به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از ساری ،سرهنگ دوم قاسم گرجی کارشناس معاونت اجتماعی پلیس مازندران گفت:برخلاف تصور بسیاری از پدرها و مادرها که حین جدایی مدعی تربیت صحیح فرزندانشان به صورت تنهایی هستند، پدیده طلاق تا ۴ نسل بر فرزندان آسیب میرساند.
تاثیر والدین برشخصیت، رفتار و منش فرزندان امروزه بر کسی پوشیده نیست. بر اساس تحقیقات پژوهشگران علوم رفتاری فرزندان از همان زمان جنینی با صدای مادر خو گرفته و بلافاصله پس از تولد با شنیدن صدای مادر آرام گرفته وچهره خود را به سوی صدای مادر میکنند.
این درحالی است که در بسیاری از موارد در صورت همراهی والدین با یکدیگر و حمایت زن در زمان بارداری توسط شوهر، در ماههای پایانی دوره جنینی، فرزند با صدای پدر نیز آشنا شده و با وی عادت میکند.
مادر در همه مراحل زندگی بخصوص در روزها و ماههای نخست با حضور در کنار فرزند بزرگترین و نخستین حامی وی میباشد، مادربر حسب غریزه مادرانه خود با تمام ذوق و شوق نوزاد خود را در آغوش گرفته و در همه شرایط فرزند را از نعمت وجود خود و آغوش خویش بهره مند میکند.
مادر با گرمی و محبت با فرزند خود رفتار کرده و زمینه را برای رشد و نمو فرزند خود مهیا میکند، وی عاشقانه با نوزاد بی زبان خود سخن گفته و با شیوههای مختلف از جمله شعر و کتاب خواندن و سر دادن نغمهها و سرودهای محلی با وی ارتباط برقرار کرده و علاوه بر سخن گفتن، بسیاری از آداب و رسوم و حتی آشنایی با اجسام و علوم مختلف را به فرزند خود میآموزد.
نوزاد از همان لحظه نخست با بردن سر خود به سمت مادر برای طلب شیر و غذا، وابستگی اش به مادر مسجل میشود، این وابستگی هرچند در لحظههای نخست زندگی از نوع فیزیولوژیک میباشد، اما در ادامه از همان ماههای نخست زمینه ساز ایجاد دلبستگی به مادر به عنوان یک رابطه روانی و عاطفی میگردد.
دلبستگی به اطرافیان بویژه به مادر در ۶ ماهگی نمایان میباشد و در ۹ ماهگی شدت یافته و در ۱۸ ماهگی دلبستگی به مادر به اندازهای میشود که تحمل دوری مادر برای فرزند گاهی غیر ممکن بوده و با بی قراری و لجبازی فرزند همراه خواهد بود. این ویژگی تا ۳۸ ماهگی طبیعی خواهد بود، اما به صورت یک رویداد غیر طبیعی گاهی تا مدتها بعد نیز در فرزند وجود دارد.
در ماههای نخست علاوه بر مادر، کودک با تن صدا و رنگ رخساره و رفتار پدر نیز آشنا شده و هر چند به مادر بی نهایت دلبستگی پیدا میکند، اما نشانههای این ویژگی نسبت به پدر نیز در فرزند رویت میگردد.
شاید بسیاری از والدین وقتی سخن از حمایت فرزندان به میان میآید، مدعی حمایت بی، چون و چرای آنها از نظر اقتصادی و رفع نیازهای فیزیولوژیک جگر گوشه خود را به میان بکشند، اما آنچه که بر اساس نیازهای دوران اولیه زندگی یک فرد بویژه از دوران جنینی و نوزادی و حتی دوران اول و دوم کودکی به نظر میرسد، این است که فرزندان علاوه بر نیازمادی و فیزیکی بلکه از نظر عاطفی و روانی نیاز ویژهای به والدین و حضور در کنار آنها دارند.
نیاز فرزندان به اندازهای است که گاهی شنیدن صدای آنها بویژه صدای مادر برای آنها، مانند موسیقیای آرام بخش و دلنواز میباشد.
والدین با حمایتهای خود فرزندان را از نظر عاطفی و روانی به خود وابسته و دلبسته میکنند. آنها با تشویقها و تنبیهات به موقع و تاثیر گذار فرزندان باعث ایجاد اعتماد بنفس و افزایش احساس کارایی در جگرگوشههای خود شده و اینگونه عزیزان خود را با محیط و علوم موجود در پیرامون خود آشنا میکنند، با وجود والدین فرزندان با آداب و رسوم جامعه خود آشنا شده و فرایند اجتماعی شدن را میآموزند.
بر این اساس والدین از نظر شخصیت، تحصیلات، برقراری روابط و آموزش فرزندان و ... هرچه قویتر باشند و تشخیص آنها در بایدهای و نبایدهای زندگی بالاتر و تنبیهات و تشویقهای آنها به موقع و تاثیرگذارتر باشد، فرزندانشان بهتر و مناسبتر در مسیر رشد و شکوفایی قرار میگیرند.
برعکس هرچه والدین ضعیفترعمل کنند، فرزندان نیز دارای شخصیتی ضعیفتر و عمل کردی نامناسب ترخواهند کرد.
فرزندان در هر شرایطی و در هر سن و سالی به والدین خود احساس وابستگی میکنند، آنها به هردو والد خود عشق میورزند و هردو را در کنار هم برای خود میخواهند، فرزندان به روابط بین والدین توجه داشته و میزان وابستگی و علاقه والدین برای آنها مهم میباشد، اهمیت این قضیه به اندازهای است که میتواند بر سلامت روان فرزندان تاثیرگذر باشد.
تحقیقات روانشناسان حکایت از این دارد که فرزندانی که در خانوادههای گسیخته و پرتنش رشد میکنند، خانوادههایی که والدین برای یکدیگر عزت و احترام کمتری قائل بوده و یا خشونت والدین علیه یکدیگر و یا علیه فرزند بالا است، فرزندان از سلامت روان پایین تری نسبت به دیگر هم سن و سالان خود برخوردار بوده و در صورتی که تنش در خانواده زیاد بوده و یا والدین از یکدیگر جدا شده و طلاق گرفته اند، فرزندان مراحلی از انواع اختلالات روانی را تجربه کرده و یا به اختلالاتی مثل افسردگی مبتلا خواهند شد.
جو خانوادگی به نظر میرسد که حتی بر هوش و استعداد فرزندان تاثیرگذار باشد، بر اساس نتیجه یافتهها کودکانی که در خانوادههای آرام با والدینین تاثیرگذار زندگی میکنند، از هوش و استعداد بالاتری نسبت به فرزندان با خانوادههای گسیخته، پرتنش، فرزندان طلاق و فرزندان محروم از والدین برخوردار میباشند.
بر این اساس فرزندانی که قربانی اتفاقات، حوادث ناخوش آیند و کارکرد بد خانواده شده اند، دچارضعف شخصیتی، اختلالات روانی و انواع آسیبها شده و این آسیبها جزئی از شخصیتی و روند زندگی آنها میگردد.
این روند از طروق مختلف، بویژه یادگیری مشاهدهای از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد، و این انتقال حداقل حدود ۴ نسل از پدر و مادر به فرزند و از فرزند به فرزند فرزند و. انتقال پیدا میکند.
در پایان باید بخاطر سپرد که فرزندان والدین خود را به عنوان یک الگو پذیرفته و رفتار آنها را حتی به غلط در ناهوشیار ذهن خود ذخیره کرده و در شرایط مناسب بکار می برند. اینگنه منش و رفتارشان به نسل بعدی یعنی فرزندانشان و از فرزندان آنها به نوهها و ... حتی به اشتباه انتقال پیدا میکند.
انتهای پیام/س