به گزارش خبرنگار گروه استانهای باشگاه خبرنگاران جوان از اهواز، حوالی ساعت ۱۶ هوا به شدت گرم بود، در هوای گرم و سوزان اهواز در این ساعت آن هم در فصل تابستان از خانه بیرون نمیآید، طاقت آوردن در این گرما کار آسانی نیست و توانایی جسمی بسیاری از افراد در این شرایط آب و هوایی بی سابقه کم میآورد، اما هستند کسانی که گویا ساخته شده اند تا در این شرایط برای امرارمعاش از تازیانه آفتاب سیلی بخورند.
کنار دیوار نشسته بود و سعی میکرد در سایه پناه بگیرد، اما انگار آسایش و آرامش با او بیگانه بود و هر جا میرفت چنگال سوزان خورشید تعقیبش میکرد، چشم به ترازویی دوخته بود که جلویش قرار داشت، با چشمانی مظلوم به عابران پیاده نگاه میکرد که به هر دلیلی در آن ساعت ظهر در خیابان بودند، با چشمهایش نظرات مردم را میخرید و گویی التماس میکرد که کسی پا روی ترازو بگذارد تا با بالا و پایین شدن اعداد ترازو، پولی در دستش بگذارند.
عابران پیاده می خواستند هرچه زودتر خود را به خانه یا هر جایی که خنک است و احساس آرامش میکنند برسانند، کسی حواسش به این کودک لاغر و نحیف نبود که انتظار میکشد تا یک نفر از ترازو بالا برود و با ۲ هزار تومانی که در دستش میگذارد لبخندی بر لبهایش بنشیند و رنج و سختی و گرما را برایش دلپذیر کند، اگر کسی عبور میکرد که خوراکی یا بطری نوشیدنی در دستش بود، با حسرتی دلگیر و با چشم تعقیبش میکرد، گویی دلش آن را میخواهد، اما توان پرداخت هزینه اش را ندارد.
به پهنای صورت عرق میریخت، هراز گاهی عرقهای پیشانی اش را با لبه آستینش پاک میکرد، از زبری آستین، صورتش خراش برداشته بود و سوزشی بدطعم آزارش میداد، گاهی ماسکش را پایین میآورد تا نفسی تازه کند و عرقهایی که پشت لبش زنگوله بسته بودند را خشک کند، صبر را میشد از چشمان منتظرش فهمید، به سویش رفتم تا بفهمم چه عاملی باعث شده تا اینگونه گرمای طاقت فرسا را به جان بخرد.
بطری آب تگری و ساندویچی خریدم و به سویش رفتم، هرچه به او نزدیکتر میشدم، برق چشمانش بیشتر میشد، خوشحالی در چهرهاش موج میزد، گویی فهمیده بود که این خوراکیها سهم خودش هستند، با اولین تعارف آب را از دستم گرفت و بدون معطلی آن را باز کرد و یک نفس نصف بیشتر آب را خورد، صورتش گُر گرفته و سرخ بود، کمی از آب را به صورتش ریخت تا آتش درونش را سرد کند. با لحنی کودکانه تشکر و از ته دل دعا کرد.
کنارش نشستم، ساندویچ را به دستش دادم، نامش اشکان بود و ۸ سال بیشتر نداشت، میگفت از روستای جنگیه شهرستان کارون که فاصلهای حدود ۴۵ دقیقه با اهواز دارد میآید، ۴ ساله بود که پدرش بعد از ضرب و شتم مادرش با سلاح گرم رهایشان کرده بود و حالا او و برادران بزرگتر و کوچکترش مانده بودند و سفرهای که باید پُر میشد.
کسب درآمد از راه وزن کشی
اشکان گفت: هر روز صبح از خانه بیرون میآیم و خود را به اهواز میرسانم، همه دارایی ام همین ترازو است و تا حدود ساعت ۱۰ شب در خیابانهای شلوغ و پرتردد مینشینم تا شاید کسی بخواهد وزن کشی کند، اما افراد کمی استقبال میکنند.
درباره برادرانش که از او پرسیدم، افزود: برادر بزرگترم ۱۴ سال دارد و به کارگری و بنایی مشغول است، ولی بخاطر سن کم، دستمزد خوبی به او نمیدهند، من هم از طریق وزن کشی تلاش میکنم بخشی از هزینههای زندگی ۴ نفره را دربیاورم، برادر کوچکترم که ۱۰ سال دارد، دستفروشی میکند و با کارهایی که انجام میدهیم و درآمدهایی بسیار اندک و ناچیز به مادرم اجازه نمیدهیم کار کند و سختی بکشد.
از اشکان پرسیدم "چگونه میتوانی هم درس بخوانی و هم کار کنی؟ " او پاسخ داد: زمانی که مدرسهها باز هستند، صبحها به مدرسه میروم، سپس مشق هایم را مینویسم، برای رسیدن به سر جاده راهی طولانی و حدود یک ساعت باید طی کنم، حین راه رفتن در مسیر، درسهای روز بعد را مرور کرده و مدت زمانی را هم باید منتظر بمانم تا بتوانم سوار بر تاکسی شوم، تابستانها این شرایط سختتر است و به خاطر گرم بودن هوا، تعداد خودروهای مسافرکش عبوری کم میشوند، به همین دلیل مدت زمان بیشتری زیر تابش خورشید باید معطل شوم.
دل کوچکی که آرزوهایی بزرگ دارد
وقتی از این کودک کار درباره آرزوهایش پرسیدم، چشمه اشک از چشمان مظلومش جاری شد، سرش را پایین انداخت و سکوت کرد، سرش را بالا آورد و در حالی که با چشمان اشکبار نگاهم میکرد،گفت: دلم میخواهد خانهای بزرگ داشته باشیم تا با خانواده ام در آرامش زندگی کنیم، آنقدر پولدار شویم که دیگر نیازی به کار کردن در کنار خیابان نداشته باشم، دوست دارم شغلی داشته باشم که مورد تمسخر همسن و سالهایم قرار نگیرم.
اشکان در حالی که بغض گلویش را میبلعید،ادامه داد: اگر پولدار شوم با خانواده ام به مسافرت میرویم، چون تاکنون بخاطر نداشتن شرایط مالی مسافرت نرفته ایم، با این گرانی نمیتوانیم میوه بخریم، نمیتوانیم غذاهای خوب و گوشت بخوریم، از طرف کمیته امداد و بهزیستی هم حمایتی از ما نمیشود، به همین دلیل زندگی کردن خیلی سخت شده است.
زمین داغ، فرش زیرپای کودکان کار
کمی آن طرفتر علیرضا با ۱۰ سال سن و برادر اشکان بساط گذاشته و به دستفروشی مشغول بود، تکه مقوایی را زیر پایش پهن کرده بود تا شاید گرمای زمین کمتر آزارش دهد، همان ساعتی که بسیاری از مردم در خانههای خنک و امن، استراحت میکنند و برخی حتی جرات ندارند از گرمای هوا بیرون بیایند، کودکان کار و افراد دستفروش با کارهای کاذب با سرنوشت میجنگند و تلاش میکنند پول موردنیاز خود را از دستان غول روزگار بیرون بکشند.
هر عابری که عبور می کرد، علیرضا با صدایی کودکانه سعی میکرد نظرش را جلب کند، شانه، صابون، کِش و کلیپس مو، باتری، بدلیجات و ... تنها دارایی او بودند، به سویش رفتم، در حالی که قیمتها را به سرعت برایم بازگو میکرد، بطری آب را به دستش دادم تا جرعهای بنوشد و خنک شود، لباسهایش از شدت گرما و عرق خیس شده بود، چهره اش از حرارت تنور داغ هوا سرخ شده و عرق از پیشانی اش میچکید.
از او پرسیدم "چرا در این گرما کار میکنی؟ " گفت: اقوام و آشنایان و ارگانهای دولتی ما را حمایت نمیکنند، پدرم سالها پیش از خانه رفته و هیچ خبری از او نداریم، چارهای جز کار کردن نداریم تا بتوانیم مخارج خود را تامین کنیم، همه چیز گران شده و حتی نمیتوانیم مایحتاج روزانه خود را تهیه نماییم.
علیرضا در حالی که عرق صورتش را با لبه آستینش پاک میکرد، افزود: فروش خوب نیست و مردم خرید نمیکنند، شاید بخاطر کرونا باشد که جرات نمیکنند از ما دستفروشها جنس بخرند، بعضیها هم تمایل دارند از فروشگاههای مجلل و بزرگ خرید کنند، ولی همه تلاشم این است تا بتوانم با فروش اجناس برای خانه خرید کرده و دل مادرم را شاد کنم.
خریدن میوههای رنگارنگ آرزویی که علیرضا برای رسیدن به حسرت میخورد
وقتی از این کودک کارونی درباره خواستهها و آرزوهایش پرسیدم، پاسخی داد که مرا به فکر فرو برد، خریدن و خوردن میوههای تابستانه برای او آرزویی بزرگ بود، آنها حتی قدرت خرید میزان کمی میوه نداشتند، چه بسا افرادی که چند کیلو از انواع میوهها را خریداری میکنند و بدون دغدغه مصرف کرده و لذت میبرند، اما کودکان کار باید در آرزوی خرید این رنگارنگهای خوشمزه حسرت بخورند.
وقتی از کار افتادگی مرد، زن را وادار به دستفروشی میکند
سمیه بانوی تبعه افغانستان است که هر روز راس ساعت ۱۷ که هوا همچنان گرم و تابش آفتاب تا مغزِاستخوان را میسوزاند، همراه ۳ کودک خود به چهارراهی در نزدیکی خانه اجارهای میآید و تا با فروش گُل، بستههای دستمال کاغذی، سوزاندن اسپند و شستن شیشه خودروها... بتواند امرار معاش کند، اما به چه علت در این گرما با کودکان، ۲، ۵ و ۷ ساله خود به خیابان میآمد؟
این بانوی جوان گفت: در کشور افغانستان همیشه جنگ است و کار نیست، امنیت نداریم و به همین دلیل تصمیم گرفتیم از راه قانونی و دریافت ویزا به ایران بیاییم تا کار کنیم و بتوانیم مخارج زندگی را تامین نماییم.
چهارراه ها، مکانی برای کسب درآمد
سمیه در پاسخ به این پرسش که " چرا بصورت خانوادگی کار میکنید؟ " بیان داشت: همسرم در افغانستان در یک سانحه رانندگی دچار آسیب شده و توانایی کار کردن ندارد، برای بهبود شرایط جسمانی باید فیزیوتراپی شود و دارو مصرف کند تا دوباره بتواند بدون کمکی حرکت کرده و سرکار برود، به همین خاطر مجبوریم کار کنیم، زندگی خرج دارد و چارهای نداریم.
او افزود: همه مخارج از طریق فروش دستمال کاغذی تامین میشود، بازار خرید و فروش خوب نیست، قیمتها روز به روز افزایش مییابد و قدرت خرید ما هم کمتر میشود، پدرم با وجود سن بالا اقدام به تمیز کردن مجتمعهای آپارتمانی میکند و مادرم نیز در خانهها کار میکند، پسر ۵ و ۷ ساله ام در چهارراه دیگری اسپند میسوزانند و شیشه خودروها را شست و شو میدهند، بعضیها پول خوبی پرداخت میکنند و برخی هم بدون پول و بی اعتنا به کاری که انجام گرفته، میروند.
از سمیه درباره حمایتهای دولتی پرسیدم، در جواب آهی کشید و اظهار کرد: بخاطر نداشتن شماره کد ملی و تبعه افغانی بودنمان، هیچ حمایتی از ما نمیشود، کمیته امداد امام خمینی (ره) و بهزیستی در صورت اخذ ملیت ایرانی از ما حمایت میکنند، این در حالی است که مراحل اداری طی کرده ایم، ولی تابعیت ایرانی به ما نمیدهند، ایران جای امنی است و میخواهیم تابعیت ایرانی بگیریم، ولی تا الان هرچه تلاش کرده ایم، نتیجه نگرفته ایم.
دیدن محمد همان کودک ۲ ساله در گرمای سوزان اهواز در کالسکهای که در سایه پایه چراغ راهنمایی پناه گرفته بود، دل را چنگ میزند، از شدت گرما آفتاب سوخته شده بود، بطری آبی که دیگر چیزی از یخ هایش نمانده بود را به صورتش میچسباند تا شاید مرهمی شود بر گرمای جانش، اما به حدی کلافه شده بود که آرام و قرار و نداشت و از ته دل گریه میکرد، مادر نمیدانست همزمان با ایست خودروها پشت چراغ قرمز برای فروش دستمال تلاش کند، یا محمد را ساکت کند.
دقایقی که خودروها برای شمارش معکوس چراغ قرمز سپری میکنند، برای کودکان کار و این چنین بانوانی سرنوشت ساز است، دعایشان در دل ترحم شهروندان و خرید کردن از آنهاست یا همان لحظهای که دود غلیظ اسپند خودروها را در خود گُم میکند، پنجرهای پایین بیاید اسکناس با رقمی بالا در دستانشان بگذارند.
دیدن چنین صحنههایی و شنیدن چنین سخنانی باعث شد برای مطلع شدن از آخرین وضعیت کودکان کار و اقدامات انجام شده برای ساماندهی آنها راهی اداره کل بهزیستی استان خوزستان شوم.
شناسایی یک هزار و ۵۰۰ کودک کار در خوزستان
محمدرضا عباسی معاون امور اجتماعی اداره کل بهزیستی خوزستان به خبرنگار ما گفت: ۶ مرکز آموزشی_حمایتی کودک و خانواده (کودک کار) در شهرستانهای اهواز (۲ مرکز)، آبادان، اندیمشک، دزفول و مسجدسلیمان از سال ۱۳۹۲ فعالیت خود را آغاز کرده اند و خدمات حمایتی، آموزشی، روانی و اجتماعی را به کودکان کار و خانوادههای آنها ارائه میدهند.
عباسی بازه سنی کودکان کار را بین ۶ تا ۱۸ سال عنوان کرد و بیان داشت: میزان پراکندگی و مقایسه تعداد آنها در شهرستانهایی که فاقد مرکز آموزشی-حمایتی هستند امکانپذیر نیست، به همین دلیل نمیتوان در خصوص اینکه کدام شهرستانها تعداد کمتر و کدام مناطق تعداد بیشتری کودک کار دارند، نظر قطعی داد، اما براساس آخرین مستندات و اطلاعات جمع آوری شده، در کلانشهر اهواز تعداد بیشتری از این افراد فعالیت میکنند و شهرستان آبادان در رده آخر به لحاظ تعداد است.
علت گرایش کودکان کار به مشاغل کاذب چیست؟
این مقام مسئول در تشریح علل گرایش کودکان به فعالیت در مشاغل کاذب و افزایش تعداد آنها اظهار کرد: فقر مالی و مشکلات اقتصادی خانواده ها، فقر فرهنگی خانواده و پرداخت مستقیم پول نقد از سوی مردم به کودکان کار در میادین اصلی شهر باعث تشویق بیشتر به کار کردن و افزایش تعداد آنها شده است، ضمن اینکه الگوبرداری از دیگر دوستان، محرومیت از داشتن سرپرست مناسب، سبک تربیتی نادرست خانوادگی، نداشتن سرمایه کار، سرپرست فاقد مهارتهای شغلی و پایین بودن سطح سواد خانوادگی از علل عمده افزایش این کودکان به شمار میروند.
معاون امور اجتماعی اداره کل بهزیستی خوزستان درخصوص نتیجه بررسیها و پایشها در خصوص وضعیت خانوادگی و معیشتی کودکان کار گفت: بررسیها نشان میدهند که آنها معمولا به خانوادههای بی بضاعت که یکی از والدین یا هردوی آنها متواری، زندانی، معتاد یا از کار افتاده تعلق دارند، ضمن اینکه در برخی موارد از خانوادههای پرجمعیت با درآمد ناکافی و بی ثبات هستند و همین عوامل سبب میشوند که آنها برای گذران زندگی به سمت مشاغل کاذب روی بیاورند.
کودکان کار در سایه سارِ امنِ بهزیستی
محمدرضا عباسی ادامه داد: اقداماتی از سوی بهزیستی خوزستان از جمله شناسایی آنها با همکاری کارشناسان مراکز در سطح شهرهای دارای مراکز آموزشی-حمایتی، پیگیریهای قضایی جهت صدور شناسنامه برای کودکان فاقد مدارک هویتی، آموزش مهارتهای زندگی، برگزاری کلاسهای آموزشی و تقویتی کمک درسی، انجام تستهای استعدادیابی، پرداخت هزینههای نقدی تحصیلی، توزیع تبلت دانش آموزی، پیگیری جهت ادامه تحصیل کودکان بازمانده از تحصیل و معرفی به آموزش وپرورش انجام شده است.
او ارائه خدمات پزشکی و درمانی، مددکاری و مشاوره فردی و گروهی، صدور دفترچه بیمه درمانی، پرداخت کمک هزینه موردی و مالی جهت حل مشکلات اقتصادی و درمانی خانواده، اهدای لوازم ضروری منزل، ارائه پک موادغذایی و ارزاق، برگزاری کلاسهای مجازی در زمان کرونا ویروس، اهدای پکهای بهداشتی در شرایط کرونایی، برگزاری کلاسهای ورزشی، برگزاری اردوهای تفریحی، انجام تست HIV از کودکان و خانواده، معرفی کودک و اعضای خانواده به سازمان آموزش فنی و حرفهای خوزستان جهت مهارت آموزی و توانمندسازی، معرفی به کانون فرهنگی و آموزشی قلمچی، معرفی به مراکز و کمپهای ترک اعتیاد، برگزاری نمایشگاه صنایع و هنرهای دستی و اهدای البسه، کیف و کفش و لوازم التحریر را از دیگر خدمات بهزیستی استان به کودکان کار شناسایی شده برشمرد.
پسرها تشکیل دهنده ۹۰ درصد جمعیت کودکان کار
عباسی با بیان اینکه بررسیهای میدانی و مستندات موجود از شناسایی کودکان کار نشان میدهد که بیش از ۹۰ درصد کودکان کار را پسرها و ۱۰ درصد را دخترها تشکیل میدهند، اظهار کرد: یک مرکز نگهداری شبانه روزی از کودکان خیابانی جهت حمایت، سامانده، بازتوانی و ترخیص موفق به خانواده در کلانشهر اهواز وجود دارد.
معاون امور اجتماعی اداره کل بهزیستی خوزستان با اشاره اینکه بزهکاری، سرقت، رفتارهای ضداجتماعی و ... از کودکان کار بعید نیست و گرایش به این رفتارها در آنها اتفاق میافتد، بیان داشت: خطرهایی نظیر استعمال دخانیات شامل سیگار، قلیان و مواد مخدر و محرک، آسیب دیدن در تصادفها و سوانح رانندگی، بلوغ زودرس، کودک آزاری، سوءتغذیه، سوء استفادههای جنسی، ترک تحصیل و بی سوادی و... آنها را تهدید میکند.
کودکان کار، مسافران مناطق محروم
عباسی کودکان کار را مسافران حاشیههای شهر به مرکز شهر و مناطق مرفه نشین دانست و تصریح کرد: بیشتر این افراد ساکن حاشیه شهرها و مناطق کم برخوردار، آسیب زا و فقیرنشین و یا مناطقی که به لحاظ سطح اجتماعی اقتصادی و فرهنگی جزو طبقه پایین هستند و در اهواز از مناطقی از جمله؛ کوی علوی، حصیرآباد، گاومیش آباد، منبع آب، کوی مدرس، ملاشیه، مهدیس، کیان، گلدشت و ... در مناطق مرکزی و بالاشهر پراکنده میشوند و کسب درآمد دارند، ضمن اینکه بسیاری از دارای والدین بوده، اما بدسرپرست محسوب میشوند.
کودکان کار جزو افرادی به شمار میروند که علاوه بر آسیبها و خطرهای جسمانی، در معرض آسیبهای روحی و روانی نیز قرار دارند، به همین منظور با کارشناس ارشد روانشناسی درخصوص این آسیبها گفتگو کردم.
کودکان کار، تراژدی شهرهای بزرگ جهان
محبت کماچی کارشناس ارشد روانشناسی به خبرنگار ما گفت: کودکان کار به کودکان کارگری گفته میشود که به صورت مداوم و پایدار به خدمت گرفته میشوند و همین امر سبب بازماندن آنها از رفتن به مدرسه و تجربه دوران کودکی خواهد شد و سلامت جسمی و روحی آنها را به خطر میاندازد، این در حالی است که میلیون کودک کار در سراسر جهان زندگی میکنند و از آنها به عنوان تراژدی شهرهای بزرگ دنیا یاد میشود.
او افزود: در ایران نیز به علت داشتن وجود خانوادههای نابسامان شاهد حضور کودکان در محیط کار به اشکال مختلف هستیم و تحقیقات نشان میدهند و رفتار نامناسب والدین با فرزندان، ناتوانی اقتصادی خانواده، ناسازگاری و تطابق نداشتن سرپرست خانواده با نقش نظارتی و سرپرست خود به علت استعمال مواد اعتیادآور از جمله عوامل به وجود آورنده "پدیده کودکان کار" به شمار میروند.
خشم پنهان زمینه ساز بروز رفتارهای ناهنجار در جامعه
کماچی مهاجرتهای روزافزون از روستاها به شهرها و از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ را عوامل تشدید کننده این پدیده اجتماعی عنوان کرد و بیان داشت: بطور کلی کودکان کار به دلیل داشتن وضعیت عاطفی نامناسب و شرایط خاص زندگی، دارای روحیهای حساس هستند و از نظر عاطفی آسیب پذیری بیشتری نسبت به کودکان همسن و سال خود دارند، بنابراین بی توجهی و نادیده گرفتن این کودکان باعث نهادینه شدن خشمی پنهان در ناخودآگاه آنها شده و در بزرگسالی منجر به بروز بسیاری از ناهنجاریها در جامعه میشود.
این کارشناس ارشد روانشناسی اظهار کرد: این کودکان در شرایط بسیار نامطلوب به لحاظ تغذیه، بهداشت و انجام کارهای خطرناک و حاد به سر میبرند، به عبارتی دیگر آنها به راحتی بازیچه دست بزهکاران حرفهای اعم از سارقان یا باندهای توزیع و فروش موادمخدر و یا سایر بزهکاریها قرار میگیرند، همچنین محرومیت از آموزش و تحصیل علم و فن قدرت رقابت با سایر کودکان در ایجاد یک زندگی سالم را از این کودکان سلب میکند.
بدرفتاری با کودکان ممنوع
او با بیان اینکه مردم گمان میکنند که همه کودکان کار بزهکار بوده و مورد سوءاستفاده افراد بزهکار قرار میگیرند، ادامه داد: به همین دلیل افراد سعی دارند تا با برخورد نامناسب آنها را طرد کنند، اما باید بدانیم که بدرفتاری با این افراد بدون شک در آینده بازخورد منفی برای جامعه خواهد داشت، ضمن اینکه بی توجهی به روانشناسی آنها مشکلات زیادی را برای آنها و به تبع جامعه به وجود میآورد.
کودکان کار، زاده اشتباهای یک جامعه
کماچی گفت: این کودکان سعی دارند نیازهای مالی خود را به جای تکدی گری با کار و دستفروشی تامین کنند، به همین دلیل نباید آنها را قضاوت کنیم، زیرا این افراد نتیجه اشتباهات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی هستند و باید بدانیم که رفتارهای نامناسب جامعه میتواند در خدشه دار کردن هویت این کودکان نقش به سزایی داشته باشد، البته مردم تکدی گری را با کار کودکان اشتباه گرفته و تصور میکنند این افراد متکدی هستند، این در حالی است که این کودکان به جای گدایی، کار کرده و مایحتاج خود را تامین مینمایند.
کودکانی که این روزها دست به هر کاری میزنند، در خیابانهای شهر با در دست داشتن و فروش جوراب، فال، صابون، ماسک، دستمال کاغذی، گلهای رنگارنگ و سوزاندن اسپند و ... سعی دارند با سرنوشت و بازی روزگار بجنگند، جزو همانهایی هستند که برای آنها به عنوان آینده سازان کشور برنامه ریزی کرده اند، کودکان کار هم آرزوهای قشنگی در سر میپرورانند و دستهای کوچک خود را به سوی آنها کشیده اند تا بتوانند یکی یکی آنها را با همت بلند درخت آرزوها بچینند، اما شایسته است که مسئولان با اقدامی جدی غم از چهره آنها پاک کرده و نردبانی برای رسیدن به خواستههای برایشان بسازند.
گزارش از ملیحه گریزی نسب
انتهای پیام/گ