به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، شاید عاقبت بخیری همین باشد.۹۰سال عمر کنی و کل این عمر در مسیر درست باشی و بدانی چه میخواهی و برای آن تلاش کنی و هیچ مانعی نتواند متوقفت کند. از همه مهمتر این که نه تنها فرزند زمان خود باشی بلکه بر اساس علم و دانش، اتفاقات آینده را هم پیش بینی و به دیگران هم اعلام کنی چه خطرات و مخاطراتی در پیش است و آنقدر به این پیش بینی اعتقاد داشته باشی که مدام آن را تکرار کنی و هرچند ببینی آنها که باید این هشدارها را جدی بگیرند، به سادگی از کنار آن میگذرند و تو مجبوری با هر اتفاق ناخوشایندی که رخ میدهد، یادآور شوی: گفته بودم به شما. اما چه فایده که مردمان معمولا آن چیزی را باور میکنند که چشم ببیند یا به عبارتی باید خودشان سرشان به سنگ بخورد، آسیب ببینند تا باور کنند نباید سر به سنگ بزنند.
حالا که چند روزی است پروفسور کردوانی از دنیا رفته، همه آنها که سال هاست هشدارهای او را نادیده و ناشنیده گرفتند و ایران را به سمت خشکسالی و بیابانی شدن بردند، به زبان میآورند که بله! کردوانی گفته بود، اما راستش را بخواهید او دیگر نیست که هشدار بدهد و شاید دیگر کسی هم پیدا نشود که سواد، جسارت، جرات و پشتکار او را داشته باشد که مدام درباره بی آبی و خشکسالی صحبت کند. شاید پروفسور کردوانی یکی از آخرین دلسوزان ایران بود که تا آخرین روزهای عمرش تلاش کرد ایران را از خشکسالی و نابودی نجات بدهد.
عشق دوربین نبود
رضا ساکی، فعال رسانه و محیط زیست، اما نگاه خوشبینانه تری دارد. او که با فعالیتها و دغدغههای پروفسور کردوانی از نزدیک آشنا بوده، میگوید: برخی به او میگفتند عشق دوربین است، برای همین مدام در برنامههای تلویزیونی است و هر برنامهای او را دعوت کند، میرود.
اما واقعیت این است مرحوم کردوانی به رسانه، برد و تاثیرگذاری آن آگاهی داشت. او به برنامههای مختلف میرفت و حرف هایش را میگفت و از این طریق آنها را هم به اهل فن و اهل علم و دانش میرساند و هم به عموم مردم. الان که نیست و دیگر نخواهد بود، ما به گنجینهای از صحبتهای تصویری او دسترسی داریم.
حالا که نیست و دیگر باورمان شده دوباره به این کره خاکی برنخواهد گشت، بدون قضاوت یا دلزدگی از حرف هایش، آنها را میشنویم و این بار شاید باورمان شود او دلسوز ایران بود و اگر از همان اول هشدارهایش را جدی میگرفتند، حتما الان شرایط بهتری داشتیم.
کردوانی علمش زیاد بود و سواد داشت و همه استدلال هایش علمی و دانشگاهی بود. فن بیان خوبی داشت. همه دانستنیهای علمی را به زبان ساده بیان میکرد به گونهای که همه متوجه شوند. میدانست باید حرفش را بزند و به اصل ماجرا بپردازد. برای همین بود که در برنامههای گفتگو محور مثلا ۲۰دقیقه حرف میزد و اجازه نمیداد مجری سوال دیگری بپرسد یا حرفش را قطع کند. او برنامه را به دست میگرفت، چون میدانست باید از موقعیت استفاده کند و واقعیت را بگوید.
در چند روزی که از فوت آقای کردوانی میگذرد ویدئوهای زیادی از او وایرال شده و زیاد دیده شده. یکی از آنها ویدئویی است که او در یک برنامه زنده تلویزیونی وسط برنامه بلند میشود و استودیو را ترک میکند، چون هرچقدر تلاش میکند به مجری و دیگر مهمان برنامه واقعیت را ثابت کند، نمیتواند و میرود. میداند نباید وقتش را هدر بدهد یا اجازه بدهد اصولش زیرپا گذاشته شود.
روزی که کردوانی دو دستی به سرش زد
به ساکی میگویم، شاید همین حضور زیاد در رسانه و تکرار حرفها بود که گفته هایش را بی اثر یا کم اثر کرد و او میگوید: برای ما که اهل رسانه هستیم این حجم از حضور زیاد و پررنگ شده است، اما زنده یاد کردوانی میدانست شاید مردم عادی اتفاقی او را یک بار یا دو بار در رسانه ببینند و پای حرف هایش بنشینند.
من به این میگویم زبلی رسانهای و شناخت رسانه و تاثیر آن. برای همین است که به او صفت وطن دوست میدهند، چون هیچ وقت خسته و دلسرد نشد از گفتن و هشدار دادن. چندین سال قبل درباره دریاچه ارومیه هشدار داد که این دریاچه خشک میشود و بزرگترین آسیب محیط زیستی در منطقه شکل میگیرد، اما کسی حرفهای او را جدی نگرفت.
البته این در کشورهای دیگر هم هست که هشدار فعالان محیط زیست جدی گرفته نمیشود، چون مسوولان و مردم، زمانی اتفاقی را باور میکنند که آن را به چشم ببینند؛ مثلا اگر کسی بیاید و بگوید با این روشی که در پیش گرفته اید، دو سال دیگر در فلان جا سیل جاری میشود، کسی حرف او را جدی نمیگیرد، اما وقتی سیل آمد، مردم سیل را جدی میگیرند.
چند سال قبل پروفسور کردوانی در برنامهای که مجری آن آقای رشیدپور بود، دو دستی به سرش زد و درباره نحوه کاشت گندم هشدار داد. این به سر زدن از ناخودآگاه او میآید که میداند قرار است چه اتفاقات تلخی برای محیط زیست ایران و آبهای زیرزمینی و آبهای جاری رخ دهد.
اما همان زمان هم کسی هشدار او را جدی نگرفت. با همه اینها من به آینده و راهی که مرحوم کردوانی مشخص کرد، امیدوارم. بیشتر کلیدواژههای محیط زیستی، آب، خشکسالی و... به کردوانی، حرفها و کتابهای او میرسد. این برای نسل امروز و آیندگان خوب است، مسیر را به آنها نشان میدهد و این امید را هم ایجاد میکند که اگر بعد از این کارشناس یا فعال محیط زیستی هشداری داد آن را جدی بگیریم.
شاید مثلا از ۱۰هشدار پنج تای آن عملی شود و بقیه نشود و این نباید باعث شود هشدارها جدی گرفته نشوند. اتفاقا خوب است یک اتفاق پیش بینی نشده، عملی نمیشود شاید کارهایی که انجام شده جلوی بروز آن را گرفته است.
نابغه دغدغهمند
پروفسور کردوانی، متولد گرمسار در یک خانواده زمین دار و کشاورز بزرگ شده بود. او نابغهای بود که از نبوغش برای دغدغههای مردم استفاده کرد. درسی که به کار زمین و کشاورزی بخورد را خواند. برای تحصیل به آلمان رفت و با بهترین نمرات مدرک گرفت.
با این که میتوانست در اروپا و آمریکا بماند، به ایران برگشت، چون باورش این بود که از علمش برای آبادی کشورش باید استفاده کند. کشاورزی و حال خوب یا بد خاک در ناخودآگاه و در ذاتش بود. برای همین انگار نبض زمین را میفهمید و میدانست حال زمین ایران خوب نیست.
مدام به وزارتخانههای مختلف میرفت و با مدیران آنجا صحبت و گاهی هم آنها را متقاعد میکرد که چه کاری باید بکنند. خستگی ناپذیر بود و بیان طنزی هم داشت که به دل مینشست. به ساکی میگویم، میتوانست در همه این سالها که تلاش میکرد، سازمانی مردم نهاد راه اندازی و خودش اصلاحات را در برخی جاها شروع کند که میگوید: تحصیلکرده و آگاه بود، اما مرد تشکیل سازمان مردم نهاد و تشکلهای مردمی نبود. این جور کارها راه و رسم خودش را دارد که پروفسور کردوانی یا حوصله آنها را نداشت یا به نظرش تاثیر چندانی نداشتند. اما شاگردانی تربیت کرد که حتما ادامه دهنده راهش خواهند بود.
منبع: جام جم
انتهای پیام/