌شود آدمی که در معیشتش با مشکل مواجه می‌شود مملو از خشم نباشد؟ ۷۰ درصد از جمعیت در سه دهک پایین و فقیر قرار گرفته‌اند. خشونت، اشکال مختلفی دارد که در جامعه ما چاشنی هر امری شده است. با در نظر گرفتن تمام سناریو‌های این قتل بازهم ما به این خمیر مایه مشترک می‌رسیم که دیالوگ و گفتگوی درست در جامعه ما صورت نمی‌گیرد. جامعه‌ای که در آن گفتگو صورت نپذیرد جامعه هیجانی است. جامعه ما اتمیزه شده است و هر فرد تنها به فردیتش اتکا دارد. 

سلامت روان این والدین باید باز مورد ارزیابی قرار گیرد
سید جواد میری جامعه شناس و عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نیز در این باره به خبرنگار آفتاب یزد گفت: «باید جوانب این موضوع به صورت جدی مشخص و تعریف شود و براساس اطلاعات دقیق می‌توان در سطح کلان تحلیل ارائه داد و از تغییر روند‌ها صحبت کرد. ما باید با احتیاط کامل درباره این پدیده و اتفاق صحبت کنیم، زیرا هنوز بخشی از جزئیات این واقعه پنهان است. دو نکته در این جا مطرح است که آیا واقعا این پدر هیچ سابقه کیفری نداشته است؟ و این موردی است که باید مورد بررسی بزه شناسان و جرم شناسان قرار بگیرد. همچنین سلامت روان را باید به درستی تعریف کرد، زیرا سلامت روان یک موضوع چند مولفه‌ای و پیچیده است. بسیاری از قاتلان حرفه‌ای به گونه‌ای رفتار می‌کردند که هیچ خدشه‌ای به وجهه موجه اجتماعی شان وارد نشود. به همین خاطر خود سلامت روان این والدین باید باز مورد ارزیابی قرار گیرد.»

شرایط اجتماعی وسیله‌ای برای شکل دهی به امر خشونت آفرین
وی در پاسخ به این سوال که آیا پدیده‌ای به نام خشونت  در حال ازدیاد است گفت: «این سوال می‌تواند به ما یک سرنخی را بدهد که براساس آن سرنخ آرام آرام به محیط اطراف خودمان و جامعه پیرامون خود یک نگاهی بیاندازیم و یک نیم نگاهی به منطقه و جهان هم داشته باشیم. نکته دیگر این است که از نظر مفهومی آیا ما می‌توانیم قتل را به مثابه خشونت بینیم و آن را یک امر خشن تلقی کنیم.

در ادامه اگر این پیش‌فرض درست باشد این را مطرح می‌کنیم که خشونت را چگونه می‌توان صورت‌بندی مفهومی کرد؟ اگر یک تعریف ساده‌ای بخواهیم از خشونت ارائه دهیم این است؛ عکس العمل غیرمنطقی و غیرعقلانی فرد در مقابل کسی یا شرایطی که به از دست رفتن کنترل فرد منجر می‌شود و محاسبه گری او را از بین می‌برد و فرد از لحاظ عاطفی دست به رفتار‌های پرخاشگرایانه می‌زند. اگر قائل به این بشویم که قتل یک نوع بروز امر خشن است و بعد بگوییم که خشونت یک نوع عکس العملی در برابر فرد و شرایط دیگر است، در اینجا می‌توانیم از منظر جامعه شناخی موضوع را فراتر از پدر بابک خرمدین ببینیم و بگوییم آیا شرایط اجتماعی می‌تواند وسیله‌ای باشد برای اینکه امر خشونت آفرین در درجات مختلف به وجود بیاید؟ این وضعیت را فقط افراد خلق نکرده‌اند بلکه نظام‌های ارزشی مادر و پدر از یک سو و نظام ارزشی فرزندان از یک سوی دیگر در به وجود آمدن این وضعیت نقش دارند. بابک خرمدین در دوره‌ای از زندگی‌اش به اروپا مهاجرت می‌کند و در آن جا با یک شرایط دیگری روبه رو می‌شود. در اروپا با یک نظام ارزشی دیگری هم مواجه شده است و قبح برخی از امور و ارزش‌ها برای او از بین رفته است.»

نا‌هم زبانی پارادایمی
این جامعه شناس در ادامه گفت: «نکته دیگری که در بیوگرافی این فرد برای فهم شرایط می‌تواند کمک‌کننده باشد، این است که این فرد در حوزه سینما و هنر بوده است. در حوزه سینما و هنر روابط بین زن و مرد و افراد آنگونه که در تبلیغات رسمی جامعه ما جاری و ساری است، نیست. ما در اینجا از مفهوم خرده فرهنگی در جامعه نمایان نمی‌شود استفاده می‌کنیم. این پسر با این نظام‌های ارزشی در کنار والدینی با نظام ارزشی دیگر قرار گرفته است. این نظام‌های ارزشی متناقض وضعی را ایجاد کرده‌اند که مفاهمه و گفتگو در این شرایط نمی‌تواند صورت بگیرد و نوعی نا همزبانی پارادایمی به وجود آمده است. این عکس العمل درست است در یک فرد بروز پیدا کرده است، ولی شرایط بروز و لوازم آن کاملا فردی و ذهنی قابل تجزیه نیست، زیرا ما داریم درباره نظام‌های ارزشی‌ای حرف می‌زنیم که بخشی از امر اجتماعی هستند. این پدیده برآمده از یک شرایط اجتماعی است. نکته مهم دیگر مفهوم کنترل است. به نظر می‌آید این پدر به عنوان یک نمونه فرد پدرسالاری است که معتقد است امر امر او است و احساس کرده است که کنترل امور از دستش خارج شده است. بحث خارج شدن کنترل از دست فرد از دو منظر فردی و اجتماعی قابل تحلیل است. به نظر می‌آید در جوامع کنونی یک تمایلی شدیدی وجود دارد که دوست دارد از ساختار انضباط بخش و کنترل‌کننده خارج شود و فضای جدیدی را ایجاد کند. وضعیت کنونی ما در سطح فردی، بینافردی و بین‌المللی به گونه است که هرکسی تلاش می‌کند که این وضع موجود از کنترلش خارج نشود.

به نظر می‌آید این پدر یک سمبلی است که می‌خواهد نظم قدیمی که در ذهنش داشته است را جاری کند، اما نظم دیگری که در حال ظهور است از منظر او نه تنها نظم نیست بلکه عین فاجعه است و برای جلوگیری از فاجعه باید دست به هرکاری زد. ما این را در سطوح دیگر جامعه مثل آموزش و پرورش، حوزه سیاست و... هم می‌توانیم ببینیم. ما با یک وضعیتی رو به رو هستیم که فرد تلاش می‌کند ساختار‌ها را به مثابه یک ساختار ازلی و ابدی ببیند و اگر تخطی‌ای از آن صورت بگیرد با تمام قوا در پی نابودی آن برمی آید. به نظر می‌رسدیک اتفاقاتی زیرپوست جوامع بشری به صورت روند‌هایی در حال شکل‌گیری است شاید این نمونه واقعاً یک پدیده منحصر به فردی باشد که روانکاوان درباره آن به صورت جدی باید مطالعه کنند..»

جامعه در حال‌گذار
در ادامه محمد صالح نشان روانشناس و استاد دانشگاه در این باره به آفتاب یزد گفت: «درباره این مسئله هنوز نمی‌توان یک حکم نهایی صادر کرد و گفت اختلال روانی وجود ندارد. زیرا اختلالات روانی یک طیف دارد یعنی شخص امکان دارد لب مرز یک اختلال باشد و تشخیص آن بسیار سخت باشد و با اندک محرکی ممکن است اختلالات خودشان را نشان دهند و یا فرد به صورت گذرا رفتار‌هایی را نشان دهد که رفتار‌های اختلالی محسوب می‌شود، ولی در کلیت شخصیت فرد اختلالی تشخیص داده نشود. واقعیت این است که این یک پدیده جدید نیست و موارد متعدد آن قبلا هم وجود داشته است. اما آن چیزی که بیشتر دیده شده است قتل کودک بوده است.

اما والدینی که فرزند بزرگسال خود را بکشند کمتر دیده شده است یا در اخبار کمتر بازتاب داده می‌شدند. تحلیل من از این موضوع این است که ابتدا باید یک ریشه یابی داشته باشیم درباره اینکه چه می‌شود که ما به این نقطه می‌رسیم. درجامعه‌ای که در حال‌گذار از یک وضعیت سنتی به وضعیت مدرن است، ما چند مسئله را می‌بینیم یکی اینکه ارزش‌های قبلی میل به از بین رفتن ندارند و ارزش‌های جدید هم اصرار به ثبات پیدا کردن دارند و‌گذار از این مراحل می‌تواند بسیار تنش آفرین باشد. در بسیاری از حالت‌های سنتی جامعه همیشه یک حس تملک فرزندان از جانب والدین دیده می‌شود و این حس در جامعه سنتی در حال‌گذار بسیار تنش آفرین‌ می‌شود.»

هیمنه والدینی
وی در ادامه گفت: «والدین در نگاه سنتی معمولا فرزندان را مایملک خودشان می‌دانند و با این توجیه هم به مسئله نگاه می‌کند که من تمام زندگی‌ام را برای فرزندم خرج کرده‌ام و حالا باید من برای سبک زندگی تو تصمیم بگیرم. در سوی دیگر والد می‌خواهد درباره هر رفتار فرزند خود چارچوب تعریف کند و اگر چارچوب رعایت نشود هیمنه‌ی والدینی زیر سوال می‌رود پس والد اجازه نمی‌دهد فرزندش هر گونه که دوست دارد زندگی بکند. در پرونده اخیر ما می‌بینیم که از رفتار‌های خاص بابک خرمدین صحبت شده است و از سوءرفتار‌های داماد و دخترشان حرف می‌زنند و می‌خواهند این رفتار‌های نادرست را درست بکنند. در انتخاب شیوه درست کردن است که اختلالات فرد بروز پیدا می‌کند و فرد دست به رفتار بهت‌آور و شک‌آور برای جامعه می‌زند. در نگاه وسیع‌تر نیز باید به این نکته اشاره بکنیم که چقدر آستانه تحمل جامعه پایین آمده است برای اینکه اضطراب‌ها در آن اثر بگذارد. عوامل مختلف اجتماعی، اقتصادی و شرایط عمومی‌ای که جامعه را بی‌ثبات می‌کند تماما برای جامعه اضطراب‌آور است و ما در کار با مراجعین به صورت عینی شاهد آن هستیم. روح و روان مردم جامعه ما واقعا بی‌قرار و ناآرام است و این روند می‌تواند جامعه را به دره سقوط اخلاقی هل بدهد.

در یکسری از اختلالات روانی این حالت دیده می‌شود که فرد دست به جنایت می‌زند و نسبت به آن هیچ عذاب وجدانی هم ندارد. زیرا ارتباط فرد با واقعیت به دلیل هذیان‌های فکری‌اش قطع می‌شود. اما نکته مهم این است که فرد نسبت به خطرناک بودن رفتارش هیچ گونه توجیهی ندارد، زیرا فرد در وضعیتی قرار می‌گیرد که افکارش کاملا همسان با خویشتن خودش است و هیچگونه رفتار غلطی را از سمت خودش احساس نمی‌کند پس رفتارهایش کاملا برایش توجیه شده هستند. همچنین معیار‌های عمل فرد به شدت در درون خودش بیش بها شده داده است. به این معنا که اگر فرزند من اعتیاد دارد در جنگ با من قرار گرفته است و من در این جنگ پیروز شده ام.»

منبع: روزنامه آفتاب یزد

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۲۹ ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۰
همش هم نباید فقر اقتصادی را بهانه کرد چون هستن خانواده هایی که با همه مشکلات جامعه به فرزندانشون عشق می ورزند وهستن ادمای پول دار که دست به این کارا میزنن مشکل مشکل فردی هست واگر انسانی شیطان صفت باشد در حال میتواند دست به خلاف بزند چه دارا وچه ادم ندار