خبرنگار به میان مردم رفته است تا نظر آنها را درباره طعم مرگ بپرسد.
به گزارش گروه فیلم و صوتباشگاه خبرنگاران جوان، هر کسی نگاه متفاوتی به قضیه مرگ دارد. در ویدئوی زیر خبرنگار به سراغ مردم رفته است تا نظر آنها را درباره مرگ بداند.
چرا از زندگـــی نمی گوئیـــد مـــــر گ چه طعمـــی دارد یعنــــــــــــــــی چـــــــــــــی ؟ چـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا آقــــــــــــــــــــــــــــــــا زاده هــــــــــــــــا در کانادا آمریکا و انگلیس و. سایر کشورهای اروپائی تشریف دارند چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا با احساسات مردم بازی میکنید؟نوجوان صحرای کربلا با عقلانیت تمام به این نتیجه رسیده بود که در شرایط حاکم بر آن زمان تبعیت از امام حق ولو به قیمت از دست دادن جانش ارزشمند و گوارا است!حالا شما از یک نوجوان با شرایط فعلی عصر و زمانمان سوالی مشابه میپرسید ؟!!!
دیگه همه با مرگ زندگی می کنیم
چیز عجیبی نیست هر وقت دلش بخواد میاد سراغمون
حالا چرا بعضی بد می دونند ونباید بگی !!! تعجبه
مال ایران هم نیست هر کجا بری به وقتش میاد
چرا از مرگ میترسیم یا مزش تلخ و شوره؟؟؟؟
این مرگ نیست که تلخه نمیشه چیزی که ادم نچشیده رو مزه دار نشون بدیم این مثل این میمونه که ادم یه میوه که اصلا ندیده رو بگه تلخه یا شیرینه
به نظرم طعمی که افراد به مرگ میدن بازخورد گناهانشون داره در دنیا
هرچه ادم پاک تر باشه طعمش شیرینتر و هرچه به خودمون و گناهانمون نگاه میکنیم طعمش رو به تلخی میره. پس حس ما از مرگ اینه گناهانمونه
من خودم از مرگ خوشم نمیاد. از زندگی هم متنفرم. چیزی که دوست دارم، "نبودن" هست. مثل زمانی که هنوز به دنیا نیومده بودم؛ به قول حکیم خیام: ای کاش سوی "عدم" دری یافتمی.
جالبه که خبرنگاران عزیز هیچوقت نمیرن از مسئولین درباره مشکلات سوال کنند. و صبر می کنند تا خود مسئولین هر وقت دوست داشتند حرفی بزنند و خبرنگارها هم اون حرف رو منتشر کنند.
اما نوبت به مردم که می رسه، خود خبرنگارها به صورن فعالانه میکروفون به دست می گیرند و میرن در میان مردم و می پرسند مرگ چه مزه ای داره؟
ممنون از زحمات بیدریغتان.
عموجون دلت خوشه ها. نوجوون دیگه باقی مونده؟ امید کیلو چنده؟ من از روزی که مدرسه م تموم شد و وارد جامعه شدم، حس میکنم یه پیرمرد ۱۰۰ ساله ام. یه جوری دیگه بخوام بگم، آرزو می کنم الان ۱۰۰ سالم بود و تنها کارم، انتظار مرگ بود. اما الان وضعم خیلی بدتره. الان علاوه بر انتظار مرگ، باید یک عمر، بدبختی های این دنیای پوچ و مزخرف رو تحمل کنم. بعدش تازه منتظر مرگ باشم.
چون من و امثال من هیچوقت به هیچ کجا نمیرسیم. همونطور که پدر من و پدربزرگ من و پدران پدربزرگ من، تمام عمرشون صرف یه لقمه نون و یه آلونک برای سپری کردن عمرشون شد. نیاکان من عمرشون تلف شد و بعدش هم مُردند و هیچکس (حتی خود من) نمی دونم اسمشون چی بود و کجا دفن شدن. من هم همین سرنوشت در انتظارمه. بچه که بودم، آرزوهای بچگانه داشتم و فکر می کردم در آینده یک شخص مهم خواهم بود؛ اما گذر زمان کاخ آرزوهای آدم رو ویران میکنه. الان به یقین رسیده ام که من هیچکس نبوده ام و هیچکس هم نخواهم بود. به قول سهراب سپهری، مثل ریگ باد آورده ای هستم که یه روز هم باد من رو خواهد بُرد.
ناشناس
۲۰:۲۲ ۲۶ مرداد ۱۴۰۰
من خودم یه دانش آموزم که میرم سال یازدهم
اینقدر روم در همین سن پایین فشار روانی هستش که دیگه بریدم نمیدونم دیگه چیکار کنم از نظر درسی
ناشناس
۱۷:۱۵ ۲۵ مرداد ۱۴۰۰
شیرین تر از عسل این دنیا واقعا چی داره که بخوایم توش بمونیم.
از ما ژنده پوش ها پرسیدن معنا نداره .
خدا قوت
خلاقانه بود
واقعا این جمله کوتاه ( احلی من العسل ) یه دنیا حرف داره
وااااااای عجب قیافه ای
داریم به قهقرا میریم
زندانیِ کُنج قفس حیرانیست
مانند کسی که غرق اقیانوس است
وز هیچ کرانه ساحلی پیدا نیست
در آتش اضطرابها میسوزم
یا دلهره عاقبت مرا خواهد کُشت
یا زاری و آه و نالهی جانسوزم
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
این آمدن و رفتنم از بهر چه بود
زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست
می خور که چنین فسانهها کوته نیست
جز خوردن غصه نیست تا کندن جان
خرم دل آنکه زین جهان زود برفت
و آسوده کسی که خود نیامد به جهان
هم رشته خویش را سری یافتمی
تا چند ز تنگنای زندان وجود
ای کاش سوی عدم دری یافتمی
چه دوست داشته باشید چه نداشته باشید
چیز عجیبی نیست هر وقت دلش بخواد میاد سراغمون
حالا چرا بعضی بد می دونند ونباید بگی !!! تعجبه
مال ایران هم نیست هر کجا بری به وقتش میاد
با این وضع مملکت و گرونی اینا همه مردن خبر ندارن
این مرگ نیست که تلخه نمیشه چیزی که ادم نچشیده رو مزه دار نشون بدیم این مثل این میمونه که ادم یه میوه که اصلا ندیده رو بگه تلخه یا شیرینه
به نظرم طعمی که افراد به مرگ میدن بازخورد گناهانشون داره در دنیا
هرچه ادم پاک تر باشه طعمش شیرینتر و هرچه به خودمون و گناهانمون نگاه میکنیم طعمش رو به تلخی میره. پس حس ما از مرگ اینه گناهانمونه
احلی من العسل
اما نوبت به مردم که می رسه، خود خبرنگارها به صورن فعالانه میکروفون به دست می گیرند و میرن در میان مردم و می پرسند مرگ چه مزه ای داره؟
ممنون از زحمات بیدریغتان.
چون من و امثال من هیچوقت به هیچ کجا نمیرسیم. همونطور که پدر من و پدربزرگ من و پدران پدربزرگ من، تمام عمرشون صرف یه لقمه نون و یه آلونک برای سپری کردن عمرشون شد. نیاکان من عمرشون تلف شد و بعدش هم مُردند و هیچکس (حتی خود من) نمی دونم اسمشون چی بود و کجا دفن شدن. من هم همین سرنوشت در انتظارمه. بچه که بودم، آرزوهای بچگانه داشتم و فکر می کردم در آینده یک شخص مهم خواهم بود؛ اما گذر زمان کاخ آرزوهای آدم رو ویران میکنه. الان به یقین رسیده ام که من هیچکس نبوده ام و هیچکس هم نخواهم بود. به قول سهراب سپهری، مثل ریگ باد آورده ای هستم که یه روز هم باد من رو خواهد بُرد.
اینقدر روم در همین سن پایین فشار روانی هستش که دیگه بریدم نمیدونم دیگه چیکار کنم از نظر درسی