به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، جماعتی که امروزه به بازسازی چهره پهلویها در رسانههای محورعربی-عبری اشتغال دارند، ترجیح میدهند که در باب مقولاتی چون: آزادی بیان و مطبوعات در آن دوره، نَم پس ندهند! با این همه گردش اطلاعات، به میل و دلخواه آنان انجام نخواهد گرفت و به قول معروف، ماه پُشت ابر نخواهد ماند! در مقال پیآمده، وضعیت پارهای از مطبوعات وابسته به دربار، مورد بازخوانی قرار گرفته است. مستندات این بازخوانی در تارنمای مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران آمده است. امید آنکه محققان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
بیشتربخوانید
محمدرضا پهلوی در آغاز سلطنت خویش، مایل بود که در جامعه ایران، سامانهای تبلیغی داشته باشد که طبعاً این امر با در اختیار گرفتن پارهای از روزنامهنگاران جویای قدرت و ثروت میسور میگشت. از سوی دیگر تجربه تاریخی نیز نشان داده است که برخی اصحاب مطبوعات، نام و نان خویش را در تقرب به قدرت میجویند! پیوند میان این دو، از همان ماههای اولیه سلطنتیابی شاه جوان محقق گشت. ابوالحسن عمیدینوری-که خود از عناصر دیرپای سیاسی و مطبوعاتی دوران پهلوی بود- در این باره، در خاطرات خویش چنین آورده است: «محمدرضاشاه از همان ابتدای سلطنت، مراقب کار خود و تهیه مقدمات برای یافتن قدرت پدری خویش بود که در نقشههای سیاسی از همان سال اول ابتدا از پشت پرده وارد شد و سپس از پشت پرده و قدرت ارتش و پخش پول. محمدرضاشاه هم پول داشت (که برعکس پدر قدرت ریزش و خرج آن را داشت) و هم جوان بود و به جای پدر نشسته بود که میل داشت به مقام قدرت پدر برسد. بنابراین کسانی توانستند دورش را بگیرند که هم از تقرب به مقام سلطنت بهرهمند گردند و هم با دانستن راه و رسم درباری و جلب عواطف اطرافیان، خود را در قلب شاه جا دهند. به همین جهت عوامل روزنامه اطلاعات که همیشه دنبال قدرت موجود میگشتند تا بدان تملق گویند و کار خود را بکنند، یکی دیگر از هستههای این امر شدند. محمدعلی مسعودی و قاسم مسعودی برادرزادههای عباس مسعودی، مدیر روزنامه اطلاعات و وکیل مجلس و همچنین احمد دهقان که در کار مجلسآرایی هنری داشت و میتوانست صحنه تئاتر و انتخاب آرتیستها را آرایش دهد و جزو دسته اطلاعاتیها بود، با یکدیگر هماهنگی کردند و به دربار نزدیک شدند و با وسایل کار خود، نظر شاه را به سوی خود جلب کردند.»
اطلاعات، مطبوعهای برای مجیزگویی رضاخان!
بیتردید روزنامه اطلاعات، شاخصترین مطبوعه دوره سلطنت رضاخان بود که راز بقای خویش را در نزدیکی به ذات ملوکانه و تبدیل گشتن به بولتنی برای انعکاس برنامههای روزانه وی میجست. عباس مسعودی مؤسس این رسانه، این رویکرد را در دوران سلطنت پهلوی دوم و تا پایان حیات خویش نیز تداوم بخشید. رضا سرحدی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در باب کارکرد این روزنامه در دوره سلطنت پهلوی اول بر این باور است: «روزنامه اطلاعات درباره سیاستها و اقدامات رضاشاه، موضعی موافق داشت و به دستگاه تبلیغاتی حکومت تبدیل شده بود و برای نمونه، تمام سفرهای پهلوی اول به نقاط مختلف کشور و نیز ترکیه را سرشار از اقدامات مفید، محرک حقیقی و اصلاحات و ترقیات تازه میدانست که بینهایت در پیشرفت و توسعه آبادی و عمران کشور اثرگذار هستند! نمونه دیگری از اقدامات تبلیغی روزنامه اطلاعات در زمان احداث راهآهن سراسری کشور در سال ۱۳۰۶ در تهران و ادامه خطوط این راهآهن به جنوب کشور مشهود است.
در این زمان، با ساخت دو پست اسکله چوبی در شمال غربی خلیج فارس و در انتهای آبراه خور موسی -که پس از چندی بندر شاهپور نام گرفت- روزنامه اطلاعات، به جای خبررسانی با بزرگنمایی و تمجید فراوان نسبت به تکمیل این بندر نوشت:« همیشه یک نبرد دائمی بین قوه فکری انسان و طبیعت قهار وجود داشته و دارد و همیشه نیروی اراده و فکر بشری، طبیعت را مغلوب و مقهور خود میخواهد. به این سبب میبینیم تا جایی که دانایی و اراده انسان میتواند کار کند، تسلیم طبیعت نمیشود. ایجاد بندر شاهپور بهخودیخود، یکی از عرصههای بزرگ نبرد با طبیعت میباشد. جزر و مد دریا در این بندر نیز نبرد مزبور را خوب در نظر شخص مجسم میسازد.» روزنامه اطلاعات تقریباً به دستگاه تبلیغاتی حکومت پهلوی اول تبدیل شده بود و در صورت وجود کوچکترین خبری، عکس رضاشاه در صفحه اول روزنامه خودنمایی میکرد! در فروردین،1316 صفحه اول این روزنامه، به گزارش نماینده روزنامه از شیراز و سفر رضاشاه به این شهر، اختصاص یافته بود.
در این گزارش، با مهم شمردن این سفر برای اقتصاد شیراز نوشته شده است:« تشریففرمایی اعلیحضرت همایون شاهنشاهی و والاحضرت همایون ولایتعهد به شیراز و بازدید از نمایشگاه کالای فارس و اوامر لازمی که دایر به لزوم توسعه صادرات فرمودند، از طرف شرکت سهامی پوستهای نرم، اقدامات مفیدی به عمل آمده است. بر اثر فرمایشات شاهانه، آقایان بازرگانان و رؤسای شرکتها تشویق شدهاند و بیشتر برای اجرای نیات مقدس شاهانه، کوشش میکنند... .» در واقع روزنامه اطلاعات، مشروعیتبخش سیاستهای حکومت پهلوی اول شده بود. این روزنامه از تابستان 1313 و همزمان با دیدار رضاشاه از ترکیه، انتشار عکسهایی از زنان و بعد زنان کشورهای دیگر را آغاز کرد. بهتدریج عکسهای بدون حجاب زنان نیز منتشر شد و پس از اعلام رسمی کشف حجاب، آن را بهعنوان مزیتی معرفی کرد که شاه برای زنان قائل شده است! چادر در این روزنامه، نماد ظلمت و مایه جهل و بدبختی و نیز کشف حجاب، بهعنوان مایه سعادت و افتخار بازنمایی شد. بر اساس حجم گسترده مطالب آمیخته با تعریف و تمجید و تأیید درباره سازمانها و اقدامات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی حکومت پهلوی اول، میتوان گفت که سیاستهای فرهنگی رضاشاه، به شکل وسیعی در روزنامه اطلاعات منعکس شده است. این روزنامه را میتوان بهعنوان یک دستگاه تبلیغاتی در نظر گفت که با اطلاعرسانی تحریفشده و مفصل درباره فعالیتهای سازمانهای فرهنگی دوره رضاشاه، همچون جمعیت شیر و خورشید سرخ جوانان و بانوان، تغییر و تصویب قوانین و مقررات آموزشی بهویژه مدارس بانوان، کانون بانوان، قانون کشف حجاب، کانون پرورش افکار و نظایر آن در پیشبرد برنامههای فرهنگی رضاشاه نقش مهمی داشت. روزنامه اطلاعات در موارد کوتاهی از سیاست داخلی و خارجی مطالبی منتشر میکرد که آن نیز در راستای تأیید سیاستهای رضاشاه بود. در دوره رضاشاه به دلیل اقدامات حکومت که به تغییرات گسترده منجر شد، روزنامهها میتوانستند هشدارهای جدی را متوجه دولت، بهعنوان متولی این تغییرات کنند، اما بررسیها نشان میدهد که چنین مهمی در روزنامههای بزرگ کشور و بهطور ویژه روزنامه اطلاعات به چشم نمیخورد. اطلاعات علاوه بر اینکه به دستگاه تبلیغاتی نظام تبدیل شده بود، حواشی را برجسته میکرد تا از انتقاد و روشنگری درباره سیاستهای رژیم پهلوی به دور باشد. اخبار صفحه اول این روزنامه، همواره در راستای سیاستهای حکومت پهلوی بود.»
تسلیم ناگزیر «اطلاعات» در برابر موج بزرگ انقلاب اسلامی
رویداد عظیم انقلاب اسلامی ایران، چنان وسعت و گسترهای داشت که تمامی نهادهای رژیم گذشته را به خضوع در برابر خویش وادار کرد! مطبوعات وابسته به حاکمیت از جمله روزنامه اطلاعات نیز چنین سرنوشتی یافتند. به ویژه که چندی قبل از فراگیر شدن انقلاب، عباس مسعودی درگذشت و این مطبوعه، توسط فرزند وی فرهاد مسعودی اداره میشد. محمد اسماعیل شیخانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران این چرخش را به شرح ذیل تحلیل کرده است: «نکته مهم در تاریخ روزنامه اطلاعات، این است که روزنامه بهویژه در دهه ۱۳۴۰، به تریبون رسمی و شخصی عباس مسعودی تبدیل شد و وی از ابزار روزنامه به عنوان حربهای برای سرکوب مخالفان خود بهره گرفت! برای مثال در برههای، گزارشها و اخبار روزنامه اطلاعات، کاملاً بر اقدامات غلامرضا نیکپی به عنوان وزیر آبادانی و مسکن متمرکز میشود و درصدد تخریب وی برمیآید و انگیزه اصلی نیز این است که نیکپی در دوران وزارتش، داماد مسعودی را -که معاون وزارتخانه مذکور بوده-اخراج میکند و این گونه است که اطلاعات، هجمه بسیاری بر وزیر وارد میکند یا در برههای، نوک پیکان انتقاد تمامی گزارشهای اطلاعات، متوجه احمد نفیسی شهردار تهران بود! به نحوی که حتی صدای ساواک نیز از این حجم از انتقادات درآمد و البته بعدها مبرهن شد که علت مسئله، ناکام ماندن مسعودی در زدوبند با شهرداری بوده است! فضای سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ هم برای روزنامه اطلاعات و هم سایر روزنامههای موجود در آن برهه جدید بود و این جراید با موقعیت تازهای روبهرو شده بودند. یکی از اقدامات این روزنامه در سال ۱۳۵۶، چاپ مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» با نام مستعار احمد رشیدی مطلق بود. اطلاعات که در این برهه بنیانگذار اصلی خود یعنی عباس مسعودی را از دست داده بود و مؤسسه توسط پسرش فرهاد مسعودی اداره میشد، کم کم تغییر موضع داد و رویکرد حمایت از معترضین را برگزید و در جریان اعتصاب عمومی مطبوعات در ۱۸ مهرماه ۱۳۵۷ نیز با سایر روزنامهها همگام شد. علت اصلی اعتصاب نیز اعتراض به انتصاب دولت نظامی ازهاری و این گونه بود که اطلاعات پس از عمری انتشار به مدت ۶۲ روز منتشر نشد. ۲۶ دیماه سال ۱۳۵۷، اطلاعات با درشتترین حروف ممکن -که در تاریخ خودش و حتی شاید روزنامهنگاری ایران، تا آن برهه سابقه نداشت- تیتر معروف «شاه رفت» را منتشر کرد. سیر حوادث بسیار شتابان و البته پر از جزئیات بود و همین سبب شد تا در آن ایام، اطلاعات بعضاً در دو یا سه نوبت نیز منتشر شود و به انعکاس وقایع و رخدادهای جریان انقلاب اسلامی بپردازد. در این مدت فرهاد مسعودی، همچنان گرداننده اصلی روزنامه بود و البته بعدها و در سال ۱۳۵۸، رویکرد روزنامه کاملاً تغییر کرد و بنیانگذاران قبلی که به وابستگی به رژیم قبل یا سوءاستفادههای مالی شهره بودند، کنار گذاشته شدند و برگ جدیدی در تاریخ پرفراز و نشیب روزنامه اطلاعات باز شد که همچنان نیز مفتوح باقی مانده و روزنامه اینک نیز چاپ میشود.»«خواندنیها» نمادی از فرصتطلبی و پی بردن به راز بقا!
خوانش سرگذشت طولانی مجله خواندنیها، متعلق به علیاصغر امیرانی، میتواند نمادی از شرایط مطبوعات در دوره پهلوی باشد. این نشریه را میتوان در زمره رسانههای « ابنالوقت» به مفهوم واقعی کلمه قلمداد کرد! علاوه بر این سازمان اطلاعات و امنیت کشور به نوعی این مطبوعه دیرپا را به سوپاپ اطمینان تبدیل کرده و اجازه در نوردیدن برخی خطوط قرمز را به امیرانی داده بود! وحید بهرامی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران کارنامه «خواندنیها» را به قرار پی آمده ارزیابی کرده است: «امیرانی صاحب امتیاز مجله خواندنیها از ابتدای فعالیت مطبوعاتی خود، تنها در اندیشه منافع شخصی بود و در راستای این خصوصیت، دست به هر کاری میزد و به هر اقدامی تن میداد: حمایت از دربار، خدمت به نیروهای خارجی مستقر در ایران، وابستگی به سفارتخانههای خارجی، گرفتن رشوه، خبرچینی و فروش اطلاعات و در یک کلام: هر کاری که میتوانست او را به ثروت و قدرت برساند! وی به سبب خصوصیات خاص اخلاقیاش، فردی بود که به قول معروف، نان را به نرخ روز میخورد و در هر شرایطی، مطالب نشریهاش را مطابق با همان شرایط، تنظیم و منتشر مینمود. یکی از روزنامهنگاران، با توجه به همین خصوصیت امیرانی میگوید:« امیرانی به تعداد نخستوزیران این مملکت، تملق بافته و دو برابر آن در پس هر کدامشان، بد و بیراه تحویل داده است! بدین ترتیب او به معنای دقیق کلمه، عنصری فرصتطلب بود و مطالب و اخبار خواندنیها را هم منطبق با شرایط و اوضاع و احوال منتشر میساخت.
بر همین اساس مجله خواندنیها، خط و مشی خود را با سیاستهای رژیم هماهنگ کرده بود و با خط گرفتن از ساواک، به قلمفرسایی جهت اهداف رژیم میپرداخت. ساواک پس از سرکوب و تعطیلی انبوه نشریات در دهه40، به این نتیجه رسیده بود که یک نشریه را تا جای ممکن، پرطرفدار کند و در لوای آن اهداف خود را در لابهلای دیگر مطالب فکاهی بگنجاند. به همین منظور مجله خواندنیها برای جلب نظر مخاطبان با هماهنگی ساواک، گاهی مطالبی را چاپ میکرد که به نظر از خط قرمزهای نظام پهلوی عبور کرده بود، اما آنها تنها هدفی برای جلب مخاطب بود. یکی دیگر از عوامل مصونیت مجله خواندنیها و استمرار آن در طول دوران پهلوی دوم برخلاف دیگر نشریات، ارتباط مدیر مجله با عوامل خارجی بود. به گونهای که صاحب امتیاز مجله خواندنیها، روابط خاصی با سفارتخانههای غربی بهویژه سفارت انگلیس و امریکا داشت.
وی در تمام سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد تا سپیدهدم انقلاب اسلامی، بیشترین رابطه را با غرب، به ویژه مأموران اعزامی از سوی سازمان جاسوسی سیا داشت و همین امر عاملی بود برای بقای مجله برای بیشتر از چهار دهه، در دورانی که دیگر مجلات و روزنامهها، به ندرت طول دوران انتشارشان به چند سال میرسید. به عنوان مثال پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تسخیر لانه جاسوسی امریکا، بسیاری از اسناد ارتباط اشخاص با سیا از جمله امیرانی کشف گردید و در یکی از این اسناد که دارای طبقهبندی سری و دارای تاریخ ۹ سپتامبر ۱۹۶۷ برابر با ۱۸ شهریور ۱۳۴۶ بود، عنوان آخرین توصیهنامه در مورد رابطین، چنین توصیفی در مورد امیرانی آمده است: «علیاصغر امیرانی، چون انگلیسی را اصلاً بلد نیست و فرانسهاش هم ضعیف است، مذاکرات با او به زبان فارسی بوده است... امیرانی شایسته پرورش است، او خوی بازیگوشی دارد و مایل است بادکنکها را سوراخ کند و موازیهای دور و درازی برقرار نماید و به طور کلی، به عنوان خرمگس رام رفتار کند؛ بنابراین باید گذاشت که او حرف خود را بزند، ولی بعد از اینکه حرفهایش را زد، گوش فرا خواهد داد... او مرد با شهامتی نیست، ولی در پز شهامت متخصص است، بدون اینکه مایهای داشته باشد....»
ساواک و مطبوعات در دوران پس از ۲۸ مرداد ۳۲
در پایان این مقال و پس از خوانش شرایط پارهای از رنگیننامههای وابسته به دربار، نظری به شرایط عمومی مطبوعات مستقل، در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به هنگام به نظر میرسد. به عبارت دیگر در آن مقطع تا پیروزی انقلاب اسلامی، مطبوعات موجود اجازه نمایندگی افکار عمومی را نداشتند و اگر به این محدوده تمایل مییافتند، به محاق تعطیلی و فراموشی رهنمون میشدند! نکتهای که بدین ترتیب، در تحلیل زهرا سعیدی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران بازتاب یافته است: «در اوایل تأسیس ساواک و ریاست بختیار بر آن، بدترین دوران سرکوب و سانسور مطبوعات رقم خورد. مطبوعات برای کسب مجوز انتشار روزنامه یا نشریه خود، چارهای جز تأیید صلاحیت توسط ساواک نداشتند و باید از فیلتر ساواک عبور میکردند. از این رو محتوای بسیاری از مطالب، با جهتدهی ساواک و البته شخص بختیار و تیمش اعمال میشد. علاوه بر این تعیین صلاحیت سیاسی، اجتماعی و اخلاقی و فردی صاحبان، سردبیران و نیز نویسندگان و هیئت تحریریه نشریات نیز صرفاً به ساواک سپرده شد. از آن پس تنها کسانی میتوانستند امتیاز نشریه داشته باشند یا در مطبوعات به فعالیت بپردازند که پیشاپیش ساواک نظر مساعد خود را اعلام کرده باشد. این دوره یکی از بدترین دوران فعالیت مطبوعات بود. البته در اواخر دهه ۳۰ به دلایلی، از بار شدید سانسور و سرکوب کاسته شد که میتوان از آن با عنوان مرحلهای متفاوت از فعالیت مطبوعات یاد نمود، هرچند این دوره نیز مدت زیادی طول نکشید و مجدداً موج جدیدی از سرکوب و سانسور آغاز شد. در اوایل دهه ۴۰، مطبوعات از فضای مناسبتری برخوردار شدند. این دوران مصادف با نخستوزیری علی امینی است که قدرت شاه کاهش مییابد و فضا برای مطبوعات تا حدی باز میشود. با این حال با برکناری امینی از نخستوزیری و آغاز نخستوزیری علم، مجدداً سانسور و نظارت شدید دولتی بر مطبوعات آغاز شد. در سالهای پس از این، ریاست ساواک بر عهده شخص نصیری بود که خشونت زیادی بر نویسندگان و روزنامهنگاران اعمال نمود. جالب آنکه حتی در دوره پاکروان -که میزان خشونت ساواک به مراتب کمتر از دوره نصیری بود- نیز ساواک بر مطبوعات چیره بود. بخش عمدهای از اعمال سانسور در این دوره، به مسائل سیاسی یعنی لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید، اعطای حق کنسولی به نظامیان امریکایی و متعاقب آن شکلگیری نهضت اعتراضی مردم و علما به رهبری امام خمینی برمیگشت.
در این دوره حساسیت روی مطالب روزنامهها و نشریات بهخصوص در رابطه با امام و نهضت او، گسترش یافت و علاوه بر درج سخنرانیهای امام یا حتی اعلامیهها و نوارهای سخنان او، وجود کتابهای ممنوعه در دست یک فرد یا خانه او باعث میشد تا سروکارش به ساواک و شکنجهگاههای مخوف کمیته مشترک بیفتد و صاحبان آنها برای همین چند کتاب، سالها در بند باشند یا در زیر شکنجه به شهادت برسند. با این حال با تغییر نخستوزیران یا رؤسای ساواک نیز نه تنها تغییر چندانی در شیوه نظارت بر مطبوعات به وجود نیامد، بلکه وضع از آنچه بود بدتر هم شد، چنانچه در دوران نخستوزیری هویدا یا ریاست ساواک نصیری، سختترین برهه سانسور و کنترل سازمانیافته مطبوعات و روزنامهها، تجربه شد و ارباب مطبوعات و نویسندگان جراید، تنها در چارچوب تعیین شده از سوی ساواک و مجموعه حاکمیت، قلمفرسایی میکردند. در مقابل این سختگیریها، برخی از مطبوعات وابسته تحت حمایت شدید ساواک و رژیم قرار داشتند.
این مطبوعات نه تنها آزادانه به تبلیغ و گسترش اندیشههای خود در راستای حمایت از رژیم میپرداختند، بلکه در قبال این کار، از تشویقهای مادی و معنوی نیز برخوردار بودند. از جمله این حمایتها، میتوان به پروندهای اشاره کرد که به دوران نصیری در سمت ریاست شهربانی برمیگردد و مربوط به پرونده قتل یک مستخدم جوان به دست فرهاد مسعودی فرزند عباس مسعودی سرپرست وقت مؤسسه اطلاعات و از اعضای برجسته کلوپ روتاری بود. این پرونده که سالیان سال مسکوت ماند، پس از سالها توسط ناصر یمین مردوخی کردستانی، خبرنگاری که آن روزها ماجرا را برای نخستین بار مطرح کرد، برملا شد!»
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام/