به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، همه آرزویش این است که پاک شود، قبل از اینکه خاک شود. پیرو راه حاج طیب است و هنوز باورش نمیشود که امام حسین (ع) چطور دست او را گرفته و راه درست را به او نشان داده است؟ از همان دوران کودکی اهل شلوغکاری بوده و اولین بار به جرم چاقوکشی در مقطع راهنمایی دستگیر شده و به زندان کانون نوجوانان افتاده است. تقریبا بیش از ۱۲ سال از عمرش را در زندان سپری کرده است تا اینکه نقطه عطفی در زندگیاش رخ میدهد. حالا او به مردی خوشقلب و مهربان معروف شده که دست به خیر دارد و یکی از لوتیهای پرطرفدار و پرهوادار است و بعضی از مردم او را در ردیف افرادی همچون حاج طیب، شاهرخ ضرغام و... قرار میدهند.
«امین فرزانه» متولد ۱۹ خرداد ۱۳۳۹ در شهر ری تهران است. او سالهای زیادی از عمرش را در زندان بوده و بدنش پر از بریدگی ناشی از دعوا و چاقوکشی است. خیلی دوست ندارد از گذشتهاش صحبت کند، اما درباره آن روزها میگوید:
در محلهای بزرگ شدم که حادثهخیز بود
- من در جنوب شهر، جایی زندگی میکردم که حادثهخیز بود و ماجراجویی جوانان، جنسش با بقیه جاها فرق میکرد. من در چنین محلهای بزرگ شدم و شد آن چه نباید میشد.
- البته ورزشکار هم بودم؛ دونده تیمملی در رشتههای ۱۵۰۰ و ۱۸۰۰ متر. سه مدال هم دارم و دونده خوبی بودم. نمیدانم چه شد، اما خدا گاهی یک مهری به دل آدم میاندازد، دیگر خالص و مخلص، نوکر اهلبیت (ع) میشود و همین دستش را میگیرد.
خیلی دوست داشتم مثل حاجطیب شوم
- انسان گاهی یکهو به خودش میآید، خواسته یا ناخواسته در شرایطی قرار میگیرد که از دست خودش و رفتارهایش خسته میشود. بعدش تصمیم میگیرد یک سری تغییر و تحولات در زندگیاش ایجاد کند.
- آن روزها من وقتی سرنوشت خودم را مرور کردم، با خودم گفتم که مشتی، تو اگر پیرو راه طیبخان هستی، طیبخان پاک شد، بعدش خاک شد، تو میخواهی چه کار کنی؟
- من آن موقع بچه بودم، ولی طیبخان با آن شرایطی که داشت، با آن اسم و رسمی که همه شنیدید، محرم که میشد، دسته راه میانداخت، با پای برهنه، به سر و صورتش گل میمالید، سینه میزد و این شعر را میخواند: «شیعه تو آب میخوری، حسین (ع) ما تشنه لب است».
- بعدش ما دیدیم فردی که پیرو راهش بودیم، مشتی بود، جوانمرد بود، همیشه در میدان عمل و دست گیر مردم بود، البته لات هم بود، اما هرچه بوده، عاقبت به خیر شد. خیلیها بودند که اسم و رسم داشتند، لات بودند، اما عاقبت، پاک شدند.
من توبهام را مدیون امامحسین (ع) هستم
- من توبهام را مدیون امامحسین (ع) هستم. ماجرایش مفصل است. حسین آقای فیروزگر از دوستان است، ۱۲ یا ۱۳ سال پیش بود که آمد پیش من و گفت که برو و گذر نامه ات را برایم بیاور. فکر کردم که میخواهد من را ببرد به یک کشور خارجی، یک کشور اروپایی یا اینجور جایی. اصلا نمیدانستم که قرار است به کجا برویم.
- در هواپیما هم دوستان مدام من را میپیچاندند. تنها چیزی که روی هوا به ذهنم میرسید این بود که من را به کشوری میبرند تا برویم تفریح و حالوهوایم عوض شود. اما یکهو دیدم در فرودگاهیم و زمانی که هواپیمایمان در نجف فرود آمد، دلم ریخت.
- ۱۰ یا ۱۵ نفر بودیم. من رسیدم آن جا، تلنگری خورد به روح و روانم که نه تا آن موقع تجربهاش کرده بودم و نه تجربه خواهم کرد. با خودم گفتم من کجا، حرم شاه نجف کجا؟ بعدش هم مشرف شدم کربلا.
- آدمهایی هم که در آنجا دیدم، بر دگرگون شدن و توبهام خیلی تاثیر گذاشتند. یکی را دیدم که اطرافیانش میگفتند در یک کشور اروپایی، دهها مغازه طلافروشی دارد، آنجا نشسته بود روی زمین و گریه میکرد و مدام میگفت، حسین (ع)، حسین (ع). خالص و مخلصی و صداقت را درآنجا دیدم و فهمیدم که اصل، انسانیت است نه داشتن پول، مقامهای دولتی، زور بازو و....
- آنجا «ابوالفضل عرب» را هم دیدم، از آن مردهای دلاور با ۲ متر قد، صد و خوردهای وزن، در ژاپن بادیگارد بوده، دو هزار تا زخم خورده و...، دیدمش که جلوی حرم ارباب نشسته، سرش را پایین انداخته و کفش زائرها را واکس میزند. اینها را دیدم و با خودم گفتم که اگر توبه نکنم، قطعا در زندگی دنیا به بنبست خواهم خورد، آخرت که جای خودش را دارد.
- همان جا تصمیم گرفتم که خیلی از تندرویها را کنار بگذارم، با مردم بهتر باشم و بههم نوعم احترام بگذارم. از غرورم کم شد.
تا یک ماه، باورم نمیشد که توبه کردهام
- من تا یک ماه بعد از برگشت از این سفر معنوی، فکر میکردم که خواب دیدم. اصلا باورم نمیشد که به کربلا و نجف مشرف شدم.
- هر روز صبح از خانه که بیرون میآمدم و بنرهای کربلایی امین فرزانه را میدیدم، یکهو به داخل خانه برمیگشتم و به خانمم میگفتم این بنرها که هنوز هست، من باید با قبل فرق کنم، چه کنم؟ و....
- تا یک ماه واقعا باورم نمیشد که تصمیم گرفتهام شیوه زندگیام را تغییر دهم. اصلا باورم نمیشد که بتوانم و موفق شوم. چه جوری بگم، شاید ۱۰ درصد آن غرور و منممنمهای قبل از سفر به کربلا را در برگشت از آنجا در خودم حس میکردم و تصمیم گرفتم که همان ۱۰ درصد را هم حذف کنم.
ابهت آن دورانم دلچسب نبود
- ابهت و غروری که به خاطر شرارت و دعوایی بودن به انسان دست میدهد، دلچسب نیست. بعد از توبه، بالاخره وسوسه شدم، بعضیها توهین هم به من کردند، اما گفتم که خدایا، من با تو عهد کردم تا خالص شوم و بعدش خدا خیلی کمکم کرد.
- بچه بودم، کارهایی کردم که طرف میگفت برو آقا، واگذارت کردم به ابوالفضل، بچه بودم نمیفهمیدم، ولی من الان خیلی از آن نفرینها وحشت دارم.
- مدام میگویم خدایا، من در جوانی خطا کردم، ناحق توی گوش کسی زدم، ناحق به کسی آسیب رساندم، الان فقط در فکر این هستم که چطور خطاهایی را که در جوانی کردم، ماله بکشم و درست کنم.
شعار «پاک بشیم، خاک بشیم» باید سرلوحهمان شود
- اگر قرار است خیر دنیا و آخرت نصیب مان شود باید یک شعار را سرلوحه زندگی مان قرار بدهیم، باید کاری کنیم که «پاک بشیم، بعدش خاک بشیم».
- چیزی بهتر از این نیست که هر وقت متوجه شدیم مسیرمان را در زندگی اشتباه رفتهایم، با امام حسین (ع) حرف بزنیم و بگوییم که آقا، ما اشتباه کردیم و میخواهیم با شما عشق بازی کنیم. اما چه عشقی؟ عشق که عین آن علی (ع) است، شین آن شهید کربلا آقا امامحسین (ع) و قاف آن، قمر بنیهاشم، ابوالفضل (ع). این عشق وقتی در دلت میافتد، لذتی دارد که توصیفاش برای من سخت و نشدنی است.
- بعد از توبهام، هر روز دعا میکنم، هر ساعت و هر لحظه دعا میکنم که خدایا، ما را آنی به خودمان وانگذار و دست ما را از دامن اهلبیت (ع) جدا نکن تا دوباره به خطا نیفتیم.
راه توبه، مدد گرفتن از اهل بیت (ع) است
- جوانهای عزیز، من دست همه شما عاشقان امام حسین (ع) را میبوسم، شاهراه توبه، اصلیترین راه توبه، کمک گرفتن از امام حسین (ع) است.
- جوانهای زیادی میآیند پیش من که اشتباه کردیم، میخواهیم برگردیم، راه توبه بسته است یا نه؟ جوانی که میخواهی خالکوبی کنی، روی دست یا صورتت خط بیندازی، آخر میشوی ابوالفضل عرب، باید زانو بزنی و کفشهای زائران آقا را واکس بزنی.
- اگر با اهلبیت (ع) باشید، هیچ گاه در زندگی چه در دنیا و چه در آخرت، زمین نخواهید خورد، اما اگر از اهل بیت (ع) دور شوید، شک نکنید که شیطان به سراغ تان میآید.
- یک خواهش دیگر هم دارم، اگر میخواهید دستتان را بگیرند، احترام به پدر و مادر و بزرگتر خیلی به آدم کمک میکند. مو سفید و پدر و مادر را باید در قلبتان بگذارید تا دستتان را بگیرند.
لات واقعی یعنی داشتن لیاقت ادب و تواضع
- لات واقعی، با این لاشخور و لشهایی که در کوچه و خیابانها جولان میدهند و قدرتنمایی میکنند، فرق میکند.
- لام آن لیاقت است، الفش هم ادب و ت آن هم تواضع. کسی که لات واقعی باشد، باید این طور باشد و میشود طیب خان.
- سالها پیش حریف روسی آقاتختی، پای راستش درد میکرد، سمتش نرفت و ماندگار شد، او پهلوان واقعی بود. امسال در المپیک دیدم رضا اطری و حسن یزدانی، پایشان را بسته بودند، حریف دقیقا به همان سمت فشار میآورد، به جای دستگیری، مچگیری میکرد. اینجا یکهو به خودمان میگوییم که آقای تختی چه آدم مشتی و درستی بوده. البته باید بد باشد تا خوب و زشت را بفهمیم.
از من میپرسند که توبهات برایت چه سودی داشت؟
- من الان ۶۲ ساله هستم و از فردایم خبر ندارم. وقتی اجل برسد، نگاه نمیکند که این فرد پادشاه، کاسب، میلیاردر، ورزشکار یا ... است. به خصوص با این کرونا که مرگها ناگهانیتر هم شده است.
- چندین بار پیش آمده که به من گفتند چه سودی برایت داشت که توبه کردی؟ این همه از امام حسین (ع) دم میزنی، برایت چه فایدهای داشته است؟ گفتم سودش را میخواهید بدانید؟ امام حسین (ع) نمیآید بگوید که امین آقا، در خانه را باز کن، یک تریلی دلار میخواهیم برایت بیاوریم که شاید بیاورد هم، اما نوهام از سه طبقه افتاد، از دماغش خون هم نیامد. اینها هم هست. آنها دستگیری میکنند به شرط این که ما با آنها خالص باشیم و صداقت داشته باشیم.
منبع: روزنامه خراسان
انتهای پیام/