به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،رامین پورایمان فقط بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون نیست؛ بلکه بیانش هم برای مخاطب آشناست. صدایی که بارها از رادیو شنیده شده؛ سریالهای نمایشی که این شبها هم از رادیو نمای شبکه نسیم پخش میشود. به همین خاطر جامعه هنری را از او به عنوان هنرمندی تمام عیار یاد میکند.
اخیراً در فیلم سینمایی "خروج" ابراهیم حاتمیکیا نقشی متفاوت از خودش به نمایش گذاشت. اما شاید نقشِ حارث بن قیس یکی از خاطرانگیزترین نقشهایی است که پورایمان جلویِ دوربین مجتبی یاسینی ایفا کرد. وقتی به خاطر باورپذیر کردن این نقش، پا روی احساسات و عواطفش میگذارد و با بازیگران نوجوان طفلان مسلم رابطهاش را قطع میکند.
صدایِ دلانگیز و بغضهای وقت و بیوقتش یک حالت روحانی به مصاحبه داده بود. فضای مصاحبه چند دقیقهایاش را با نوایِ ترکی "بویونا قربان ابالفضل"، به علقمه برد. بازیگری که عاشقانه رادیو را دوست دارد و حتی بعضاً پشتِ میکروفون رادیو نشستن را به سریالهای آپارتمانی امروز تلویزیون ترجیح میدهد.
رامین پورایمان میگوید سال 1361 به دعوت مرحوم صدرالدین شجره به رادیو دعوت شده و با بازی در نمایش "خوشههای خشم" جان اشتاین بک، پا به این عرصه میگذارد و به قول خودش از همان روز عاشق رادیو میشود.
او امروز هم در رادیو کارگردانی میکند و هم بازیگری؛ او همچنین از ناراحتیها و گلایههایش میگوید: ناراحتیام بیشتر از نبودنِ برخی از کاربلدهاست. سریالهایی میبینم بازیگرانش چگونه انتخاب میشوند.مـتأسفانه این روزها که نام برخی میآید و خبر درگذشتشان به ما میرسد حسرت میخورم و میگویم چرا خانهنشین شده بود و کمتر به او فرصتِ هنرنمایی دادند؟
پورایمان درباره عاشورا و غربتِ امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع)، کاراکتر سنگین و سختِ حارث بن قیس در سریال "طفلان مسلم" صحبت کرد؛ در لا به لای این گفتوگو میبینید که بارها این بازیگر قدیمی تلویزیون به نام حضرت ابوالفضل(ع) میرسد بغض میکند.
او با دیدنِ کتبیههای محرم ناخودآگاه از نام حضرت ابوالفضل(ع) و زنجیرزنی و آن رجزها و نواهای دلنشین ترکی شروع کرد. پورایمان گفت: ما تُرکیم! حسّ ترکها به حضرت ابوالفضل(ع) تعریف کردنی نیست؛ نمیتوانم بگویم عشق دارند؛ هرچند که عشق واژه مقدسی است اما در مقابل حضرت ابوالفضل(ع) کوچک است. این کتیبهها برای تُرکها چیز دیگری است؛ البته که برای فارسها ارزشمند است اما برای ما حال و هوایِ دیگری دارد.
زنجیرزنی با نوایِ ترکی
وی به زنجیرزنی تُرکها اشاره کرد و افزود: زنجیرزنی تُرکها را دیدهاید! من زنجیرزنم. واقعاً این عشق و علاقه و احساس نسبت به حضرت ابالفضل(ع) بیانکردنی نیست و هرکس بخواهد بیان کند خودش را خراب کرده است.
پورایمان در پاسخ به این سوال که تُرکها عشقشان به حضرت ابوالفضل(ع) را چگونه ابراز میکنند، تأکید کرد: تُرکها در زنجیرزنی میگویند "بویونا قربان ابالفضل؛ جانوا قربان ابالفضل"؛ طوری زنجیر میزنند انگار خنجر به پشتشان میکوبند.
نقش حارث را به من سپردند
او سپس راجع به سریال "طفلان مسلم" و نقش خودش در این مجموعه تلویزیونی صحبت کرد و چنین گفت: وقتی من دعوت شدم دفتر آقای یاسینی (کارگردان) به من گفتند این سریال 10 قسمتی است برای محرم؛ مرحوم اکبری مبارکه آنجا بود و با هم صحبت کردیم. نقشِ حارث را به من سپردند؛ من حتی روی راه رفتن حارث هم کار کردم که متفاوت باشد. دونپایگی و حرص و طمعش را حتی در راه رفتن، غذا خوردن و نگاهش نشان دهم. حتی در خانه حارث بودم و اکبری مبارکه فهمیده بود من دارم چه کار میکنم.
ارتباط عاطفیام را با طفلان مسلمِ قصه قطع کردم
پورایمان به برخورد با طفلان مسلم در پشت صحنه اشاره کرد: آنقدر غرقِ در این نقش شدم که ارتباطم را با بازیگران نوجوان طفلان مسلم قطع کردم؛ به طوری که گوشِ یکی از آنها را در پشت صحنه گرفتم و با آنها برخورد جدّی داشتم. میخواستم ارتباط عاطفی برقرار نکنم و اینطور نباشد که وقتی جلوی دوربین قرار میگیرم حارث بشوم؛ در واقع این نقش را زندگی کردم.
با خودم گفتم یا امام حسین(ع) خودتان کمک کنید
وی در خصوص سکانسهای مربوط به شهادت طفلان مسلم در این سریال، توضیح داد: شبِ قبل از این سکانس، شبِ عجیبی بود. اولاً در کل کار همواره گریه میکردم. (نمیخواهم این صحبتهایم ضبط بشود چون الان مکاره بازار است و هرکسی دنبال چیزی میگردد.) فضای بسیار زیبایی در پشتِ صحنه سریال بود؛ با خودم میگفتم یا امام حسین(ع) خودتان کمک کنید؛ نقش، سنگین است. کارگردانش یک انسان آبروداری است و امضایش را پای این کار گذاشته؛ در آن کار بازیگران خوبی مثل جهانگیر الماسی، محمدعمرانی و شمسی فضلاللهی ایفای نقش کردند؛ از خدا خواستم این نقش را به بهترین شکل ممکن ایفا کنم.
این بازیگر قدیمی سینما و تلویزیون همچنین به تماشای تعزیهخوانی از دوران نوجوانی اشاره کرد و افزود: من در محله امامزاده حسن(ع) بزرگ شدهام. دبیرستان اتابکی میرفتم و خانهمان حوالی امامزاده حسن و خیابانی بود که انتهایش به خط راه آهن میرسید؛ قطار خط تهران- تبریز یا تهران- اهواز از آن میگذشت. لبِ خط دبیرستان دولتی بزرگی بود ما آنجا میرفتیم. مسیر ما ماشینرو نبود. یعنی پیاده میآمدیم تا امامزاده حسن؛ میتوانستیم از آن ریل خط راه آهن برویم و به دبیرستان برسیم اما شاید آن گنبد و گلدستهها وسوسهمان میکرد از این مسیر برویم.
تأثیری که تعزیه روی من داشت!
او تأکید کرد: آنجا همیشه تعزیهخوانی برقرار بود. شاید گاهی به خاطر دیررسیدنها کتک میخوردم و تنبیه میشدم اما ترجیح میدادم تعزیه تماشا کنم. آنقدر محوِ تماشای تعزیه میشدم یادم میرفت کتاب دستم است و آمدم بروم دبیرستان؛ تعزیه خود به خود روی من اثر گذاشت. بعضی اوقات شمر بد بازی میکرد در دلِ خودم به شمر نمره منفی میدادم؛ میگفتم این کجا شمر است و یا این کجا حرّ! در عالم کودکی خودم آنجا از طریق تعزیه با لباده آشنا شدم.
پورایمان در پایان به این نکته اشاره کرد که به خاطر نقش حارث حتی در مترو نزدیک بود کتک بخورد؛ او درباره این اتفاق چنین گفت: در مترو خانمی نزدیک بود مرا بزند؛ پسرش مرا شناخت و گفت سلام حال شما خوبه! مادر ایشان را شناختید. من مانع شدم و گفتم نیازی به معرفی نیست. نمیخواستم جلب توجه کند؛ معمولاً معذب میشوم. البته خانم سالخورده نگاهی کرد و نشناخت.
نقشی که باعث شد در مترو تهدید شوم!
وی خاطرنشان کرد: این بار پسرش یک نشانی به او داد که برایشان آشنا بود. گفت مادر حارث است که دو طفلان مسلم را گرفته بود... تا این را گفت یک باره خانم به من گفت "گمشو برو آن سمت! خجالت نکشیدی! میدانی مسلم کیست؟" بعداً فکر کردم خدا را شکر آنقدر این نقش را خوب بازی کردم که این خانم باور کرده که من حارثم.
منبع:تسنیم
انتهای پیام/